تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف 3 (110 موضوع)
محمد رحمتی شهرضا

نكات‏

استدراج از جهت لغوى یعنى بتدریج و پله پله كسى را پائین آوردن یا بالا بردن، و در اصطلاح به معناى این است كه «رتبه كسى را به تدریج پایین بیاورند تا جائى كه شقاوت و بدبختى‏اش به نهایت برسد و به ورطه هلاكت بیافتد»، این كار با تجدید نعمتى بعد از نعمت دیگر صورت مى‏گیرد تا به وسیله التذاذ از نعمات، غفلت تشدید شود و سزاوار عذاب گردد. در سنت استدراج، نكته اصلى تجدید نعمت پس از نعمت دیگر مى‏باشد، و طبعاً این امر مستلزم مهلت دادن نیز مى‏باشد اما این حیثیت بالاصاله ملحوظ نظر نبوده است. «سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لاَ یَعْلَمُون؛(280) همچنین آیات (انعام، 44) و (اعراف، 95) از مصادیق سنت استدراج شمرده شده است.
علامه طباطبائى مى‏فرماید: از آنجا كه استدراج، به روش رساندن نعمت بعد از نعمت است، و این نعمتها به وسائطى از ملائكه و امر به انسان مى‏رسد، لذا از سنت استدراج به صیغه متكلم مع‏الغیر تعبیر آورده شده است.
امداد
معناى تحت‏اللفظى امداد «كشیدن» است، و از همین معنا، معناى «كمك كردن» اخذ شده است، ارتباط این دو معنا به طرز زیبایى در تفسیر المیزان، ذیل آیه 20 سوره مباركه اسراء، بیان شده است. امداد از سنن عام الهى است و شامل مؤمن و كافر، قبل و بعد از هدایت، مى‏شود. «كُلاًّ نُّمِدُّ هَََّؤُلاَ َّءِ وَ هَََّؤُلاَ َّءِ مِنْ عَطَآءِ رَبِّك...؛(281) در این آیه امداد و كمك خداوند شاملِ هر دو گروه انسان‏هاى دنیاطلب و آخرت‏طلب، عنوان شده است.
سنت استدراج و املاء از سنت‏هاى بعد از هدایت است و گرچه ممكن است در مواردى مصداق سنت استدراج و امداد یكى شود مانند «مَن كَانَ فِى الضَّلََلَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمََنُ مَدًّا؛(282) ولى به معناى یكسان بودن آنها نیست. خداوند به كافر روزى مى‏دهد و او حاصل تلاش‏هاى خود را در دنیا مى‏بیند و این ربطى به استدراج ندارد.
به علاوه، خداوند نسبت به مؤمنین، علاوه بر امداد عام كه تجلى صفت رحمانیت اوست، امداد خاصى دارد كه از آن به «توفیق» تعبیر مى‏شود كه مجلاى صفت رحیمیت اوست.(283)
آزمایش از یك سو و تكذیب و رویگردانى انسان از سوى دیگر، در مورد كافران و فاسقان به اجرا درمى‏آید.
مفهوم استدراج در قرآن به معناى فرو كشیدن تدریجى افراد به سوى مقصد و سرانجامشان یا درهم پیچیدن زندگى و وجودشان از طریق اغفال آنها از یاد خداست كه اعطاى نعمت و آسایش بیشتر در این فرایند، نقشى اساسى دارد. انسانهایى كه از هدایتها و آزمایشهاى گوناگون خداوند براى هدایت تأثیر مثبت نمى‏پذیرند در آخرین مرحله به آنان مهلت داده شده، به كلّى رها مى‏گردند و حتّى زمینه‏ها و امكانات سقوط نیز برایشان مهیّا مى‏شود و به تدریج به سرانجام شوم خویش نزدیك شده، ناگاه به عذاب خداوندى دچار مى‏گردند.
