کلینی رضوان الله علیه از حضرت امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود:
لما ولد النبی صلی الله علیه و آله مکث ایاماً لیس له لبن. فألقاه ابوطالب علی ثدی نفسه، فأنزل الله فیه لبناً فرضع منه ایاماً حتی وقع ابوطالب علی حلیمة السعدیة فدفعه الیها.
هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله متولد گردید چند روزی شیر برای خوردن ایشان پیدا نشد. ابوطالب او را بر سینه خویش گذارد و خداوند تبارک و تعالی در پستانش شیر قرار داد. چند روزی پیامبر صلی الله علیه و آله از آن شیر مینوشید، تا اینکه ابوطالب حلیمه سعدیه را پیدا کرده و پیامبر را بدو سپرد.(90)
تاریخ نگاران گفتهاند: رسول خدا صلی الله علیه و آله از مادرش آمنه، سه روز - و به قولی هفت روز - شیر خورد. پس از او ثویبه أسلمیه، کنیز ابولهب(91) چند روزی پیش از آمدن حلیمه سعدیه به آن حضرت شیر داد.
مؤلف کتاب ازهار بستان الناظرین گفته است:
ثویبه، (کنیز) آزاد شده ابولهب بود و او را زمانی آزاد کرد که مژده تولد پیامبر صلی الله علیه و آله را برای او آورد. ثویبه هر گاه بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وارد میشد، پیامبر و حضرت خدیجه (س) او را گرامی میداشتند. حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همیشه از مدینه برای او لباس و هدیه میفرستاد. او پس از فتح خیبر درگذشت.
و در سیره مغلطای(92) آمده:
(ثویبه) در سال هفتم هجری وفات یافت. خبر وفاتش به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید. آن حضرت از پسرش مسروح جویا شدند. به حضرتش پاسخ دادند که مرده است. از خویشاوندانش سؤال فرمود. گفتند: کسی از آنها باقی نمانده است. ابوعمرو این مطلب را ذکر کرده است.
ابن ثویبه پیش از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به حمزة بن عبدالمطلب علیه السلام شیر داده بود و پس از پیامبر، ابوسلمة بن عبد الاسد مخزومی را.
ابونعیم گفته است:
کسی را غیر از ابن منده نمیشناسم که اسلام آوردن او را تأیید کرده باشد. بعد از یک سال از مرگ ابولهب، برادرش عباس او را در خواب دید. از او پرسید: در چه حال هستی؟ گفت: در آتش هستم ولی شبهای دوشنبه از عذابم کاسته میشود و از میان این دو انگشتم آب مینوشم (و به میان انگشت سبابه و انگشت شست اشاده کرد). علت آن این است که ثویبه را زمانی که مژده تولد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را به من داد آزاد کردم. او آن حضرت را شیر داده بود.
ابن جوزی گفته است:
اگر خداوند متعال با ابولهب کافر که در آتش است و در نکوهش او سورهای از قرآن بر پیامبر نازل کرده است به علت خوشحال شدنش در شب تولد پیامبر صلی الله علیه و آله چنین رفتار میکند، پس چگونه است حال مسلمان خداپرست از امت پیامبر صلی الله علیه و آله که از تولد رسول خدا مسرور شده آنچه را که به دست میآورد به میمنت این روز بزرگ خرج میکند؟ هنوز مسلمانان به خصوص در شهر مکه مکرمه ماه تولد حضرتش را جشن میگیرند. و من در هندوستان چیزی بزرگتر و باشکوهتر از مردم مکه دیدم: آنان میهمانیها برپا داشته در آن شبها صدقات میدهند. اظهار سرور و شادمانی کرده بر خیرات و مبرات میافزایند و علاقه زیادی به خواندن روایات ولادت حضرتش دارند. و در این مورد خیر و برکت بر آنها نازل میشود و از الطافی که مورد تجربه قرار گرفته این است که آن سال بر کسانی که این چنین جشنها و ضیافتهایی را برپا میکنند سال برکت و امنیت و آسایش خواهد بود. خداوند متعال ما و شما را در جهت انجام کارهای خیر و نیکو موفق بدارد و ما را به راه سنت پیامبر هدایت فرماید. او ما را بس است و چه نیکو روزیدهندهای است!.(93)
(حلیمه سعدیه)
از شیردهندگان آن حضرت، حلیمه سعدیه رضوان الله علیها بود. او دختر ابوذؤیب - که نامش عبدالله بن حارث و نسبش به قیس بن عیلان میرسید - بود. حلیمه زنی بود که دوره شیر دادن پیامبر را در زمانی که شوهرش حارث بن عبدالعزی بود کامل نمود. برادران و خواهران رضاعی پیامبر، عبدالله و ضمره - پسران حارث - و انسه و خذامه - دختران حارث - بودند. خذامه همان است که به لقب شیماء شهرت داشت و خانوادهاش او را تنها بدین نام میخواندند.
زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله در نزد آنان بود، به همراهی مادرش از آن حضرت نگهداری میکرد.
قطب راوندی در حدیثی مرسل(94) روایت کرده:
لما ولد النبی صلی الله علیه و آله قدمت حلیمة بنت ابی ذؤیب فی نسوة من بنی سعد بن بکر، تلتمس الرضعاء بمکة. قالت: فخرجت معهن علی أتان و معی زوجی، و معنا شارف لنا ما تبض بقطرة من لبن، و معنا ولد ما نجد فی ثدیی ما نعلله به و ما نام لیلتنا جوعاً. فلما قدمنا مکة لم تبق منا امراة الا عرض علیها محمد فکرهناه فقلنا: یتیم، و انما یکرم الظئر الوالد.
