تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف 3 (110 موضوع)
محمد رحمتی شهرضا

چرا قرآن را با این زینتها زندانى كرده‏اید!

روزى آیت الله وحید بهبهانى در حالى كه مشغول مطالعه بود، درب منزل را مى‏كوبند و وى در حالى كه قلم در دست داشت بسوى درب مى‏رود و آن را مى‏گشاید:
- آه تو هستى میرزا شمس الدین، سلام.
- سلام استاد. چند نفر با شما كار داشتند. گویا از فرستادگان شاه ایرانند، من آنها را راهنمایى كردم.
آقا در حالى كه به فرستادگان دربار چشم دوخته بود، مى‏پرسد چه شده؟ كارى دارند؟
یكى از نمایندگان آغا محمد خان، با سبیلهاى سیاه تابداده، هیكل درشت و قد بلند دست به سینه نهاده، مى‏گوید: سلام قربان!
- سلام علیكم.
سپس به اشاره مرد چهارشانه، یكى از همراهانش كه ریش انبوه سیاهى داشت، درِ صندوقچه‏اى را گشوده، در برابر دیدگان آقا قرار داد.
- این هدیه‏اى است از سوى آغا محمدخان قاجار پادشاه ممالك محروسه(26) ایران. ایشان سلام رسانده، فرمان دادند این صندوقچه را به شما بسپاریم.
- چه هست فرزندم؟
- قرآن، قربان؛ قرآنى بسیار نفیس به خط میرزاى تبریزى.
سپس قرآن را گشوده، مى‏گوید: ملاحظه مى‏فرمایید قربان، بى‏نظیر است.
- این دانه‏ها چیست كه بر جلد قرآن چسبانده‏اند؟
- قربان، اینها سنگهاى گرانبهاست كه جلد قرآن را زیبا ساخته و به ارزش آن افزوده‏اند.
- فرزندم، چرا كلام پروردگار را به پیرایه‏هایى مى‏آرایید كه به سبب آنها از دسترس مردم دور شود و در صندوقچه‏ها قرار گیرد؟ این دانه‏ها را جدا كرده، بفروشید و بهاى آن را میان دانشجویان و مردم تهیدست پخش كنید.
- آقا پس قرآن را كه به خط میرزاى تبریز است بپذیرید.
- هركس قرآن را آورده، نزد او باقى بماند تا پیوسته در آن بنگرد و كلام خداوند را بخواند!
سپس در را بسته، بازمى‏گردد. محمد على كه بر سر صندوق كتابهاست، مى‏پرسد: كه بود پدر؟
- فرستادگان دربار ایران. هدیه‏اى آورده بودند.
- چه هدیه‏اى؟
- یك قرآن. چه روزگارى شده قرآنها را با طلا و زمرّد و الماس آزین مى‏بندند و مى‏گویند بر ارزش كتاب خدا افزوده مى‏شود! آیا چند تكّه سنگ به اندازه‏اى ارجمند است كه مى‏تواند بر ارزش سخن پروردگار بیفزاید؟ مى‏بینى چگونه است؟
محمد على فرصت ادامه گفتار را از پدر مى‏گیرد و مى‏پرسد: حالا آن قرآن كجاست؟
- كجاست؟! نزد فرستاده دربار.
- نپذیرفتید؟
- نه، ما كه قرآن براى خواندن داریم، گفتم نزد خودش باشد تا پیوسته بخواند.
سپس مشغول ادامه مطالعه خود شد و اعتنایى به فرستادگان نكرد.(27)