تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف 3 (110 موضوع)
محمد رحمتی شهرضا

خدا تقى جان را مأمور كرد!

شیخ مهدى امامى مازندرانى در زمان اقامت در بابل با یك تاجر معروف میانه خوبى داشت. تاجر با كسى در مورد ملكى، دعوى داشت. به دادگاه رفتند و دادگاه حل و فصل آن را به شیخ مهدى واگذار كرد. طرف مقابل گمان مى‏كرد كه شیخ در اثر رفاقت با تاجر، طرف او را مى‏گیرد. در روز مقرّر تاجر زودتر از موعد به خانه شیخ رسید. زمانى كه شیخ فهمید تاجر تنها آمده، به او اجازه ورود نداد تا اینكه طرف دوّم آمد و بالاخره، شیخ به نفع آن طرف مقابل حكم صادر كرد. تاجر عصبانى شد و شیخ او را از منزل بیرون كرد. خانم شیخ پرسید: چرا فلانى را بیرون كردى؟ او به كارهاى منزل رسیدگى مى‏كرد. شیخ فرمود: خداى فلانى هست. من نمى‏توانم خدا را به نان و روغن فلان تاجر بفروشم. یك ماهى نگذشت كه شخصى كیسه‏هاى برنج و روغن و مواد گوشتى را دم در آورد و گفت: براى شیخ مهدى است! شیخ به همسرش فرمود: خانم! حسین جان رفت؛ امّا خدا، تقى جان را مأمور كرد.(1824)