روزى حضرت یحیى بن زكریّا، شیطان را دید و گفت: هیچ وقت بر من مسلّط شدهاى، اگر چه به یك كلمه حرف باشد؟ كه بى جا گفته باشم یا با گوشه چشمم به نامحرمى نگاه كرده باشم یا در دلم خیال معصیتى كرده باشم؟
شیطان گفت: نه تو از افرادى نیستى كه من بتوانم بر تو مسلّط شوم (چنانكه خداوند در قرآن مىفرماید: «اِنَّ عبادى لیسَ لكَ علیهم سُلطانٌ(1212)؛ اى شیطان! تو بر بندگان (خالص) من تسلّط ندارى...»
یحیى فرمود: «راستش را بگو» شیطان گفت: یك وقت است كه من خیلى از تو خوشم مىآید. یحیى (علیه السلام) گفت: آن وقت، چه وقت است؟
شیطان گفت: تو گاهى زیاد غذا مىخورى، و همین تو را از بعضى از عبادات باز مىدارد. یحیى (علیه السلام) گفت: «با خدا عهد كردم كه دیگر تا آخر عمر غذاى سیر نخورم.»
شیطان گفت: من هم عهد كردم كه دیگر به مؤمنى سخن راست نگویم و او را نصیحت نكنم. آنگاه شیطان از نزد یحیى (علیه السلام) دور شد.(1213)