فکل صواحبی اخذن رضیعاً و لم آخذ شیئا فلما لم اجد غیره رجعت الیه فاخذته فاتیت به الرحل فامسیت، و اقبل ثدیای باللبن حتی ارویته و ارویت ولدی أیضاً، و قام زوجی الی شارفنا تلک یلمسها بیده، فاذا هی حافل فحلبها و اروانی من لبنها و روی الغلمان فقال: یا حلیمة لقد اصبنا نسمة مبارکة. فبتنا بخیر و رجعنا. فرکبت أتانی ثم حملت محمداً معی. فوالذی نفس حلیمة بیده لقد طفت بالرکب حتی ان النسوة یقلن: یا حلیمة، امسکی علینا، اهذه أتانک التی خرجت علیها؟ قلت: نعم، ما شأنها؟ قلن: حملت غلاماً مبارکاً؛ و یزیدنا الله کل یوم و لیلة خیرا. و البلاد قحط و الرعاة یسرحون ثم یریحون، فتروح اغنام بنی سعد جیاعاً و تروح غنمی شباعاً بطاناً حفلاً(95)، فتحلب و تشرب.
زمانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله متولد گردید، حلیمه دختر ابوذؤیب همراه گروهی از زنان بنی سعد بن بکر برای یافتن بچههای شیرخوار راهی مکه شد. گوید: من بر ماده الاغی همراه با شوهر و شتر پیری که حتی یک قطره شیر نداشت در پی آنان به راه افتادیم. فرزندی همراهمان بود که در پستانم شیر نداشتم تا به او بدهم و او آن شب را تا بامداد از گرسنگی به خواب نرفت. پس از وارد شدن به مکه حضرت محمد صلی الله علیه و آله (برای شیر دادن) به همگی ما پیشنهاد کردند ولی بدلیل یتیم بودن از پذیرفتن او خودداری کرده گفتیم دایه را پدر بچه احترامی میکند (و او هم که پدر ندارد). هر کدام از زنان فرزندی را قبول کردند مگر من که کسی را نیافتم. ناچار بازگشته او را پذیرفتم و با خود به کاروان آوردم. شب هنگام ناگهان یافتم که هر دو پستان من پر از شیر شدند. تا جایی که نه تنها او را بلکه فرزندم را هم شیر دادم. همسرم به نزدیک شتر رفت و دستی بر او کشیده مشاهده کرد که پستانش پر از شیر شده است! او را دوشید و از شیرش به من داد به دیگر کودکان نیز بداد. گفت: حلیمه، انسان مبارکی نصیب ما شده است.
آن شب را به خوشی به روز آوردیم و بامدادان بازگشتیم. بر مرکب خود سوار شده حضرت محمد صلی الله علیه و آله را در آغوش گرفتم. سوگند به کسی که جان حلیمه در اختیار اوست در میان زنان سواره آنچنان تند و سریع راندم که زنها گفتند: حلیمه! آهستهتر! آیا این همان مرکبی نیست که در وقت آمدن به مکه بر آن سوار بودی؟! گفتم: آری، مگر چه شده است؟ گفتند: کودک مبارک و خجستهای همراه داری.
از آن روز برکت خداوند شب و روز بر ما افزون گردید. در حالیکه شهرها را قحطی فرا گرفته بود و چوپانها سرگردان از سویی به سوی دیگر (در جستجوی علوفه) بودند. و در حالی که گوسفندان بنی سعد گرسنه بودند، گوسفندان من سیر و فربه بودند و پستانهای آنها پر از شیر بود که دوشیده و نوشیده میشد.(96)
در این مورد اشعاری گفتهاند:
لقد بلغت بالهاشمی حلیمة مقاماً علا فی ذروة العز و المجد
مقام و مرتبه حلیمه به سبب آن هاشمی به اوج عزت و افتخار رسید.
و زادت مواشیها و اخصب ارضها و قد عم هذا السعد کل بنی سعد
دامهایش زیاد شده و زمینش سبز و خرم گردید و این خوشبختی تمام بنی سعد را فرا گرفت.
در خبر است که:
حلیمه در زمانی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با خدیجه ازدواج فرمود نزد ایشان رفته از خشکسالی و نابودن شدن دامها شکایت نمود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله موضوع را با حضرت خدیجه در میان گذاشت. پس آن حضرت صلی الله علیه و آله چهل گوسفند و شتر به حلیمه داد و او به نزد خانوادهاش بازگشت. بعد از بعثت پیامبر حلیمه به نزد ایشان آمد و خود و همسرش اسلام آوردند.(97)
طبرسی در کتاب اعلام الوری روایت کرده: در جنگ حنین دختر حلیمه اسیر گردید. نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ایستاد و گفت: ای محمد، خواهرت دختر حلیمه در جنگ اسیر شده است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ردای خود را درآورده آن را پهن کرد و او را بر آن نشانید. آنگاه نزدیک او آمده با او صحبت کرد. (این زن همان کسی بود که در دورانی که مارش به آن حضرت شیر میداد او را در آغوش میگرفت و نگهداری میکرد.)
خواهر درباره زنان اسیر با پیامبر صحبت کرد. حضرتش فرمود: سهم خود و بنی عبدالمطلب را به تو واگذار میکنم. اما در مورد آنچه به مسلمانان مربوط است (در حضور مردم) مرا شفیع قرار ده. چون نماز ظهر تمام شد (شیماء) برخاست و صحبت کرد و آنان نیز صحبت کردند. همه حق خود را به او بخشیدند؛ بجز أقرع بن حابس و عیینة بن حصن... و روایت شده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:
هر کس از شما حق خود را نگیرد، در برابر هر شخص، شش سهم از نخستین غنیمتی که به دست میآورد به او تعلق میگیرد. پس همگی زنان و کودکان مردم را باز پس دادند.(98)