تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف 3 (110 موضوع)
محمد رحمتی شهرضا

نكات‏

«فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِى وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِینَ(2295)؛ پس اگر این كار را نكردید، كه هرگز نتوانید كرد، از آتشى كه هیزمش مردم (گناهكار) و سنگ‏ها هستند و براى كافران مهیّا شده، بپرهیزید.
خباثت‏هاى درونى انسان گناهكار، در قیامت تجسّم یافته و آتش گیره مى‏شود.
اسباب بخشش گناهان در دنیا سه چیز است:
1- توبه «إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»(2296).
2- ترك گناهان كبیره «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَیِّئاتِكُمْ»(2297).
3- حسنات و كارهاى نیك «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»(2298).
ولى در آخرت، راه بخشش فقط شفاعت است.
ترس از حضور در دادگاه الهى، بدون وجود هر گونه وكیل یا شفیعى، زمینه تقویت تقواى الهى است.
استغفار، براى گناهكار مایه آمرزش و براى نیكوكار اعتلاى درجه است.
گناهكار به خیال كسب سود و بهره، گناه مى‏كند.
تا یاد خدا در دل گناهكار زنده است، مى‏تواند در مدار متقیّن وارد شود.
گناه، ظلم به خویشتن است.
گاهى از افراد متّقى نیز گناه صادر مى‏شود.
خطرناك‏تر از انجام گناه، غفلت از گناه و بى‏توجّهى به زشتى آن است. متّقین اگر هم گناه كنند، بلافاصله استغفار مى‏نمایند. نشانه تقوا، توبه فورى از گناه است.
تنها خداوند است كه گناهان را مى‏بخشد «وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ».
متّقى كسى است كه اصرار بر گناه نداشته باشد. زیرا اصرار بر گناه، نشانه سبك شمردن آن و غفلت از یاد خداست «وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا».
اصرار آگاهانه بر گناه، سبب محرومیّت از مغفرت الهى است.
هر گناهى در روح و جان انسان، اثر مستقیم دارد.
انسان مجبور نیست و گناه را با سوء اختیار و اراده خود انجام مى‏دهد.
آنچه در روح اثر سوء دارد، نیّت سویى است كه گناه را به دنبال دارد، نه صرف عمل بى قصد.
در بازگرداندن آثار بد گناه به گناهكار هیچ خطایى رخ نمى‏دهد و كارى حكیمانه است.
مجازات‏هاى الهى جنبه تربیتى و اصلاح فرد و جامعه دارد، نه انتقام. از این رو گناهكار باید توبه كند و توبه او هم مؤثّر است. گناهكار را به مغفرت الهى امیدوار كنیم. گناهكار در قیامت دست و پا مى‏زند تا براى خود شریك جرم پیدا كند و انحراف خود را به گردن دیگران بیندازد. گاهى مى‏گوید: دوست بد مرا منحرف كرد «لَقَدْ أَضَلَّنِى عَنِ الذِّكْرِ».
گاهى مى‏گوید: رهبران فاسد مرا فاسد كردند «لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِینَ».
گاهى شیطان را ملامت مى‏كند و او را عامل گمراهى خود مى‏داند، امّا شیطان مى‏گوید: مرا سرزنش نكنید، «فَلا تَلُومُونِى» من جز وسوسه و دعوت كارى نداشتم. انحراف از خود شما بود.
تسلّط نداشتن شیطان بر انسان، هم مورد تأیید خداوند است و هم خود شیطان به آن اقرار دارد. «إِنَّ عِبادِى لَیْسَ لَكَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ»(2299).
تو بر بندگان خالص من تسلّطى ندارى و در جایى دیگر نیز مى‏گوید: «ما كانَ لِى عَلَیْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ»
هم از گناهكار جدا شویم و هم از گناه، زیرا كناره‏گیرى از منحرفان، زمانى مؤثر است كه با كناره‏گیرى از انحراف همراه باشد.
از گناه بدتر، گناهكار مردن است.
اگر گاهى در تحقّق وعده‏هاى الهى تأخیرى دیده مى‏شود، این به معناى بى‏خبرى و غفلت او نیست كه او طبق صریح آیه قرآن، همه چیز را مى‏داند و از همه جا آگاه است، بلكه به دلایل مختلف است، از جمله:
الف: تا هر میزان كه خلافكار مى‏تواند، پیمانه گناه خود را پر كند «إِنَّما نُمْلِى لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً؛ همانا به آنان مهلت مى‏دهیم تا گناهانشان زیاد شود.» ب: خطاكار توفیقى بیابد و توبه كند. ج: كارهاى نیك گناهكار مصرف شود و او دیگر در قیامت طلبى نداشته باشد.
بیان خطرات گناه، عاملى براى بازداشتن گناهكار است.