تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف 3 (110 موضوع)
محمد رحمتی شهرضا

هیچ اشكالى ندارد كه تو را احمق بدانند!

ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایى مى‏كرد و مردم با نیرنگى حماقت او را دست مى‏انداختند. دو سكه به او نشان مى‏دادند كه یكى‏شان طلا بود و یكى از نقره. اما ملا نصرالدین همیشه سكه نقره را انتخاب مى‏كرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهى زن و مرد مى‏آمدند و دو سكه به او نشان مى‏دادند و ملا نصرالدین همیشه سكه نقره را انتخاب مى‏كرد. تا اینكه مرد مهربانى از راه رسید و از اینكه ملا نصرالدین را آنطور دست مى‏انداختند ناراحت شد. در گوشه میدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سكه به تو نشان دادند سكه طلا را بردار. اینطورى هم پول بیشترى گیرت مى‏آید و هم دیگر دستت نمى‏اندازند.
ملا نصرالدین پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست، اما اگر سكه طلا را بردارم، دیگر مردم به من پول نمى‏دهند تا ثابت كنند كه من احمق‏تر از آن‏هایم. شما نمى‏دانید تا حالا با این كلك چقدر پول گیر آورده‏ام.
اگر كارى كه مى‏كنى هوشمندانه باشد، هیچ اشكالى ندارد كه تو را احمق بدانند.(1016)