تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف 3 (110 موضوع)
محمد رحمتی شهرضا

على(علیه السلام) و تشكر از همسر

شكى نیست كه فاطمه زهرا(علیها السلام) در خانه امیرالمؤمنین فوق العاده صبر و شكیبایى داشت، و با فقر مالى و عدم رفاه زندگى مدارا كرد و در برابر فشارهاى سیاسى كه به امیر مؤمنان وارد مى‏شد، و روح زهرا(علیها السلام) را به شدت آزار مى‏داد تحمل كرد! و در این میادین آن چنان امتحان داد كه ملائكه را به تعجب واداشت، و تاریخ اسلام را از این حوادث تلخ شرمنده ساخت !
فاطمه در حالى كه همسر امیرالمؤمنین بود از دشمنش سیلى خورد! و قباله فدكش پاره گشت! و خانه امنش كه ملائكه و عزرائیل بدون اجازه‏اش وارد نمى‏گشتند، مورد یورش وحشیانه قرار گرفت! و «باب الله» منزل وى به آتش كشیده شد، و جنینى را كه پیامبر محسنش نامیده بود، در اثر حمله ناجوانمردانه شهید و سقط گردید!
زهرا(علیها السلام) همه این ناملایمات را در دوران شوهردارى تحمل كرد، و هرگز در مقابل على(علیه السلام) لب به شكایت باز نكرد! و همه را در «خزانه اسرار» نگه داشت، و روزى در پیشگاه الهى آنها را فاش خواهد كرد.
زهرا(علیها السلام) براى «ولایت على» دست و پا مى‏زد و تا چهل شب به همراه على و دو فرزندش به در خانه‏هاى مهاجر و انصار مى‏رفت تا از آنان كمك گیرد و حق بر باد رفته ولایت را از غاصبین باز ستاند، ولى نشد كه نشد!(1333)
زهرا(علیها السلام) همان همسر باوفایى است كه چون على(علیه السلام) را به زور براى بیعت ستمگران به مسجد بردند، پیراهن رسول خدا(صلى الله علیه و آله) را بر سر كرد، و دستهاى حسنین(علیهماالسلام) را به دست گرفت، و خطاب به خلیفه فرمود: «مى‏خواهى على(علیه السلام) را به شهادت رسانده مرا بیوه نموده و حسنینم را یتیم بنمایى؟!» و آنگاه دست على(علیه السلام) را گرفت، و از مهلكه شیاطین نجات داد،(1334) و خطاب به قبر رسول خدا(صلى الله علیه و آله) گفت: «اى پدر، اى رسول خدا! بعد از تو چه مصیبت‏هایى را تحمل نمودیم! و ابوبكر و عمر چه فشارها و ستم‏هایى را در حق ما روا داشتند! سوگند به خدا تا عمر دارم با آنان حرف نمى‏زنم!(1335) و سپس به على(علیه السلام) وصیت كرد كه آن دو بر پیكر پاك وى نماز نخوانند!»(1336)
زهرا(علیها السلام) با لباس وصله‏دار در خانه على(علیه السلام) زندگى كرد، و در آن خانه فرش زینت و لباس ندید، و مزه لذائذ مادى را نچشید.
على(علیه السلام) نیز متقابلاً در برابر محبت‏هاى زهرا و تحملات و شكیبایى وى قدردانى مى‏كرد، و پیوسته وجود زهرا را یكى از افتخارات خویش مى‏دانست، و در محاجه و مناظره‏هایش با دشمنان، این موضوع را مورد تأكید قرار مى‏داد!
