تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف 3 (110 موضوع)
محمد رحمتی شهرضا

تطمیع ابوذر

ابوذر تا اواسط دوره عثمان بود. در همان زمانى كه دیگران با پولهاى كلان زندگى مى‏كردند و جایزه‏هاى صد هزار دینارى و صد هزار درهمى از خلیفه مى‏گرفتند و جیب‏هایشان را پر مى‏كردند و براى خودشان رمه‏هاى گوسفند درست مى‏كردند. گله‏هاى اسب درست مى‏كردند. غلام‏ها درست مى‏كردند. كنیزها درست مى‏كردند. اما ابوذر بود و امر به معروف و نهى از منكر، كه جز امر به معروف و نهى از منكر چیز دیگرى نداشت.
عثمان هر چه كوشش كرد تا این زبانى كه از صدها شمشیر، ضررش براى او بیشتر بود، خاموش كند، نتوانست. به شام تبعیدش كرد، فائده نكرد. شكنجه‏اش دادند و كتكش زدند، اثرى نكرد. غلامى داشت یك كیسه پول به او داد و گفت: اگر بتوانى با این كیسه پول ابوذر را قانع كنى تا این كیسه پول را از ما بگیرد، تو را آزاد مى‏كنم. غلام چرب زبان، پیش ابوذر آمد، هر كار كرد و هر منطقى بكار برد، ابوذر نپذیرفت و گفت: اول بایستى روشن بشود كه این پول از كیست و پول چیست كه به من مى‏دهید، اگر سهم من است كه مى‏خواهید به من بدهید، سهم دیگران چطور مى‏شود؟ آیا سهم دیگران را مى‏دهید كه مى‏خواهید سهم من را بدهید؟ وگرنه، چرا آمده‏اید تنها مى‏خواهید سهم مرا بدهید؟!
بالاخره غلام از راه دینى و مذهبى وارد شد و گفت: ابوذر! آیا نمى‏خواهى یك بنده‏اى آزاد بشود؟
گفت: چرا.
گفت: من غلام عثمانم او با من شرط كرده است كه اگر شما این پول را بپذیرید او مرا آزاد مى‏كند و شما به خاطر این كه من آزاد شوم این پول را بپذیرید.
ابوذر گفت: خیلى مایل هستم كه تو آزاد شوى، اما متأسّفم از اینكه اگر من این پول را بگیرم، تو آزاد مى‏شوى من غلام عثمان مى‏شوم.(59)