تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف 3 (110 موضوع)
محمد رحمتی شهرضا

همین كه تیر خوردم خوب شدم‏

جناب احمد عابدینى چنین مى‏گوید: پس از شهادت طلبه فاضل شهید غلامرضا ملكى هم مباحثه‏اش «سیّد محمد باقر كاظمى» ایشان را در خواب دید و از او پرسید: چگونه شهید شدى و سپس چه شد؟ شهید ملكى در جواب گفته بود: همین كه تیر خوردم خوب شدم! با شنیدن این خواب از ایشان ناگهان به یاد داستان حبیب نجّار افتادم كه وقتى به خاطر توحید و خداپرستى و گمراه دانستن بت پرستى، كشته شد آن چنان سریع از گرفتارى نجات پیدا كرده و وارد بهشت شد كه خداوند نیز در بیان آیات، واسطه‏ها را حذف كرده و (از زبان او) مى‏فرماید: «اِنّى آمنتُ بِرَبِّكُم فَاسْمَعونِ قیلَ ادْخُلِ الجَنَّةَ یا لیتَ قَومى یَعلَمونَ بِما غَفَرَلى رَبّى و جَعَلَنى مِنَ المُكرَمینَ(1679)؛ (حبیب) گفت: من به پروردگارتان ایمان آوردم (اقرار) مرا بشنوید (او كشته شد و به وى) گفته شد كه به بهشت من درآى. گفت: كه اى كاش قوم من مى‏دانستند كه پروردگارم چگونه مرا آمرزید و در زمره عزیزان قرارم داده است.» بلى، جالب است كه حتى در آیه مذكور حرف عطف «فاء» نیز به كار رفته است (1680) نه در مورد فاصله بین شهادت به یگانگى خدا و ورود به بهشت و نه بین ورود به بهشت و بشارت دادن به اهل خویش و این گونه بیان، نشان از عالمى دارد كه در آن هیچ فاصله‏اى بین شهادت در راه خدا و وصول به نعمت‏هاى الهى نیست. همچنین نشان مى‏دهد كه برخى افراد آن قدر در فكر هدایت دیگرانند كه حتّى پس از كشته شدن در راه خدا و رسیدن به نعمت‏هاى بى‏پایان به جاى غرق شدن در آن نعمت‏ها، آرزو مى‏كنند كه اى كاش قوم من مى‏دانست كه من به چه درجه‏اى رسیده‏ام! تا نه تنها از كشته شدنم غمگین و ناراحت نشوند بلكه خودشان نیز به فكر گام نهادن در این مسیر و رسیدن به این نعمت‏ها باشند.(1681)