به فرزند، خرّم بوَد روزگار
هم از وى شود تلخىِ مرگ، خوار
«اسدى»
پسندیدهتر، كس ز فرزند نیست
چو پیوندِ فرزند، پیوند نیست
ز فرزند باشد پدر شاد دل
ز غمها بدو دارد آزاد دل
«فردوسى»
حسرت نكند كودك را سود به پیرى
هر گه كه به خُردى بگریزد ز دبستان
هر كس كه به تابستان در سایه بِخُسبَد
خوابش نبَرَد گرسنه شبهاى زمستان
«ناصر خسرو»
در كودكى بازى، در جوانى مستى
در پیرى سستى، پس كى خداپرستى