در این اخلاقهای نیکو و پسندیده هیچکس با رسول خدا صلی الله علیه و آله برابری نمیکرد و از حضرتش پیشی نمیگرفت. هر که او را شناخت، او را ستود. امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:
کان رسول الله صلی الله علیه و آله أجود الناس کفا، و اکرمهم عشرة، من خالطه فعرفه احبه.(301)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سخاوتمندترین مردم و خوش برخوردترین آنها بود. هر که با او همنشینی کرد و او را شناخت، دوستدار او شد.
از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود:
انا ادیب الله و علی ادیبی، امرنی ربی بالسخاء و البر، و نهانی عن البخل و الجفاء، و ما شیء ابغض الی الله عز و جل من البخل و سوء الخلق، و انه لیفسد العمل کما یفسد الطین العسل.(302)
من پرورشیافته خدایم و علی پرورشیافته من. پروردگارم مرا به کرم و بخشش و نیکی امر و از بخل و خشک بودن نهی فرمود. هیچ چیز از بخل و بداخلاقی نزد خداوند عز و جل مبغوضتر نیست. این صفات، کردار را فاسد میگرداند؛ همچنانکه گل عسل را از بین میبرد.
و از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده:
رسول خدا صلی الله علیه و آله به جعرانه(303) رفت و اموال را میان مردم آنجا تقسیم نمود و هر کس چیزی از حضرتش میخواست به او میداد تا اینکه به حدی مزاحم آن حضرت شدند که ناچار به یک درخت پناه برد؛ اما جامه تنش را گرفتند. پشت حضرتش زخمی گردید. همچنان از وی مال مطالبه میکردند تا از درخت دورش ساختند. فرمود: مردم، جامهام را باز پس دهید. به خدا سوگند اگر به اندازه درختهای تهامه ثروت (یا شتر) داشتم میان شما تقسیم میکردم و مرا ترسو و بخیل نمییافتید.
در ماه ذیالقعده بود که از جعرانه خارج گردید. (امام صادق علیه السلام) فرمود: آن درخت (بعد از آن) همواره از طراوت و شادابی چنان بود که آب روی آن پاشیده باشند.(304)
اموالی که آن حضرت آنجا میان مردم تقسیم فرمود از غنائم جنگ حنین بود. به عدهای از ایشان صد شتر دادند.
سیره نویسان روایت کردهاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله در بیماری مرگ به عمویش عباس فرمود:
ای عموی پیامبر خدا، آیا وصیت مرا میپذیری و وعدههای مرا وفا میکنی و بدهیهای مرا میپردازی؟ عباس گفت: ای رسول خدا، عمویت پیرمردی است سالخورده که دارای خانواده بزرگی است. تو در کرم و سخاوت با باد (که همه را مینوازد) رقابت میکنی. و وعدههایی بر عهده داری که عمویت به انجام آن قادر نیست.(305)
شیخ ازری قدس سره گوید:
کم سخی منعما فاعتق قوما و کذا اشرف الطباع سخاها
چه بسیار سخاوتمند بخشندهای که قومی را آزاد ساخت! و چنین است که شریفترین سرشتها سخاوت است.
و هبات له عقیب هبات کسیول جرت الی بطحاها
بخششها در پی بخششها، همچون سیلی که بر مسیلش جاری شود.
و بوصیری گفته است:
اکرم بخلق نبی زانه خلق بالحسن مشتمل بالبشر مبتسم
چه گرامی است آفرینش پیامبری که اخلاق نیکو و چهرهای گشاده او را زیور داده است!
کالزهر فی ترف و البدر فی شرف و البحر فی کرم و الدهر فی همم
چونان شکوفه است در شادابی (و تازگی) و مانند ماه در عزت و شرافت و به سان دریا در کرم و بخشش و همچون روزگار در اراده و تصمیم.
کانه - و هو فرد - فی جلالته فی عسکر حین تلقاه و فی حشم
در شکوهمندی به تنهایی چنین است که گویی در میان سپاهی و در بین خدمتگزارانی انبوه است.
جابر بن عبدالله رضی الله عنه گوید:
هرگز از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چیزی خواسته نشد که پاسخ منفی دهد.(306)
و روایت شده:
مردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و چیزی خواست. حضرتش فرمود: چیزی در اختیار ندارم ولی به حساب من (آنچه میخواهی) بخر؛ چنانچه چیزی به ما رسید، خواهیم پرداخت.
