«الإمام على(علیه السلام) : أمّا بعد! فإنّى كنت أشركتك فى أمانتى، و جعلتك شعاری و بطانتى. و لم یكن فى أهلى رجل أوثق منك فى نفسى، لمواساتى و
موازرتى و أداء الأمانه إلیّ، فلمّا رأیت الزّمان على ابن عمّك قد كلب، و العدوّ قد حرب، و أمانة النّاس قد خزیت، و هذه الأمّة قد فتكت و شغرت، قلبت لابن عمّك ظهر المجنّ، ففارقته مع المفارقین، و خذلته مع الخاذلین، و خنته مع الخائنین، فلا ابن عمّك آسیت، و لا الأمانة أدّیت، و كأنّك لم تكن اللَّه ترید بجهادك، و كأنّك لم تكن على بیّنة من ربّك، و كأنّك انّما كنت تكید هذه الأمّة عن دنیاهم، و تنوی غرّتهم عن فیئهم، فلمّا أمكنتك الشّدّة فى خیانة الأمة أسرعت الكرّة، و عاجلت الوثبة، و اختطفت ما قدرت علیه من أموالهم المصونة لأراملهم، و أیتامهم، اختطاف الذّئب الأزلّ دامیة المعزى الكسیرة، فحملته إلى الحجاز رحیب الصّدر بحمله، غیر متأثّم من أخذه، كأنّك- لا أبا لغیرك- حدرت إلى أهلك تراثك من أبیك و أمّك، فسبحان اللَّه! أ ما تؤمن بالمعاد؟ أو ما تخاف نقاش الحساب؟ أیّها المعدود كان عندنا من ذوی الألباب، كیف تسیغ شرابا و طعاما و أنت تعلم أنّك تأكل حراما و تشرب حراما؟ و تبتاع الإماء و تنكح النّساء من مال الیتامى و المساكین و المؤمنین، المجاهدین الّذین أفاء اللَّه علیهم هذه الأموال، و أحرز بهم هذه البلاد.
فاتّق اللَّه و اردد إلى هؤلاء القوم أموالهم، فإنّك إن لم تفعل ثمّ أمكننى اللَّه منك لأعذرنّ إلى اللَّه فیك، و لأضربنّك بسیفى الّذی ما ضربت به أحدا إلّا دخل النّار.
و و اللَّه لو أنّ الحسن و الحسین فعلا مثل الّذی فعلت، ما كانت لهما عندی هوادة، و لا ظفرا منّى بإرادة، حتّى آخذ الحقّ منهما، و أزیل الباطل عن مظلمتهما.
و أقسم باللَّه ربّ العالمین: ما یسرّنى أنّ ما أخذته من أموالهم حلال لى أتركه میراثا لمن بعدی؛ فضحّ رویدا، فكأنّك قد بلغت المدى، و دفنت تحت الثّرى، و عرضت علیك أعمالك بالمحلّ الّذی ینادی الظّالم فیه بالحسرة، و یتمنّى المضیّع فیه الرّجعة، وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ؛(756) امیر المؤمنین على بن ابى طالب(علیه السلام) (به یكى از كارگزاران خویش چنین نوشت): امّا بعد! من تو را در امانت خویش (وظایف حكومتى) شریك خود قرار دادم (و همكارى تو را پذیرفتم)، و تو را از هر جهت به خود نزدیك ساختم. و در خاندانم مردى را از تو بیشتر، مورد وثوق نمىدانستم كه با من مواسات و همكارى داشته باشد و امانت را به من بازگرداند. و تو هنگامى كه دیدى روزگار، پسر عمویت را در فشار قرار داده، و دشمن (بر قلمرو او) شبیخون زده است، و مردم از امانتدارى روى گرداندهاند، و این امّت گستاخ گشته (دست به خونریزى زده) و پراكنده شد، با پسرعموى خود دودوزهبازى كردى، و مانند مردمى كه او را ترك كردند تركش كردى، و با آنان تنهایش گذاشتى، و با جمعى كه به او خیانت كردند به او خیانت كردى. پس نه (در كشاكش حوادث) به كمك پسر عمو شتافتى، و نه امانت (الهى) را ادا كردى. گویى در آن جهاد (كه در راه اسلام) كردى قصدت خدا نبود، و در كار خویش برهانى ربّانى نداشتى. و گویى مىخواستى این امّت را در كار دنیا (و اموالشان) بفریبى، و در حال غفلت آنان اموالشان را بربایى. پس چون براى خیانت به امّت قدرت بیشترى یافتى، با شتاب حمله كردى و تیزتك برجستى، و آنچه دستت رسید، از آن اموال كه براى بیوگان و یتیمان بود در ربودى، چنان كه گرگ تیزرو، بز زخمى دست و پا شكسته را مىرباید. پس با كمال آسودگى، آن همه را به حجاز بردى، بىآنكه احساس گناهى كنى؛ گویى -نه نفرین بر تو- این مال ارث پدر و مادرت است كه به نزد خاندان خود مىبرى. سبحان اللَّه! آیا به روز بازگشت ایمان ندارى؟ و از خردهگیرى حساب قیامت هراسى به دل راه نمىدهى؟
اى كه تو را از خردمندان مىشمردیم! چگونه آب و طعامى را بر خود گوارا مىشمارى در حالى كه مىدانى حرام مىخورى و حرام مىآشامى. تو از مال یتیمان و مسكینان و مسلمانان و مجاهدانى كه خداوند در این اموال حقّى براى آنان قرار داده است و این شهرها را به دست ایشان گشوده است، كنیز مىخرى و زن مىگیرى؟! از خدا بترس! و اموال این مردم را به آنان بازگردان؛ و در صورتى كه چنین نكنى و خدا تو را دسترس من قرار دهد، چنان كیفرت دهم كه عذر من باشد در نزد خدا، یعنى گردنت را با همین شمشیر مىزنم، كه تا كنون هر كس را با آن، گردن زدهام یك راست به دوزخ در افتاده است.
(تو چه خیال مىكنى؟ و دیگران چه خیال مىكنند؟)، به خدا قسم، اگر حسن و حسین چنین كارى كرده بودند، لحظهاى با آنان مدارا نمىكردم، و كمترین گذشتى در حقّشان روا نمىداشتم، تا حق را از آنان بگیرم، و مظلمه این باطل را از دامانشان فرو شویم.
من به خداى پروردگار جهانیان سوگند یاد مىكنم، كه آنچه را تو از مال مسلمانان ربودى دوست نمىداشتم كه از آن من مىبود و آن را براى نزدیكانم به ارث مىگذاشتم. خوب است كه نگران خود باشى كه روزگار پایان عمر تو است، و چنان است كه زیر خروارها خاك دفن شدهاى، و اعمالت را پیش رویت نهادهاند، در محلّى كه ظالمان فریاد «وا حسرتا» مىكشند، و عُمْرْتلفْكردگان (براى انجام دادن اعمال صالح)، تمنّاى بازگشت به دنیا مىكنند، در حالى كه دیگر راه فرارى (و بازگشتى) نیست!»