وقتى میرزا در آستانه وفات قرار گرفت، اطرافیان و دوستان در كنارش حاضر شدند. یكى از تاجرهایى كه هر گاه میرزا به خاطر بخشش و انفاق دچار كمبود مىشد از او قرض مىكرد، نیز آنجا حاضر بود، وقتى نگاه میرزا به تاجر افتاد فرمود: مىدانم در چه فكرى هستى، فكر مىكنى كه اگر من از دنیا رفتم چه كسى طلب تو را مىدهد؛ اما مىدانى من به چه فكر مىكنم و از چه نگرانم؟ فكر و نگرانى من از این است كه اگر خداى سبحان به من بگوید تو مىتوانستى مبالغ بیشترى قرض كنى و به اسلام و تهیدستان خدمت نمایى، و چرا چنین نكردى، چه جوابى خواهم داشت؟.(2119)