«فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِى وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِینَ(2295)؛ پس اگر این كار را نكردید، كه هرگز نتوانید كرد، از آتشى كه هیزمش مردم (گناهكار) و سنگها هستند و براى كافران مهیّا شده، بپرهیزید.
خباثتهاى درونى انسان گناهكار، در قیامت تجسّم یافته و آتش گیره مىشود.
اسباب بخشش گناهان در دنیا سه چیز است:
1- توبه «إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»(2296).
2- ترك گناهان كبیره «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَیِّئاتِكُمْ»(2297).
3- حسنات و كارهاى نیك «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»(2298).
ولى در آخرت، راه بخشش فقط شفاعت است.
ترس از حضور در دادگاه الهى، بدون وجود هر گونه وكیل یا شفیعى، زمینه تقویت تقواى الهى است.
استغفار، براى گناهكار مایه آمرزش و براى نیكوكار اعتلاى درجه است.
گناهكار به خیال كسب سود و بهره، گناه مىكند.
تا یاد خدا در دل گناهكار زنده است، مىتواند در مدار متقیّن وارد شود.
گناه، ظلم به خویشتن است.
گاهى از افراد متّقى نیز گناه صادر مىشود.
خطرناكتر از انجام گناه، غفلت از گناه و بىتوجّهى به زشتى آن است. متّقین اگر هم گناه كنند، بلافاصله استغفار مىنمایند. نشانه تقوا، توبه فورى از گناه است.
تنها خداوند است كه گناهان را مىبخشد «وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ».
متّقى كسى است كه اصرار بر گناه نداشته باشد. زیرا اصرار بر گناه، نشانه سبك شمردن آن و غفلت از یاد خداست «وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا».
اصرار آگاهانه بر گناه، سبب محرومیّت از مغفرت الهى است.
هر گناهى در روح و جان انسان، اثر مستقیم دارد.
انسان مجبور نیست و گناه را با سوء اختیار و اراده خود انجام مىدهد.
آنچه در روح اثر سوء دارد، نیّت سویى است كه گناه را به دنبال دارد، نه صرف عمل بى قصد.
در بازگرداندن آثار بد گناه به گناهكار هیچ خطایى رخ نمىدهد و كارى حكیمانه است.
مجازاتهاى الهى جنبه تربیتى و اصلاح فرد و جامعه دارد، نه انتقام. از این رو گناهكار باید توبه كند و توبه او هم مؤثّر است. گناهكار را به مغفرت الهى امیدوار كنیم. گناهكار در قیامت دست و پا مىزند تا براى خود شریك جرم پیدا كند و انحراف خود را به گردن دیگران بیندازد. گاهى مىگوید: دوست بد مرا منحرف كرد «لَقَدْ أَضَلَّنِى عَنِ الذِّكْرِ».
گاهى مىگوید: رهبران فاسد مرا فاسد كردند «لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِینَ».
گاهى شیطان را ملامت مىكند و او را عامل گمراهى خود مىداند، امّا شیطان مىگوید: مرا سرزنش نكنید، «فَلا تَلُومُونِى» من جز وسوسه و دعوت كارى نداشتم. انحراف از خود شما بود.
تسلّط نداشتن شیطان بر انسان، هم مورد تأیید خداوند است و هم خود شیطان به آن اقرار دارد. «إِنَّ عِبادِى لَیْسَ لَكَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ»(2299).
تو بر بندگان خالص من تسلّطى ندارى و در جایى دیگر نیز مىگوید: «ما كانَ لِى عَلَیْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ»
هم از گناهكار جدا شویم و هم از گناه، زیرا كنارهگیرى از منحرفان، زمانى مؤثر است كه با كنارهگیرى از انحراف همراه باشد.
از گناه بدتر، گناهكار مردن است.
اگر گاهى در تحقّق وعدههاى الهى تأخیرى دیده مىشود، این به معناى بىخبرى و غفلت او نیست كه او طبق صریح آیه قرآن، همه چیز را مىداند و از همه جا آگاه است، بلكه به دلایل مختلف است، از جمله:
الف: تا هر میزان كه خلافكار مىتواند، پیمانه گناه خود را پر كند «إِنَّما نُمْلِى لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً؛ همانا به آنان مهلت مىدهیم تا گناهانشان زیاد شود.» ب: خطاكار توفیقى بیابد و توبه كند. ج: كارهاى نیك گناهكار مصرف شود و او دیگر در قیامت طلبى نداشته باشد.
بیان خطرات گناه، عاملى براى بازداشتن گناهكار است.