مسعودى در مروّج الذهب مىنویسد كه در زمان عبدالملك یا یكى از خلفاى بنى امیه كه لهو و موسیقى خیلى رایج شد، خبر به خلیفه دادند كه فلان كس خواننده است و كنیز زیبایى هم دارد كه او هم خواننده است و تمام جوانهاى مدینه را فاسد كرده است. اگر چارهاى نیندیشى این زن جوانهاى مدینه را فاسد خواهد كرد. خلیفه دستور داد كه غل به گردن آن مرد و كنیزش بیندازند و آنها را به شام بیاورند. وقتى آن دو در حضور خلیفه نشستند، مرد گفت كه معلوم نیست كه اینكه كنیز من مىخواند غنا باشد، و از خلیفه خواست كه خودش امتحان كند. خلیفه دستور داد كه كنیز بخواند او شروع به خواندن كرد، كمى كه خواند شروع به سر تكان دادن كرد، كم كم كار بجایى رسید كه خود خلیفه شروع كرد به چهار دست و پا راه رفتن و مىگفت: بیا جانم به این مركوب خودت سوار شو! واقعاً موسیقى قدرت عظیم و فوق العادهاى مخصوصاً از جهت پاره كردن پرده تقوى و عفّت دارد.
این امر از حجاز و مكه و مدینه هم آغاز شد، شاید و گویا به وسیله ایرانیهایى كه به آنجا رفته بودند و كارهاى معمارى و بنایى مىكردند و در خلال همان كارهاى بنایى یا معمارى آواز مىخواندند شایع شده بود. در همین زمان مسئله آوازخوانى كنیزها نیز رایج شده بود.(2494)