على(علیه السلام) شخصاً براى خود فاطمه زهرا بارها این حقیقت را اظهار داشت، و از صبر و بردبارى وى سپاسگزارى فرمود، و تا او زنده بود على(علیه السلام) خود را نباخت، و صبر و مقاومتش را از دست نداد... ولى پس از شهادت فاطمه، گویا على(علیه السلام) ناتوان شده بود، و صبر و قرار نداشت، و فراق فاطمه را پس از رحلت رسول اكرم(صلى الله علیه و آله) از دردناكترین دردها توصیف مى‏كرد، و از خدا براى خویشتن صبر و حوصله درخواست مى‏نمود و بدین وسیله هم نقش فاطمه را متذكّر مى‏شد، و هم سپاس وى را اظهار مى‏داشت! و هنگامى كه همسر باوفایش را در زیر خاك‏ها مى‏گذاشت، خطاب به قبر رسول خدا(صلى الله علیه و آله) گفت: «السلام علیك یا رسول الله، عنى وعن ابنتك النازلة فى جوارك، والسریعة اللحاق بك، قل یا رسول الله عن صفیتك صبرى! ورق عنها تجلدى ... فلقد استرجعت الودیعة، و اخذت الرهینة، اما حزنى فسرمد، و اما لیلى فمسهد...؛(1337) سلام و درود من بر تو اى رسول خدا! و از دختر عزیزت كه پس از رحلتت به سرعت به تو پیوست! اى رسول خدا! در اثر مفارقت زهرا، توانم به ناتوانى و صبرم به كم صبرى تبدیل گشته! اى نجات دهنده عالم هستى! امانت تو بازپس داده شد و گروى‏ات از من گرفته شد! اما بدان كه بعد از این دیگر حزن و اندوه من همیشگى است، و شب‏ها از فراق فاطمه خواب به چشمم نخواهد رفت!»
این عبارات مى‏رساند كه فاطمه(علیها السلام) تا چه حد در زندگى و روحیه و مقاومت على(علیه السلام) نقش اساسى داشته و امیرالمؤمنین تا چه میزان به او علاقمند بوده، و چه سان محبتهاى او را فراموش ننموده است كه حتى پس از مرگ و شهادت وى نیز از آن حضرت تشكر مى‏نماید!
و همچنین در این عبارات اشاره‏اى به قبر گم شده زهرا دیده مى‏شود، زیرا از واژه «السلام» و «نازلة فى جوارك؛ نازل شده در كنارت» استفاده مى‏گردد كه در كنار قبر رسول الله دفن شده است.
و هنگام دفن زهرا یك مناجاتى هم با خدا كرد و گفت: «اللهم انى راض عن ابنة نبیك ، اللهم آنهاقد اوحشت فانسها...(1338)؛ خدایا! من از دختر پیامبر تو راضى هستم، بار الها! او از قبر مى‏ترسد، پس با او انس بگیر و به وى آرامش ده.»
این فراز نیز مى‏رساند كه على(علیه السلام) از فاطمه(علیها السلام) تشكر كرده است، و رضایت خود را از او به پیشگاه الهى اعلام نموده، و اشعار مى‏دارد كه: حتى فاطمه زهرا با آن عظمتش به رضایت على(علیه السلام) نیازمند است! تا وى اعلان رضایت نموده، و در وحشت قبر زهرا توصیه نماید!
چنانكه در صدر این حدیث مذكور از امام باقر(علیه السلام) آمده است: «هیچ چیز به اندازه رضایت شوهر در سعادت ابدى زن مؤثر نیست.»(1339)
پس نتیجه مى‏گیریم كه على(علیه السلام) نه تنها در دوران حیات فاطمه(علیها السلام) از وى تشكر مى‏كرد، بلكه بعد از این دوران نیز او را فراموش نكرد، و بارها از وى به نیكى یاد مى‏فرمود...
