تربیت
Tarbiat.Org

توتیای دیدگان زندگانی خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

ویرانی و بازسازی کعبه به دست قریشیان‏

در سال سی و پنجم از تولد رسول گرامی صلی الله علیه و آله، قریش کعبه را ویران کرد.(248)
ابن اثیر در الکامل گوید:
علت ویران کردن کعبه این بود که دیوارهای آن سنگی و (کمی) بلندتر از یک قامت بود و می‏خواستند هم بر بلندی آن بیفزایند و هم سقفی برای آن قرار دهند؛ زیرا گروهی از قریش و دیگران، گنجینه آن را - که عبارت بود از دو آهوی زرین و در چاهی در داخل کعبه قرار داشت - دزدیده بودند.
حکایت دو آهوی کعبه چنین بود: زمانی که خداوند به ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام ساختن کعبه را فرمان داد و آنها وظیفه خود را انجام دادند، اسماعیل در مکه اقامت گزید و امور کعبه را عهده‏دار شد. پس از او پسرش نابت این امر را به عهده گرفت. چون نابت درگذشت و فرزندان اسماعیل زیاد نبودند، جرهمیان بر امور کعبه تسلط پیدا کردند. مضاض نخستین فرد از جرهمیان بود که ولایت کعبه را عهده‏دار شد. بعد از او پسرانش این امر را به عهده گرفتند. تا اینکه جرهمیان ظلم و عصیان کردند و حرمت خانه را از بین بردند و به کسانی که وارد مکه شدند ظلم نمودند. تا آنجا که گویند اساف و نائله در خانه کعبه زنا کردند و به صورت سنگ مسخ شدند.
پس از پراکنده شدن فرزندان عمرو بن عامر از یمن، قبیله خزاعه در تهامه اقامت گزیده بودند. خداوند جرهمیان را به خونریزی بینی گرفتار و آنان را نابود ساخت. خزاعه تصمیم گرفتند باقیمانده جرهمیان را از آنجا خارج کنند. رئیس خزاعه عمرو بن ربیعة بن حارثه بود. با یکدیگر به کشتار پرداختند. چون عامر(249) بن حارث جرهمی احساس شکست کرد، دو آهوی کعبه و حجر الاسود را بیرون آورد و تقاضای توبه نمود و چنین سرود:
لا هم ان جرهما عبادکا و الناس طرف و هم تلادکا
و هم قدیماً عمروا بلادکا
خداوندا، جرهمیان بندگان تو هستند. مردمان تازه آمده‏اند اما آنها از دیرباز بوده‏اند. آنان در گذشته سرزمین تو را آباد نموده‏اند.
توبه او پذیرفته نشد. دو آهوی کعبه را در چاه زمزم دفن کرد و بر آنها خاک ریخت و همراه باقیمانده جرهمیان به سرزمین جهینه رفت. در آنجا گرفتار سیل شده همگی نابود گردیدند. عمرو بن حارث (در این باره) چنین سرود:
کان لم یکن بین الحجون(250) الی الصفا انیس و لم یسمر بمکة سامر
گفتی از حجون تا صفا انسانی نبوده و هرگز کسی در مکه شب‏نشینی نکرده است.
بلی نحن کنا اهلها فابادنا صروف اللیالی و الجدود العواثر(251)
آری ما مردمان آنجا بودیم ولی گذشت شبانه روز و حوادث روزگار ما را نابود کرد.
پس از جرهمیان عمرو بن ربیعه والی کعبه شد. برخی گویند نخست عمرو بن حارث غسانی والی شد و بعد از او خزاعه.
باید دانست قبایل مضر سه مسؤولیت داشتند:
اول: اجازه رفتن مردم از عرفات به حج (این امر به دست غوث ابن مر بن اد - که او را صوفه(252) می‏گفتند - بود)
دوم: حرکت کردن از مزدلفه به سوی منی (که به دست بنی زید بن عدوان بود و آخرین کس از ایشان که این کار به عهده او واگذار شد ابو سیاره عمیلة بن الاعزل بن خالد بود).
سوم: نسی‏ء یا به تأخیر انداختن ماههای حرام (قلمس(253) - که نامش حذیفة بن فقیم بن کنانه بود - عهده‏دار این امر بود. پس از او به فرزندانش رسید و سپس این کار به عهده ابو ثمامه - که جنادة بن عوف بن قلع بن حذیفه بود - واگذار گردید). اسلام که ظهور کرد ماههای حرام را به حالت اصلی خود بازگرداند و خداوند متعال نسی‏ء را باطل و منسوخ گردانید.(254)
