روایت دارد(241) و در انجیلِ برنابا نوشته شده است كه حضرت عیسى(علیه السلام) براىِ ابلیس شفاعت كرد. عرض كرد: خدایا این معلِّمِ ملائكه بود. سالهاىِ سال عبادت كرد. بیا و این را ببخش! در انجیل برنابا - كه اقرب اناجیل به صحّت است - مىگوید: خدا فرمود بیاید و بگوید: «اَخْطَئْتُ فَارْحَمْنى؛ اشتباه كردم به من رحم كن!» او را قبول مىكنم و مىبخشم. حضرتِ عیسى(علیه السلام) هم به همان راهى كه داشت ابلیس را خواست و گفت: «من براىِ تو بشارتى آوردهام، مژدهاى آوردهام، حرفِ مرا گوش كن.» ابلیس گفت: از این حرفها زیاد است. حضرتِ عیسى(علیه السلام) گفت: «نه! تو نمىدانى چه خبر است. تو نمىدانى كه با یك چیزِ بسیار مختصرى، بلاىِ بسیار مفصّلى از تو رفع خواهد شد.» ابلیس گفت: مىگویم از این حرفها زیاد است. دنبالِ این حرفها نرو! حضرت عیسى(علیه السلام) گفت: «آخر تو نمىدانى، اگر تو بدانى خیلى خیلى ممنونِ من خواهى شد.» ابلیس گفت: بالاخره حالا كه مىخواهى بگویى بگو! [حضرت عیسى(علیه السلام) ]گفت: «خدا همین دو كلمه را فرموده است بگو كارت تمام است و به همان حالتِ اوّل برمىگردى. به همان جاىِ اوّل و به همان مقامِ اوّل برمىگردى.» ابلیس گفت: -العیاذ باللَّه- او باید بیاید پیشِ من و این جمله را بگوید! [حضرت عیسى(علیه السلام) ]گفت: «چرا؟» ابلیس گفت: به جهتِ اینكه لشگرِ من از لشگرِ او بیشتر است و روزِ قیامت من غالب خواهم شد. تمامِ این بشرِ بت پرست، همه لشگرِ من هستند. تمامِ این بشرِ ضالّه، همه لشگرِ من هستند. چقدر از جنّ و اولادِ من هم تابع من هستند. فلذا لشگرِ من بر لشگر خدا غالب است. لذا او باید بیاید پیش من -نغوذ بالله- بگوید این كار اشتباه بوده و ما ترجیحِ مرجوح بر راجح دادیم! حضرتِ عیسى(علیه السلام) گفت: «برو اى ملعون! ما هم دیگر براىِ تو نمىتوانیم كارى بكنیم.»(242)