تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف 3 (110 موضوع)
محمد رحمتی شهرضا

نصیحت پدر

مردى پایش لب گور بود و خواست به سبك داستان‏هاى كلاسیك به فرزندانش درس اتحاد و اتفاق بدهد. تعدادى چوب تهیه كرده، اول یكى به هر كدام داد كه بشكنند و آنان به راحتى موفّق شدند. همین طور تعداد چوب‏ها را زیاد كرد تا رسید به بیست؛ ولى پسرانش از بس قلچماق بودند هر بیست تا چوب را هم هر كدام یك ضرب شكستند و دیگر چوبى نمانده بود. پدر گفت: آخه چى بگم به شماها، مى‏خواستم نصیحتتان كنم... نمى‏فهمید دیگه...!