تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف 3 (110 موضوع)
محمد رحمتی شهرضا

اهمیّت تاریخ (گذرى بر مقدمه كتاب زرد شهید آیت‏الله مدرس)

كتاب زرد، نسخه منحصر به فردى است كه در آن مدرس فقیه و عالم و مجتهد مسلم با بحث در زمینه تاریخ پرداخته است در مورد این كتاب كه از آسیب زمانه و مأموران خشن و بیسواد رضاخان در امان مانده و اینك چون هدیه‏اى گرانبها براى ما مانده است. این كتاب نوشته‏اى است بر پایه یك دید تاریخى جهانى داراى یك مقدمه مجزّا در 128 صفحه با خط ریز و 348 صفحه متن با همان سیاق.
مرحوم مدرس در مقدمه كتاب مى‏گوید: در نجف یكسال قحط آب شد و مردم از بى آبى سخت در عذاب بودند، مجالس و محاضر و درس تعطیل شد، موقع را مغتنم شمرده براى دیدن آثار باقیمانده از بابل و مدائن به تنهائى از نجف بیرون رفتم، سفرى بود كه از قحطى آب فرار مى‏كردم تا به فراوانى نشانه‏هاى حیات برسم، هیأتى خرابه‏هاى بابل را مى‏كندند و مى‏كاویدند. به شرطى اجازه تماشا به من دادند كه عبا و عمامه خود را هنگام ورود به آن محل تحویل دهم و هنگام خروج بازگیرم، راضى شدم. چند روزى مى رفتم و به تماشاى كمانه‏زدن ها و كندنها مى‏پرداختم، از دقتى كه هیأت اكتشافى بعمل مى‏آورد حیرت كردم، ظرافت كار به حدّى بود كه گاهى خود را در آن میان فراموش مى‏نمودم. قطعه‏اى را كه بیشتر شبیه به یك كلوخ بود، با نهایت دقت از دل خاك بیرون مى‏آورند، كارشناس آن روى صفحه‏اى مجمع(684) مانند مى‏گذاشت و مى‏برد در محلّ معینى، آنجا عدّه‏اى با مهارت خاكها و غبار قرون و اعصار را از روى بدنه آن پاك مى‏كردند. تصور مى‏كردم كتره‏اى براى وقت گذرانى به این تكه گِل كلوخ شده ور مى‏روند، ولى كم كم آثارى پیدا مى‏شد صورت اصلى آن بهتر آشكار مى‏گشت تا عاقبت نشانى از زندگانى مردمانى كه صدها سال پیش بوده‏اند به دست مى‏داد و معلوم مى‏نمود هنرشان چه بوده و بیشتر به چه اشیاء و شكلهائى علاقه مند بوده‏اند، چرغ پیه سوز، گلدان، شمشیر، سرنیزه و این چیزها.
همانجا به فكر افتادم كه اینها دارند براى آیندگان سند و مدرك تاریخ گذشتگان را تهیه مى‏كنند همانجا كه نشسته بودم به خاطرم رسید كه در تاریخ و تاریخ نویسى هم باید چنین كارى را انجام داد تا واقعیت را پیدا كرد و گل و خاك انحرافها، بدعتها و عیبهاى دیگر را از آن زدود و آن را پاك و صاف كرد و گذاشت سر راه مردم كه ببینند ولى نه اینكه اگر هم بود و پیدا شد از چشم همه پنهان كرد و یا مثل اینها خوبهایش را برد در انبارهاى خودشان و تركیده‏ها و شكسته‏هایش را كه كاسه سفالى بیش نیست براى صاحب اصلیش گذاشت. در آنجا من روابط مللى را سنجیدم كه باید مبنى بر فایده و نفع بردن نباشد، روابط عدمى باشد نه وجودى، این فكرى بود كه من در آن وقت به آن رسیدم، آنجاها را هم دیدم، تنهائى اگر همراه با تعمق و تفكر باشد بهترین نعمت است. چندین ماه مهمان بیابان و كوه و دشت بودم تمام اراضى یثرب و حجاز را گشتم، این مدت درون سرادق تاریخ بودم توى آن راه مى‏رفتم. اینجاها فهمیدم ملل اسلامى تاریخ ندارد، تاریخ مطالعه و تفحّص در تاریخ را در برنامه درس خود جام دادم. در نجف تاریخ ملل را كه فراوان به زبان عربى ترجمه شده بود، روزى سه ساعت و نیم شبها مى‏خواندم. همه جا تاریخ داشت جز اسلام و ایران، تاریخ مسیحیت خیلى زیاد است، زحمت كشیده‏اند براى خودشان تاریخ نوشته‏اند، نشانى و هویت خودشان را ثبت كرده‏اند.(685)