پس از خزاعه تولیت خانه خدا را قریش عهده‏دار شد (این مطلب را به هنگام سخن گفتن از قصی بن کلاب آوردیم). آنگاه عبدالمطلب چاه زمزم را حفر کرد و دو آهو را - چنانکه گفتیم - از زیر خاک بیرون آورد. کسی که دو آهو را نزد او پیدا کردند دویک غلام بنی ملیح بن خزاعه بود. قریشیان دست او را قطع کردند. از کسانی که به دزدیدن دو آهو متهم شده بودند، عامر بن حارث بن نوفل و ابو هارب بن عزیز و ابولهب بن عبدالمطلب بودند.
دریا یک کشتی را - که از آن یک بازرگان رومی بود - به ساحل جده انداخته و کشتی شکسته بود. چوبهای آن را برای پوشاندن سقف کعبه (پسندیدند و) آماده کردند. (بدین ترتیب) مقداری مناسب فراهم شد. از چاهی که هدیه‏های مردم در آن انداخته می‏شد هر روز ماری بیرون می‏آمد و بر دیوار کعبه قرار می‏گرفت. هیچکس جرأت نزدیک شدن به آن را نداشت زیرا دهان می‏گشود و مردم را دور می‏ساخت. مردم می‏ترسیدند. یک روز که مار بر دیوار قرار گرفته بود، پرنده‏ای او را برگرفت و با خود ببرد. قریش این را به فال نیک گرفتند و گفتند: امیدواریم خداوند متعال از کاری که قصد انجامش را داریم راضی باشد.
در این زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سی و پنج سال داشت و پانزده سال از جنگ فجار(255) می‏گذشت. چون به خراب کردن کعبه تصمیم گرفتند، ابو وهب بن عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم سنگی از کعبه برداشت. ناگهان سنگ از دستش رها شد و به مکان اصلیش بازگشت. گفت: ای مردم قریش! هرگز در ساختمان خانه کعبه غیر از چیزهای پاک چیز دیگری به کار نبرید. از کابین زن و مرد بدکاره و حقوق مردم استفاده نکنید. (گوینده این سخنان را ولید بن مغیره نیز گفته‏اند.)
چون مردم از ویران کردن کعبه ترس و بیم داشتند، ولید بن مغیره گفت: من این کار را شروع می‏کنم. تیشه‏ای برگرفت و خراب کردن را آغاز کرد. مردم آن شب را به مراقبت پرداختند و گفتند: انتظار می‏کشیم؛ اگر بدو آسیبی رسید، از ادامه تخریب منصرف می‏شویم. بامداد روز بعد ولید بن مغیره صحیح و سالم بود و مجدداً به کار خویش بازگشت. مردم در کنار او تخریب را ادامه دادند تا اینکه به پایه‏های کعبه رسیدند. به سنگهای سبز رنگی برخوردند که به یکدیگر چسبیده بودند. مردی از قریش دیلمی میان دو قطعه سنگ فرو برد تا آنها را از هم جدا کند. چون سنگ به حرکت درآمد تمام شهر مکه تکان خورد.
آنگاه سنگها را برای ساختن کعبه جمع آوری و ساختن را آغاز کردند. به جایگاه حجرالاسود رسیدند. هر قبیله‏ای اصرار داشت که حجرالاسود را در جای اصلی خود قرار دهد. (تا جایی که به اختلاف رسیدند و) یکدیگر را به جنگ تهدید کردند.
بنی عبدالدار کاسه‏ای پر از خون آورده با بنی عدی پیمان مرگ بستند و دست خویش در آن فرو بردند؛ از این رو به لعقة الدم ( خونین دستان) معروف شدند. چهار شب در این حال صبر کردند. سپس به مشورت پرداختند. ابو امیة بن مغیره - که پیرترین افراد قریش بود - پیشنهاد کرد که بین خود داوری انتخاب کنند و نخستین کسی را که از در مسجد وارد می‏شود به عنوان حاکم برگزینند.
نخستین کسی که وارد شد رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. چون او را دیدند گفتند این محمد امین است؛ (داوری) او را می‏پذیریم. موضوع را با ایشان در میان گذاشتند. فرمود: جامه‏ای حاضر کنید. چون جامه حاضر شد سنگ را در آن قرار داد و فرمود: از هر قبیله یک تن گوشه‏ای از این جامه را بگیرد و همه با هم سنگ را بلند کنند. چون این کار را کردند، حضرت سنگ را به دست خویش در جایش قرار داد و بنا را بر روی آن بالا بردند.(256)