تربیت
Tarbiat.Org

توتیای دیدگان زندگانی خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

شفقت و مهربانی و رحمت برای همه مردم‏

خداوند متعال درباره حضرتش می‏فرماید:
عزیز علیه ما عنتم، حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف رحیم.(342)
(رنج کشیدنتان بر او گران است و او بر (ایمان) شما حریص است و با مؤمنان رؤوف و مهربان.)
و می‏فرماید:
و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین.(343)
(و ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.)
گفته‏اند که این از فضیلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود که خداوند متعال دو نام از نامهای خود را به ایشان داده و فرموده است:
(بالمؤمنین رؤوف رحیم.)
روایت شده:
اعرابی‏ای نزد پیامبر آمد تا چیزی از حضرتش بگیرد. آن حضرت خواسته او را داد. آنگاه فرمود: آیا به تو احسان کردم؟ گفت: خیر؛ خوبی هم نکردی! مسلمانان خشمگین برخاستند تا توبیخش کنند. پیامبر صلی الله علیه و آله اشاره فرمود که: دست نگاه دارید. آنگاه از جای برخاست و وارد منزل شد و چیزی برای اعرابی فرستاد. مقداری هم بر آن افزود. پس فرمود: آیا به تو نیکی کردم؟ اعرابی گفت: آری؛ خداوند به تو و عشیره‏ات خیر و برکت عطا فرماید. آن حضرت به اعرابی گفت: تو چیزهایی به زبان آوردی که یاران من از تو ناراحت شدند. حال اگر دوست داری، سخنی را که در برابر من گفتی در حضور آنان نیز تکرار کن تا کینه‏ای که از تو در دل دارند بیرون رود. گفت: می‏پذیرم.
صبحگاهان (یا شب هنگام) مرد آمد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: این اعرابی آنچه را که شنیدید گفت و ما هم به او دادیم و اظهار داشت که راضی شده است، آیا چنین نیست ای اعرابی؟ گفت: آری؛ خداوند به تو و خاندان و عشیره‏ات خیر و برکت عطا فرماید. آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: حکایت من و این مرد مانند حکایت مردی است که شترش فرار کرده بود و مردم برای گرفتن شتر، او را دنبال کردند. این عمل مردم، شتر را بیشتر دور می‏ساخت. صاحب شتر فریاد برآورد: مردم! من و شترم را به حال خود واگذارید. من بیش از شما به او محبت می‏کنم و حال او را بهتر از شما می‏دانم. آنگاه به طرف شتر رفت و مقداری علوفه برای او برد و شتر را بازگردانید. سپس بار خویش بر آن گذاشت و سوار شد. حال اگر من نیز شما و آن مرد را به خاطر گفته‏هایش به حال خود گذاشته بودم، او را کشته بودید و آن مرد به دوزخ می‏رفت.(344)
از علاء بن حضرمی(345) روایت شده که گفت:
به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله گفتم: خویشانی دارم که به آنان احسان و نیکی می‏کنم ولی آنها با من بدی می‏کنند. من به آنها می‏پیوندم ولی آنها از من می‏برند و دوری می‏جویند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک...(346)
(به بهترین نحوه (بدی را) پاسخ ده؛ آنگاه کسی که بین تو و او دشمنی است، دوست می‏گردد.)
علاء گفت:
شعری از این بهتر سروده‏ام. فرمود: چه سروده‏ای؟! علاء شعر خویش را خواند. آن حضرت فرمود: بعضی از شعرها پند و اندرز است و برخی گفته‏ها سحرانگیز است. شعر تو نیکوست ولی کتاب خدا نیکوتر است.
و روایت شده:
عربی از بنی سلیم در بیابان می‏زیست. سوسماری از دستش رها شد. دنبالش کرد تا بار دیگر آن را گرفت و در آستین خود قرار داد به سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله روانه شد. زمانی که نزد آن حضرت ایستاد گفت: ای محمد! ای محمد!... تو جادوگر دروغگوئی هستی آسمان بر کسی سایه نیفکنده و زمین بر خود دروغگوتر از تو را حمل ننموده است ادعا می‏کنی در این دنیا خدایی وجود دارد که تو را بر سیاه و سفید مبعوث گردانیده است. به لات و عزی سوگند اگر نه اینکه از قومم می‏ترسیدم که مرا شتابگر و عجول بنامند، تو را با این شمشیر ضربه‏ای می‏زدم که بمیری و همه را، گذشتگان و آیندگان را، از تو آسوده می‏گردانیدم.
عمر بن خطاب به شتاب از جا برخاست تا بر او حمله کند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: بنشین ابوحفص. بردبار به پیامبری نزدیک است.
آنگاه حضرت رو به اعرابی کرد و فرمود: ای برادر بنی سلیم، عربها با ما چنین می‏کنند! در مجالسمان به ما حمله می‏کنند و سخنانی درشت در برابر ما می‏گویند! ای اعرابی! به خدایی که مرا به حق مبعوث داشته سوگند، آن کس که در این دنیا به من آسیب برساند فردا در آتش می‏سوزد...(347)
از حضرتش روایت شده که فرمود:
کسی از شما چیزی درباره اصحاب و یارانم به من نگوید؛ زیرا دوست دارم با قلبی سالم و خالی از کینه با شما روبه رو شوم.(348)
از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود:
مردی یهودی به رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شد و گفت: سام علیکم. عایشه حاضر بود. رسول خدا فرمود: بر تو باد. پس دیگری وارد شد و به همان ترتیب گفت: پیامبر نیز همان پاسخ را داد. عایشه با خشم گفت: مرگ و خشم و لعنت بر شما باد ای قوم یهود! ای برادران میمون و خوک! پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رو به عایشه کرد و فرمود: ای عایشه، اگر فحش و ناسزا به صورت چهره‏ای درمی‏آمد، چهره بدی داشت. مدارا بر هر چیز نهاده شود آن را زینت می‏دهد و اگر از چیزی گرفته شود آن را بی‏مقدار و معیوب می‏سازد.(349)
از امیر مؤمنان علیه السلام روایت شده که فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله وضو می‏گرفت. گربه خانه به حضرتش پناه آورد. آن حضرت دانست که گربه تشنه است. ظرف آب را نزدیک گربه گذاشت تا آب بنوشد. سپس با باقیمانده آن آب وضو گرفت.(350)