پیامبرى از پیامبران بنى اسرائیل به شخصى گذشت كه زیر دیوارى جان داده بود، و نیمى از بدنش را بیرون از دیوار درنده و حیوانات پاره كرده بود.
از آن شهر گذشت و به شهر دیگرى آمد و دید: یكى از بزرگان آن شهر كه مرده بود كفن دیباج بر او نموده و بر تابوت زر قیمت نهاده و عود و عنبر بر جنازهاش مى یختند و جمعیت زیادى در تشییع جنازهاش شركت كردهاند!
عرض كرد: «خدایا تو حكیم عادل هستى و ستم روا نمىدارى از چه رو آن بندهات كه هرگز شرك نیاورد، آن طور بمیرد، و این شخص كه هرگز پرستش ننموده این طور بمیرد.»
خطاب شد: «همانطور كه گفتى من حكیم هستم و ستم روا نمىدارم، اما آن بنده گناهانى داشت، خواستم به این نوع مردن كفاره گناهانش باشد، كه پاكیزه نزدم آید. و این شخص نیكوكاریهائى داشت، خواستم پاداش آن را در دنیا به او بدهم و چون نزدم آید كردار نیكى برایش نباشد.»(278)