شكى نیست كه فاطمه زهرا(علیها السلام) در خانه امیرالمؤمنین فوق العاده صبر و شكیبایى داشت، و با فقر مالى و عدم رفاه زندگى مدارا كرد و در برابر فشارهاى سیاسى كه به امیر مؤمنان وارد مىشد، و روح زهرا(علیها السلام) را به شدت آزار مىداد تحمل كرد! و در این میادین آن چنان امتحان داد كه ملائكه را به تعجب واداشت، و تاریخ اسلام را از این حوادث تلخ شرمنده ساخت !
فاطمه در حالى كه همسر امیرالمؤمنین بود از دشمنش سیلى خورد! و قباله فدكش پاره گشت! و خانه امنش كه ملائكه و عزرائیل بدون اجازهاش وارد نمىگشتند، مورد یورش وحشیانه قرار گرفت! و «باب الله» منزل وى به آتش كشیده شد، و جنینى را كه پیامبر محسنش نامیده بود، در اثر حمله ناجوانمردانه شهید و سقط گردید!
زهرا(علیها السلام) همه این ناملایمات را در دوران شوهردارى تحمل كرد، و هرگز در مقابل على(علیه السلام) لب به شكایت باز نكرد! و همه را در «خزانه اسرار» نگه داشت، و روزى در پیشگاه الهى آنها را فاش خواهد كرد.
زهرا(علیها السلام) براى «ولایت على» دست و پا مىزد و تا چهل شب به همراه على و دو فرزندش به در خانههاى مهاجر و انصار مىرفت تا از آنان كمك گیرد و حق بر باد رفته ولایت را از غاصبین باز ستاند، ولى نشد كه نشد!(1333)
زهرا(علیها السلام) همان همسر باوفایى است كه چون على(علیه السلام) را به زور براى بیعت ستمگران به مسجد بردند، پیراهن رسول خدا(صلى الله علیه و آله) را بر سر كرد، و دستهاى حسنین(علیهماالسلام) را به دست گرفت، و خطاب به خلیفه فرمود: «مىخواهى على(علیه السلام) را به شهادت رسانده مرا بیوه نموده و حسنینم را یتیم بنمایى؟!» و آنگاه دست على(علیه السلام) را گرفت، و از مهلكه شیاطین نجات داد،(1334) و خطاب به قبر رسول خدا(صلى الله علیه و آله) گفت: «اى پدر، اى رسول خدا! بعد از تو چه مصیبتهایى را تحمل نمودیم! و ابوبكر و عمر چه فشارها و ستمهایى را در حق ما روا داشتند! سوگند به خدا تا عمر دارم با آنان حرف نمىزنم!(1335) و سپس به على(علیه السلام) وصیت كرد كه آن دو بر پیكر پاك وى نماز نخوانند!»(1336)
زهرا(علیها السلام) با لباس وصلهدار در خانه على(علیه السلام) زندگى كرد، و در آن خانه فرش زینت و لباس ندید، و مزه لذائذ مادى را نچشید.
على(علیه السلام) نیز متقابلاً در برابر محبتهاى زهرا و تحملات و شكیبایى وى قدردانى مىكرد، و پیوسته وجود زهرا را یكى از افتخارات خویش مىدانست، و در محاجه و مناظرههایش با دشمنان، این موضوع را مورد تأكید قرار مىداد!