همانطورى كه رسول خدا(صلى الله علیه و آله) هم از زحمات و محبت‏هاى خدیجه كبرى(علیها السلام) سپاسگزارى مى‏كرد.(1340)
تهیه انار براى حضرت فاطمه(علیها السلام) روزى امیرالمؤمنین(علیه السلام) به خانه آمد، دید كه حضرت فاطمه(علیها السلام) مریض و تب‏دار افتاده است، سر خانم را به دامن گرفت و به رخسار او مى‏نگریست و اشك از دیدگان مباركش جارى بود؛ چون زهرا كمى به حال آمد، امام فرمود: «چه میل دارى، از من بطلب.» عرض كرد: «چیزى نمى‏خواهم»، دوباره امام اصرار كرد؛ عرض كرد: «چیزى نمى‏خواهم؛ پدرم رسول خدا(صلى الله علیه و آله) فرمود: از شوهرت على(علیه السلام) هرگز خواهش چیزى مكن كه مبادا خجالت بكشد»؛ فرمود: «به حق من، آنچه مى‏خواهى بگو.» عرض كرد: «حالا كه قسم دادى، اگر انارى باشد خوب است»؛ امام از منزل بیرون آمد و جویاى انار شد، عرض كردند: فصل انار گذشته لكن براى شمعون یهودى از طائف مقدارى انار آورده‏اند. امام خود را به در خانه شمعون رسانید و در خانه‏اش را زد، شمعون بیرون آمد و تعجب كرد و عرض كرد: چه باعث شده كه در خانه‏ام تشریف آوردید؟ حضرت فرمود: «شنیده‏ام از طائف انارى برایتان آورده‏اند چنانچه از آن باقى باشد یكى را به من بفروش كه براى بیمار عزیزى مى‏خواهم.»
عرض كرد: فدایت شوم! آنچه بود فروختم. حضرت فرمود: «در خانه جستجو كن، شاید باقى مانده باشد»؛ عرض كرد: اطمینان دارم كه نیست؛ زوجه‏اش پشت در ایستاده بود، عرض كرد: اى شمعون! یك انار ذخیره در خانه است، آنگاه انار را به نزد امام آورد، و حضرت چهار درهم، عوض آن به شمعون دادند.
شمعون گفت: قیمتش نیم درهم است، فرمود: «چون عیالت انار را ذخیره كرده بقیه از براى او باشد»؛ انار را برداشت و به سوى خانه رهسپار شد، در اثناى راه، ناله غریبى شنیده، و به طرف آن صدا رفت تا داخل خرابه‏اى شد، دید كورى مریض و غریب از شدت ضعف مى‏نالد، حضرت در بالین او نشست و سر او را در كنار گرفت و جویاى احوالش شد. عرض كرد: اى جوان صالح! از صالح! از اهل مدائن هستم و قرض فراوانى دارم، آمدم به این منطقه تا شاید امیرمؤمنان براى قرضم علاجى نماید كه مریض شدم. امام فرمود: «چه میل دارى؟» عرض كرد: اگر انار باشد مایلم. حضرت فرمود: «یك انار در این شهر بود كه براى بیمارى تحصیل كرده‏ام لكن تو را محروم نمى‏كنم»، پس انار را دو نیم كرد و نصفى را به دهان مریض داد و نصف دیگر را براى فاطمه(علیها السلام) برداشت؛ آنگاه فرمود: «چه میل دارى؟» عرض كرد: اگر نصف دیگر را احسان نمایى ممنونم.
حضرت سر به زیر انداخت و به نفس خود خطاب كرد: «اى على! این مریض در خرابه غریب و تنهاست، سزاوار رعایت است، شاید خداوند به جهت فاطمه(علیها السلام) وسیله دیگرى تهیه نماید.» پس نصف دیگر انار را به او داد تا تمام شد؛ مریض امام را دعا كرد و امام رهسپار خانه شد، اما در این فكر كه جواب فاطمه(علیها السلام) را چه بگوید.
متحیرانه آمد تا به در خانه رسید، از داخل شدن به خانه حیا مى‏كرد، لذا سر از در خانه پیش برد كه ببیند فاطمه(علیها السلام) خواب است یا بیدار، دید فاطمه(علیها السلام) تكیه كرده و عرق نموده ولى طبقى از انار فوق العاده نزدش است و تناول مى‏كند. خوشحال، داخل خانه شد و از واقعه جویا شد؛ فاطمه(علیها السلام) عرض كرد: یا ابن عم! چون تشریف بردید زمانى نكشید كه ناگاه در خانه را زدند؛ فضه رفت، دید شخصى است كه به در خانه، طبقى انار آورده است، گفت: این طبق انار را امیرالمؤمنین براى فاطمه(علیها السلام) فرستاده است.(1341)