انس بن مالک گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله به من فرمود: ای دو گوش!
و نیز گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله با ما شوخی میکرد و گاهی به برادر کوچک من میگفت: ابو عمیر! چه شد نغیر؟ (نغیر پرنده کوچکی همچون گنجشک با منقاری سرخ رنگ است).
ابو عیسی ترمذی میگوید: از این روایت استفاده میشود که پیامبر شوخی میکرد و کودک خردسالی را با کنیه مخاطب قرار داده و او را ابو عمیر خوانده است و نیز معلوم میشود که اشکالی ندارد که به کودک پرندهای بدهند تا با آن بازی کند. آن کودک پرندهای داشته که با آن بازی میکرده است. وقتی پرنده مرد، کودک غمگین شده بود لذا پیامبر با او شوخی میکرد و میفرمود: ای ابو عمیر، چه شد نغیر؟
گفتهاند: بیش از 100 فائده از این روایت استفاده میشود که ابن القاص(673) آن را در یک باب آورده است.
ابو هریره گوید: به پیامبر عرض کردند: ای رسول خدا! آیا شما با ما شوخی و مزاح میکنید؟ فرمود: آری؛ اما سخنی جز حق نمیگویم.
انس بن مالک گوید: مردی از آن حضرت درخواست مرکب سواری کرد. آن حضرت فرمود: تو را بر یک بچه شتر سوار میکنم. گفت: ای رسول خدا! بچه شتر به چه درد من میخورد؟ فرمود: مگر هر شتری بچه شتری نیست؟!
حسن (بصری) گوید: پیرزنی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت: ای رسول خدا، از خدا بخواه که مرا به بهشت ببرد، فرمود: ای ام فلان! پیر زنان داخل بهشت نمیشوند. پیرزن گریان شد و برگشت. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به او بگویید که با حالت پیری داخل بهشت نمیشود؛ خداوند میفرماید: (ما آنان را آفرینش نوینی بخشیدیم. و همه را دوشیزگانی باکره قرار دادیم؛ همسرانی که به همسرشان عشق میورزند و همتا و همسال آنانند).(674)