شخصى نزد پادشاهى ادعا كرد كه من پیغمبرم، به من ایمان آورید. پادشاه گفت: معجزه تو چیست؟ گفت: آنچه خواهى. پادشاه میله آهنى ضخیمى به او داد و گفت: اگر راست مىگویى، این میله را با انگشتانت خم كن. گفت: من ادّعاى پیامبرى كردم نه ادعاى آهنگرى!