عمر گوید: گفتم: ای رسول خدا! خداوند چیزی را که توانایی انجام آن را نداری از شما نخواسته است. این سخن بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ناگوار آمد. آن مرد گفت: انفاق کن و بیم آن نداشته باش که خداوند عرش کاستیت دهد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله لبخندی بر لب آورد و شادمانی در چهره حضرتش آشکار شد.(307)
و نیز بوصیری گوید:
حاشاه ان یحرم الراجی مکارمه او یرجع الجار منه غیر محترم(308)
هرگز امیدوار به کرم و سخاوتش را محروم نمیکند و هیچگاه پناه برنده بدون احترام از نزد او باز نمیگردد.
از آنجا که سخن این مرد، رسول خدا صلی الله علیه و آله را خوش آمد و آن را پذیرفت، امام ابوالحسن الرضا علیه السلام در نامهاش به حضرت ابو جعفر جواد علیه السلام به آن استشهاد کرده است. صدوق به نقل از بزنطی(309) رحمة الله علیه روایت کرده: نامه ابوالحسن الرضا به ابو جعفر علیهما السلام را خواندم؛ (در آن نوشته شده بود):
یا ابا جعفر، بلغنی ان الموالی اذا رکبت اخرجوک من الباب الصغیر، فانما ذلک من بخل بهم لئلا ینال منک احد خیراً، فأسألک بحقی علیک لا یکن مدخلک و مخرجک الا من الباب الکبیر، و اذا رکبت فلیکن معک ذهب و فضه، ثم لا یسألک احد الا اعطیته، و من سألک من عمومتک ان تبره فلا تعطه اقل من خمسین دیناراً و الکثیر الیک، و مَن سألک مِن عماتک فلا تعطها اقل من خمسه و عشرین دیناراً، و الکثیر الیک. انی ارید(310) ان یرفعک الله، فأنفق و لا تخش من ذی العرش اقتاراً.(311)
ابو جعفر، شنیدهام وقتی (برای بیرون رفتن) سوار میشوی غلامان، تو را از در کوچک خارج میکنند. این به خاطر بخل و امساکی است که در ایشان است و نمیخواهند از تو به دیگران خیری برسد. به حقی که بر تو دارم از تو میخواهم که رفت و آمدت را از در بزرگ قرار دهی و هر گاه سوار میشوی طلا و نقره همراه داشته باش؛ هر کس از تو چیزی خواست حتماً به او بده.
هر کدام از عموهایت از تو چیزی خواستند کمتر از پنجاه دینار به آنان نده؛ بیشتر را خود میدانی. و هر کدام از عمههایت از تو چیزی خواستند کمتر از بیست و پنج دینار به آنان نده؛ بیشتر را خود میدانی. من آرزو دارم که خداوند متعال منزلت تو را بالا ببرد؛ پس انفاق کن و بیم آن نداشته باش که خداوند عرش تنگدستیت دهد.
کرم و بخشش از رسول خدا صلی الله علیه و آله به خاندان او نیز سرایت کرده بود؛ مسعودی در مروج الذهب حکایت میکند:
فقیری بر عبیدالله بن عباس بن عبدالمطلب سر راه گرفت و گفت: از آنچه خداوند به تو روزی کرده صدقه بده، زیرا که شنیدهام عبیدالله بن عباس به فقیری هزار درهم داد و از وی عذرخواهی نمود. گفت: من کجا و عبیدالله کجا؟! آن مرد گفت: در شرف و بزرگی یا در ثروت و دارایی؟ گفت: هر دو. مرد گفت: شرف مرد در مروت و جوانمردی و کردار نیک اوست. پس هر گاه چنین کردی، مرد شرافتمندی هستی. عبیدالله دو هزار درهم به او داد و عذر خواست. مرد فقیر گفت: اگر عبیدالله نیستی از او بهتری و اگر عبیدالله هستی، امروز بهتر از دیروز میباشی. عبیدالله یک هزار درهم دیگر به او داد. مرد فقیر گفت: اگر عبیدالله هستی، بخشندهترین مرد روزگار خودی. گمان میکنم که از خاندان حضرت محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله باشی. تو را به خدا سوگند میدهم، آیا تو عبیدالله هستی؟ گفت: آری. مرد فقیر گفت: به خدا سوگند که اشتباه نکردم؛ تنها شکی در دلم عارض شد. زیرا این سیمای زیبا و این هیأت نورانی، جز در پیامبر یا تبار او دیده نمیشود.(312)