از حسین بن على(علیه السلام) در تحف العقول نقل شده فرمود: «استدراج از خداوند سبحان آن است كه نعمت بنده را فراوان كند و توفیق شكر را از او سلب نماید.»(284)
در مورد «مجازات استدراجى» كه از آیات قرآن و احادیث استفاده مى‏شود چنین است كه خداوند گناهكاران و طغیانگران جسور و زورمند را طبق یك سنت، فوراً گرفتار مجازات نمى‏كند، بلكه درهاى نعمتها را به روى آنها مى‏گشاید، هر چه بیشتر در مسیر طغیان گام برمى‏دارند، نعمت خود را بیشتر مى‏كند، و این از دو حال خارج نیست. یا این نعمتها باعث تنبه و بیداریشان مى‏شود، كه در این حال برنامه «هدایت الهى» عملى شده، و یا این كه بر غرور و بى‏خبریشان مى‏افزاید در این صورت مجازاتشان به هنگام رسیدن به آخرین مرحله دردناكتر است، زیرا به هنگامى كه غرق انواع ناز و نعمتها مى‏شوند، خداوند همه را از آنها مى‏گیرد و طومار زندگى آنها را در هم مى‏پیچد و این گونه مجازات بسیار سخت‏تر است.(285)
خداى سبحان در آیات قرآن كریم دادن ملك به امثال نمرودها و فرعون‏ها و دادن اموال به امثال قارونها را به خدا نسبت داده، پس این نیست مگر اینكه همه این رزقها به اذن خدا است، خدا این گونه رزقهاى وسیع را در اختیار نامبردگان قرار مى‏دهد تا امتحانشان نموده و حجت، علیه آنان تمام گشته و زمینه بیچارگى و استدراج آنان و مصالحى نظیر این فراهم آید.
اهمیت بحث «استدراج» در جامعه امروز
از جمله اصول و حقایقى كه قرآن مجید بیان كرده استدراج است. در رابطه انسان و نعمتها یا در رابطه انسان و بلایا و شدائد و فكرهاى كوتاه یك چیز بیشتر نمى‏بینند. نعمت چیست؟ مگر جز سلامتى و پول نعمتى هم در دنیا وجود دارد؟ اینها نعمت مطلق است و نعمت مطلق هم دلیل بر تقرب در نزد خداست. مسلم اگر چیزى نعمت على‏الاطلاق باشد دلیل بر قرب انسان به خداست. بلایا چیست؟ مگر جز فقر بلایى وجود دارد؟ مگر جز بیمارى بلایى وجود دارد؟ پس هر كس این طور بود خدا زده است. ما خدا زده هستیم و اگر خدا زده نبودیم كه این همه فقیر نبودیم و ... در صورتى كه مطلب این طور نیست. عكسش هم نیست كه مال و ثروت بلاست و فقر نعمت است. مال و ثروت با نوع عكس العملى كه انسان با داشتن مال و ثروت نشان بدهد مشخص مى‏شود كه، بلاست یا نعمت. پس افرادى ممكن است كه متنعم به نعمتهاى ظاهرى باشند و هیچ اشكالى در كارشان پیش نیاید و بیشتر باید از این وحشت كنند كه نكند ما مغضوب پروردگار هستیم كه هیچ اشكالى در كار ما پیش نمى‏آید.(286)
هرگونه توجّه و غور در امور دنیوى و غیر الهى در روندى تدریجى شكل گرفته و خود نوعى استدراج به شمار مى‏آید، از اینرو ممكن است استدراج به گونه‏هایى مختلف و در همه عرصه‏هاى زندگى بر انسان عارض شود: صحت و سلامت و طول عمر و نزول نعمت فراوان، اشتهار به نیكوكارى از طریق پوشانده ماندن گناهان انسان: «اللّهمّ لاتجعل ما سترت علیّ من فعال العیوب استدراجاً»، اطمینان به قبولى اعمال: «یَحسَبونَ انَّهُم یُحسِنونَ صُنعا»(287)، پنهان ماندن جنایتهاى برخى منافقان و ایمنى یافتن از اجراى حدود الهى بر آنها و بهره‏مندى از امتیازات ظاهرى ایمان در جامعه اسلامى، پیروزى كافران در جنگ با مسلمانان، استجابت دعا به هنگام معصیت، پیشرفت ظاهرى صاحبان دعوتهاى دروغین از طریق اظهار برخى خوارق عادات و بطور كلى هر گونه خارق عادتى را از جانب انسانهاى ناشایست، استدراج نامیده‏اند كه در برابر اعجاز پیامبران و كرامت اولیاى الهى است. در این میان تنها مناصب الهى از جمله نبوت و امامت ممكن نیست به گونه استدراجى به افراد ناشایست داده شود: «لا یَنالُ عَهدِى الظلِمین... و مَن كَفَرَ فَامَتّعُهُ قَلیلًا ثُمَّ اضطَرُّهُ...»(288) شاید بتوان ابلیس را نخستین موجود مبتلا به استدراج شمرد؛ برخى از مفسّران، حضور دراز مدت شیطان را در بارگاه الهى، به رغم كفر باطنى او: «وكانَ مِنَ الكفِرین»(289) دلیل بر اِعمال سنّت استدراج درباره وى دانسته‏اند. خداوند شیطان را در زمره مهلت‏داده‏شدگان مى‏شمرد: «انَّكَ مِنَ المُنظَرین»(290) از این تعبیر مى‏توان استفاده كرد كه ابتلاى او به استدراج نیز افزون بر حكمتهاى دیگر در اعطاى مهلت به او مدّنظر بوده است.