على(علیه السلام) شخصاً براى خود فاطمه زهرا بارها این حقیقت را اظهار داشت، و از صبر و بردبارى وى سپاسگزارى فرمود، و تا او زنده بود على(علیه السلام) خود را نباخت، و صبر و مقاومتش را از دست نداد... ولى پس از شهادت فاطمه، گویا على(علیه السلام) ناتوان شده بود، و صبر و قرار نداشت، و فراق فاطمه را پس از رحلت رسول اكرم(صلى الله علیه و آله) از دردناكترین دردها توصیف مىكرد، و از خدا براى خویشتن صبر و حوصله درخواست مىنمود و بدین وسیله هم نقش فاطمه را متذكّر مىشد، و هم سپاس وى را اظهار مىداشت! و هنگامى كه همسر باوفایش را در زیر خاكها مىگذاشت، خطاب به قبر رسول خدا(صلى الله علیه و آله) گفت: «السلام علیك یا رسول الله، عنى وعن ابنتك النازلة فى جوارك، والسریعة اللحاق بك، قل یا رسول الله عن صفیتك صبرى! ورق عنها تجلدى ... فلقد استرجعت الودیعة، و اخذت الرهینة، اما حزنى فسرمد، و اما لیلى فمسهد...؛(1337) سلام و درود من بر تو اى رسول خدا! و از دختر عزیزت كه پس از رحلتت به سرعت به تو پیوست! اى رسول خدا! در اثر مفارقت زهرا، توانم به ناتوانى و صبرم به كم صبرى تبدیل گشته! اى نجات دهنده عالم هستى! امانت تو بازپس داده شد و گروىات از من گرفته شد! اما بدان كه بعد از این دیگر حزن و اندوه من همیشگى است، و شبها از فراق فاطمه خواب به چشمم نخواهد رفت!»
این عبارات مىرساند كه فاطمه(علیها السلام) تا چه حد در زندگى و روحیه و مقاومت على(علیه السلام) نقش اساسى داشته و امیرالمؤمنین تا چه میزان به او علاقمند بوده، و چه سان محبتهاى او را فراموش ننموده است كه حتى پس از مرگ و شهادت وى نیز از آن حضرت تشكر مىنماید!
و همچنین در این عبارات اشارهاى به قبر گم شده زهرا دیده مىشود، زیرا از واژه «السلام» و «نازلة فى جوارك؛ نازل شده در كنارت» استفاده مىگردد كه در كنار قبر رسول الله دفن شده است.
و هنگام دفن زهرا یك مناجاتى هم با خدا كرد و گفت: «اللهم انى راض عن ابنة نبیك ، اللهم آنهاقد اوحشت فانسها...(1338)؛ خدایا! من از دختر پیامبر تو راضى هستم، بار الها! او از قبر مىترسد، پس با او انس بگیر و به وى آرامش ده.»
این فراز نیز مىرساند كه على(علیه السلام) از فاطمه(علیها السلام) تشكر كرده است، و رضایت خود را از او به پیشگاه الهى اعلام نموده، و اشعار مىدارد كه: حتى فاطمه زهرا با آن عظمتش به رضایت على(علیه السلام) نیازمند است! تا وى اعلان رضایت نموده، و در وحشت قبر زهرا توصیه نماید!
چنانكه در صدر این حدیث مذكور از امام باقر(علیه السلام) آمده است: «هیچ چیز به اندازه رضایت شوهر در سعادت ابدى زن مؤثر نیست.»(1339)
پس نتیجه مىگیریم كه على(علیه السلام) نه تنها در دوران حیات فاطمه(علیها السلام) از وى تشكر مىكرد، بلكه بعد از این دوران نیز او را فراموش نكرد، و بارها از وى به نیكى یاد مىفرمود...
