كلید خوشبختى جامعه، بر سر كار بودن افراد لایق و رفتار عادلانه است و منشأ نابسامانىهاى اجتماعى، ریاست نااهلان و قضاوتهاى ظالمانه است. چون طاغوتها ریاست طلبند، تلاشهاى اصلاحگرانه مصلحان را هم به عنوانِ «ریاست طلبى» قلمداد مىكنند. «وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِى بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِى فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَكِینٌ أَمِینٌ قالَ اجْعَلْنِى عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّى حَفِیظٌ عَلِیمٌ؛(1252) و پادشاه گفت: یوسف را نزد من آورید تا وى را (مشاور) مخصوص خود قرار دهم. پس چون با او گفتگو نمود، به او گفت: همانا تو امروز نزد ما داراى منزلتى بزرگ و فردى امین هستى. (یوسف) گفت: مرا بر خزانههاى این سرزمین (مصر) بگمار، زیرا كه من نگهبانى دانا هستم.» سؤال : چرا یوسف پیشنهاد اعطاى مسئولیّت براى خود را مطرح كرد؟ یا به تعبیر دیگر چرا یوسف طلب ریاست كرد؟ پاسخ: او از خواب پادشاه مصر، احساس خطر و ضرر براى مردم كرد و خود را براى جلوگیرى از پیشامدهاى ناگوار اقتصادى، لایق مىدانست، پس براى جلوگیرى از ضرر، آمادگى خود را براى قبول چنین مسئولیّتى اعلام كرد. امام صادق(علیه السلام) فرمودند: یوسف انسان حرّ و آزادهاى بود كه حسادت برادران، اسارت در چاه، شهوت زنان، زندان، تهمت، ریاست و قدرت در او اثر نگذاشت. سعه صدر، ابزار و وسیله ریاست است. در صورتیكه مقاتله روى برنامههاى دنیوى، سیاسى، تعصّبى، ریاست طلبى، دشمنى، و سائر مقاصد مادّى باشد، هرگز بحساب خداوند متعال نمىتوان آورده، و اجرى براى آن قائل شد، اگر چه مقاتله شخص مؤمن با كافر باشد. ریاست طلبى بزرگترین مظهر دنیا طلبى بوده، و بر خلاف صد در صد عبودیّت و بندگى و خداخواهى باشد. هر چه مسئولیت بیشتر باشد حساب و كتاب و عذاب بیشتر است پس چرا ریاستطلبى؟ اگر به حساب و كتاب الهى یقین و اعتقاد داشته باشیم؛ از ریاستطلبى فرار مى كنیم اكثر جنایات بزرگ در تاریخ ریشهاش ریاست طلبى بوده، مثل انگیزه عمر سعد در واقعه كربلا.