در دنیا، انسان مىتواند با عذر یا كفّاره یا دروغ یا حیله یا توبه یا ناله، مشكلش را حل كند، امّا در آخرت چنین نیست. پذیرش عذر گناهكاران بىعناد، مطابق با حكمت است: «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولئِكَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِیماً حَكِیماً؛(366) بىگمان (پذیرش) توبه بر خدا، براى كسانى است كه از روى جهالت كار بد مىكنند، سپس زود توبه مىكنند. پس خداوند توبه آنان را مىپذیرد و خداوند، دانا و حكیم است.» «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ؛(367) عفو و میانهروى را پیشه كن (یعنى عذر مردم را بپذیر و بر آنان آسان بگیر)، و به كارهاى عقل پسند و نیكو فرمان بده، و از جاهلان اعراض كن.» با آنكه براى كلمه «الْعَفْوَ»، چند معنا بیان شده است: حدّ وسط و میانه، قبول عذر خطاكار و بخشودن او، آسان گرفتن كارها؛ ولى ظاهراً در این آیه، معناى اوّل مراد است.
از صفات یك رهبر آگاه، سعه صدر، گوش دادن به حرف همه گروهها، برخورد محبّتآمیز با آنان، عیبپوشى و بازگذاشتن راه عذر و توبه مردم است. عذر دروغگویان و مسخره كنندگان در همه جا پذیرفته نیست. «لا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِكُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِأَنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمِینَ؛(368)(بىجهت) عذر و بهانه نیاورید. همانا شما بعد از ایمانتان كافر شدید. اگر از گروهى از شما (بخاطر توبه یا آنكه بار اوّل اوست) درگذریم، گروهى (دیگر) را به خاطر سابقه جرمشان كیفر مىدهیم.» فتوّت در آن است كه راه عذر، به خطاكار تلقین شود. «قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ؛(369) (یوسف) گفت: آیا دانستید با یوسف و برادرش چه كردید آن گاه كه شما نادان بودید.» رهبران اله، عذرپذیر و مهربانند. «فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُم»(370). عذرِ جاهلِ مقصّر، پذیرفته نیست. «أَ وَ لَمْ یَكُنْ لَهُمْ آیَةً»(371) شما كه از علماى خود نمىپرسید، سزاوار توبیخ و سرزنش هستید. انفاق به محرومان و گذشت از خطاى مردم، از مصادیق احسان و نیكوكارى است. معلّم و استاد مىتواند شاگرد خود را مؤاخذه كند. اما پس از پذیرش اشتباه و عذرخواهى شاگرد، تعلیم و ارشاد را ادامه دهد. «قالَ لا تُؤاخِذْنِى بِما نَسِیتُ وَ لا تُرْهِقْنِى مِنْ أَمْرِى عُسْراً؛(372) (موسى) گفت: مرا به خاطر فراموشىام مؤاخذه مكن و از این كارم بر من سخت مگیر.» «فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُكْراً؛(373) پس به راه خود ادامه دادند تا به نوجوانى برخورد كردند، پس خضر او را كشت. موسى گفت: آیا بىگناهى را بدون آنكه كسى را كشته باشد، كشتى؟ به راستى كار زشت و منكرى انجام دادى!»