تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف 3 (110 موضوع)
محمد رحمتی شهرضا

حیاى چشم‏

در تفسیر روح البیان نقل شده است: در شهرى سه برادر بودند كه برادر بزرگ ده سال مؤذّن مسجدى بود كه روى مناره مسجد اذان مى‏گفت، و پس از ده سال از دنیا رفت. برادر دومى هم چند سال این وظیفه را ادامه داد تا عمر او هم به پایان رسید. به برادر سومى گفتند: این منصب را قبول كن و نگذار صداى اذان از مناره قطع شود، قبول نمى‏كرد.
گفتند: مقدار زیادى پول به تو خواهیم داد! گفت: صد برابرش را هم بدهید من حاضر نمى‏شوم.
پرسیدند: مگر اذان گفتن بد است؟ گفت: نه، ولى در مناره حاضر نیستم. علت را پرسیدند، گفت: این مناره جایى است كه دو برادر بدبخت مرا بى‏ایمان از دنیا برده؛ چون در ساعت آخر عمرِ برادر بزرگم بالاى سرش بودم و خواستم سوره یس بخوانم تا آسان جان دهد، مرا از این كار نهى مى‏كرد.
برادر دومم نیز با همین حالت از دنیا رفت. براى یافتن علت این مشكل، خداوند به من عنایتى كرد و برادر بزرگم را در خواب دیدم كه در عذاب بود. گفتم تو را رها نمى‏كنم تا بدانم به چه دلیل شما دو نفر بى‏ایمان مُردید؟ گفت: زمانى كه به مناره مى‏رفتیم، با بى‏حیائى نگاه به ناموس مردم درون خانه‏ها مى‏كردیم، این مسئله فكر و دلمان را به خود مشغول مى‏كرد و از خدا غافل مى‏شدیم، براى همین عمل شوم، بد عاقبت و بدبخت شدیم.(2293)