همانطورى كه رسول خدا(صلى الله علیه و آله) هم از زحمات و محبتهاى خدیجه كبرى(علیها السلام) سپاسگزارى مىكرد.(1340)
تهیه انار براى حضرت فاطمه(علیها السلام) روزى امیرالمؤمنین(علیه السلام) به خانه آمد، دید كه حضرت فاطمه(علیها السلام) مریض و تبدار افتاده است، سر خانم را به دامن گرفت و به رخسار او مىنگریست و اشك از دیدگان مباركش جارى بود؛ چون زهرا كمى به حال آمد، امام فرمود: «چه میل دارى، از من بطلب.» عرض كرد: «چیزى نمىخواهم»، دوباره امام اصرار كرد؛ عرض كرد: «چیزى نمىخواهم؛ پدرم رسول خدا(صلى الله علیه و آله) فرمود: از شوهرت على(علیه السلام) هرگز خواهش چیزى مكن كه مبادا خجالت بكشد»؛ فرمود: «به حق من، آنچه مىخواهى بگو.» عرض كرد: «حالا كه قسم دادى، اگر انارى باشد خوب است»؛ امام از منزل بیرون آمد و جویاى انار شد، عرض كردند: فصل انار گذشته لكن براى شمعون یهودى از طائف مقدارى انار آوردهاند. امام خود را به در خانه شمعون رسانید و در خانهاش را زد، شمعون بیرون آمد و تعجب كرد و عرض كرد: چه باعث شده كه در خانهام تشریف آوردید؟ حضرت فرمود: «شنیدهام از طائف انارى برایتان آوردهاند چنانچه از آن باقى باشد یكى را به من بفروش كه براى بیمار عزیزى مىخواهم.»
عرض كرد: فدایت شوم! آنچه بود فروختم. حضرت فرمود: «در خانه جستجو كن، شاید باقى مانده باشد»؛ عرض كرد: اطمینان دارم كه نیست؛ زوجهاش پشت در ایستاده بود، عرض كرد: اى شمعون! یك انار ذخیره در خانه است، آنگاه انار را به نزد امام آورد، و حضرت چهار درهم، عوض آن به شمعون دادند.
شمعون گفت: قیمتش نیم درهم است، فرمود: «چون عیالت انار را ذخیره كرده بقیه از براى او باشد»؛ انار را برداشت و به سوى خانه رهسپار شد، در اثناى راه، ناله غریبى شنیده، و به طرف آن صدا رفت تا داخل خرابهاى شد، دید كورى مریض و غریب از شدت ضعف مىنالد، حضرت در بالین او نشست و سر او را در كنار گرفت و جویاى احوالش شد. عرض كرد: اى جوان صالح! از صالح! از اهل مدائن هستم و قرض فراوانى دارم، آمدم به این منطقه تا شاید امیرمؤمنان براى قرضم علاجى نماید كه مریض شدم. امام فرمود: «چه میل دارى؟» عرض كرد: اگر انار باشد مایلم. حضرت فرمود: «یك انار در این شهر بود كه براى بیمارى تحصیل كردهام لكن تو را محروم نمىكنم»، پس انار را دو نیم كرد و نصفى را به دهان مریض داد و نصف دیگر را براى فاطمه(علیها السلام) برداشت؛ آنگاه فرمود: «چه میل دارى؟» عرض كرد: اگر نصف دیگر را احسان نمایى ممنونم.
حضرت سر به زیر انداخت و به نفس خود خطاب كرد: «اى على! این مریض در خرابه غریب و تنهاست، سزاوار رعایت است، شاید خداوند به جهت فاطمه(علیها السلام) وسیله دیگرى تهیه نماید.» پس نصف دیگر انار را به او داد تا تمام شد؛ مریض امام را دعا كرد و امام رهسپار خانه شد، اما در این فكر كه جواب فاطمه(علیها السلام) را چه بگوید.
متحیرانه آمد تا به در خانه رسید، از داخل شدن به خانه حیا مىكرد، لذا سر از در خانه پیش برد كه ببیند فاطمه(علیها السلام) خواب است یا بیدار، دید فاطمه(علیها السلام) تكیه كرده و عرق نموده ولى طبقى از انار فوق العاده نزدش است و تناول مىكند. خوشحال، داخل خانه شد و از واقعه جویا شد؛ فاطمه(علیها السلام) عرض كرد: یا ابن عم! چون تشریف بردید زمانى نكشید كه ناگاه در خانه را زدند؛ فضه رفت، دید شخصى است كه به در خانه، طبقى انار آورده است، گفت: این طبق انار را امیرالمؤمنین براى فاطمه(علیها السلام) فرستاده است.(1341)