از برخى آیات استدراج برمى‏آید كه این سنّت در میان همه انسانها و جوامع بشرى فراگیر بوده و هست. ماجراى دو دوست در آیات 32-43 سوره مباركه كهف، مثال روشنى از ابتلا به استدراج است؛ یكى از آن دو در كمال نعمت و آسایش قرار داشته، به داراییهاى خود مغرور گشت و بر دوست خویش فخر فروخت. او از یك سو به خداو روز واپسین كفر ورزید و از سوى دیگر جایگاه خویش را در جهان پس از مرگ نیكو مى‏شمرد: «جَعَلنا لِاحَدِهِما جَنَّتَینِ... فَقالَ لِصحِبِهِ و هُوَ یُحاوِرُهُ انا اكثَرُ مِنكَ مالًا واعَزُّ نَفَرا و دَخَلَ جَنَّتَهُ و هُوَ ظالِمٌ لِنَفسِهِ قالَ ما اظُنُّ ان تَبیدَ هذِهِ ابَدا و ما اظُنُّ السّاعَةَ قامَةً و لَن رُدِدتُ الى رَبّى لَاجِدَنَّ خَیرًا مِنها مُنقَلَبا»(291) در مقابل، دیگرى به نصیحت او پرداخته، او را از نزول عذاب الهى بیم مى‏داد: «قالَ لَهُ صاحِبُهُ و هُوَ یُحاوِرُهُ اكَفَرتَ بِالَّذى خَلَقَكَ... فَعَسى رَبّى ان یُؤتِیَنِ خَیرًا مِن جَنَّتِكَ و یُرسِلَ عَلَیها حُسبانًا مِنَ السَّماءِ فَتُصبِحَ صَعیدًا زَلَقا او یُصبِحَ ماؤُها غَورًا»(292)، تا آنكه عذاب الهى بر آن مرد نازل گشت و ناامید و سرگشته، یاورى برایش به جز خداوند نبود: «واحیطَ بِثَمَرِهِ فَاصبَحَ یُقَلّبُ كَفَّیهِ... و هى خاوِیَةٌ عَلى عُروشِها و یَقولُ یلَیتَنى لَم اشرِك بِرَبّى احَدا و لَم تَكُن لَه فِئَةٌ یَنصُرونَهُ مِن دونِ اللَّهِ و ما كانَ مُنتَصِرا»(293). خداوند در این راستا مصادیق تاریخى بسیارى از برهه‏هاى مختلف و از میان اقشار و جوامع متعدد بصورت نمونه ذكر كرده است؛ نمرود، فرعون، قارون، از این قبیلند. و از میان اقوام، قوم شعیب (هود/93-94)، سبأ (سبأ/15-21) و كافران هم عصر پیامبر (طارق/15-17؛ قلم/44).
آثار و فرجام استدراج: استدراج كه بستر سقوط در عذاب جهنّم است، بدترین عذاب الهى به شمار مى‏آید، افزون بر آن، مبتلایان به استدراج كه در ظاهر از وضع خوشایندى برخوردارند، در باطن به عذابها و مجازاتهاى گوناگونى دچار مى‏گردند كه مهم‏ترین آنها عبارت است از: 1. دستور خداوند به اعراض پیامبر از آنان و بى‏توجهى به آنها: «و اصبِر عَلى ما یَقُولُونَ و اهجُرهُم هَجرًا جَمیلا* و ذَرنى و المُكَذّبینَ اولِى النَّعمَةِ و مَهّلهُم قَلیلا»(294).
2. بى‏ارزش بودن همه تلاشها و زحمتشان در دنیا كه در نتیجه آن زیانكارترین افراد به حساب مى‏آیند: «الَّذینَ ضَلَّ سَعیُهُم فِى الحَیوةِ الدُّنیا و هُم یَحسَبونَ انَّهُم یُحسِنونَ صُنعا»(295) و نیز یونس/ 23 و 24) و از هدایت الهى محروم مانده، تجارت زندگانى دنیا را مى‏بازند: «اولئكَ الَّذینَ اشتَرَوُا الضَّللَةَ بِالهُدى فَما رَبِحَت تِجرَتُهُم و ما كانوا مُهتَدین»(296).
3. خداوند آنان را مورد استهزا و تمسخر قرار مى‏دهد: «اللَّهُ یَستَهزِئُ بِهِم و یَمُدُّهُم فى طُغینِهِم یَعمَهون»(297).
4. محروم ماندن از الطاف و بركات خداوندى: «ثُمَّ بَدَّلنا مَكانَ السَّیّئَةِ الحَسَنَةَ حَتّى عَفَوا... و لَو انَّ اهلَ القُرَى أمَنوا و اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَكتٍ مِنَ السَّماءِ و الارضِ»(298).
5. به تدریج از هویّت انسانى مسخ گشته و به شیطانهایى بشرى در كنار شیاطین جنّى بدل مى‏گردند: «كَذلِكَ جَعَلنا لِكُلّ نَبِىّ عَدُوًّا شَیطینَ الانسِ و الجِن...»(299).
6. شیاطین براى آزار روحى و شكنجه روانى و گرفتار ساختنشان در دام گناهان بر جان آنها فرو فرستاده مى‏شوند: «انّا ارسَلنَا الشَّیطینَ عَلَى الكفِرینَ تَؤُزُّهُم»(300).
7. خروج سخت و زجرآور جانهایشان به هنگام مرگ: «تَزهَقَ انفُسُهُم و هُم كفِرون»(301).
8. دسته‏اى از آنان به حدّى از كفر و گمراهى مى‏رسند كه همه سعى و تلاششان در گمراه ساختن بندگان خدا متمركز شده، از نسل آنها جز كافر و تبهكار پدید نمى‏آید و در این هنگام، عذاب دنیوى خدا بر آنان نازل گشته، نابودشان مى‏سازد: «رَبّ لا تَذَر عَلَى الارضِ مِنَ الكفِرینَ دَیّارا؛ انَّكَ ان تَذَرهُم یُضِلّوا عِبادَكَ و لا یَلِدوا الّا فاجِرًا كَفّارا»(302).
9. سرانجام همه آنها عذاب سخت و خوار كننده الهى است؛ همان گونه كه در دنیا در كمال عزّت با نعمتهاى الهى بر دیگران فخر ورزیده، آنان را به خوارى و ذلّت مى‏كشاندند: «لَهُم عَذابٌ مُهین»(303).
راههاى ایمنى از استدراج: 1. ایمان و تقوا:
2. سپاس از خدا، یاد او و نیایش به درگاهش:
3. معادله بیم و امید:
همان‏گونه كه یأس از رحمت الهى، عملى ناشایست و زیانبار است، امید افراطى و احساس ایمنى از خشم و عذاب الهى نیز انسان را طغیانگر و بى‏مبالات گردانیده، زمینه ابتلا به استدراج را فراهم مى‏سازد: «فَلا یَأمَنُ مَكرَ اللَّهِ الَّا القَومُ الخسِرون»(304)، بنابراین، هر كس از مكر خداوند احساس ایمنى كند به ناچار در مسیر خسران و زیان قرار مى‏گیرد، به ویژه آنكه آیه مزبور هیچ گونه استثنایى براى این حكم، قائل نشده است، از این‏رو حنفیان، ایمنى از مكر خدا را موجب كفر شمرده و شافعیان و روایات شیعه آن را یكى از گناهان كبیره دانسته‏اند.
4. مطالعه حوادث زندگى وسنّتهاى الهى: بررسى عوامل پیدایش هر یك از اتّفاقات زندگى در چارچوب نظام سنن الهى، به انسان در مسیر پندآموزى از جریانهاى زندگى و تأثیرپذیرى از هدایتهاى الهى یارى مى‏رساند: «وقالوا قَد مَسَّ ءاباءَنَا الضَّرّاءُ و السَّرّاءُ...»(305) مستدرجان به هنگام گذر از حوادث زندگى، یا آنها را تصادفى شمرده یا غافل از خداوند تنها با توجّه به اسباب طبیعى به تدبیر و چاره‏جویى مى‏پردازند.
5. فرایند مشارطه، مراقبه و محاسبه: مجموعه آیاتى كه میثاق خداوند را با بندگانش مبنى بر التزام به ایمان و نیكوكارى به ایشان گوشزد مى‏كند: «الَم اعهَد الَیكُم یبَنى أدَمَ ان لّاتَعبُدوا الشَّیطنَ... و انِ اعبُدونى...»(306)