در سال سی و پنجم از تولد رسول گرامی صلی الله علیه و آله، قریش کعبه را ویران کرد.(248)
ابن اثیر در الکامل گوید:
علت ویران کردن کعبه این بود که دیوارهای آن سنگی و (کمی) بلندتر از یک قامت بود و میخواستند هم بر بلندی آن بیفزایند و هم سقفی برای آن قرار دهند؛ زیرا گروهی از قریش و دیگران، گنجینه آن را - که عبارت بود از دو آهوی زرین و در چاهی در داخل کعبه قرار داشت - دزدیده بودند.
حکایت دو آهوی کعبه چنین بود: زمانی که خداوند به ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام ساختن کعبه را فرمان داد و آنها وظیفه خود را انجام دادند، اسماعیل در مکه اقامت گزید و امور کعبه را عهدهدار شد. پس از او پسرش نابت این امر را به عهده گرفت. چون نابت درگذشت و فرزندان اسماعیل زیاد نبودند، جرهمیان بر امور کعبه تسلط پیدا کردند. مضاض نخستین فرد از جرهمیان بود که ولایت کعبه را عهدهدار شد. بعد از او پسرانش این امر را به عهده گرفتند. تا اینکه جرهمیان ظلم و عصیان کردند و حرمت خانه را از بین بردند و به کسانی که وارد مکه شدند ظلم نمودند. تا آنجا که گویند اساف و نائله در خانه کعبه زنا کردند و به صورت سنگ مسخ شدند.
پس از پراکنده شدن فرزندان عمرو بن عامر از یمن، قبیله خزاعه در تهامه اقامت گزیده بودند. خداوند جرهمیان را به خونریزی بینی گرفتار و آنان را نابود ساخت. خزاعه تصمیم گرفتند باقیمانده جرهمیان را از آنجا خارج کنند. رئیس خزاعه عمرو بن ربیعة بن حارثه بود. با یکدیگر به کشتار پرداختند. چون عامر(249) بن حارث جرهمی احساس شکست کرد، دو آهوی کعبه و حجر الاسود را بیرون آورد و تقاضای توبه نمود و چنین سرود:
لا هم ان جرهما عبادکا و الناس طرف و هم تلادکا
و هم قدیماً عمروا بلادکا
خداوندا، جرهمیان بندگان تو هستند. مردمان تازه آمدهاند اما آنها از دیرباز بودهاند. آنان در گذشته سرزمین تو را آباد نمودهاند.
توبه او پذیرفته نشد. دو آهوی کعبه را در چاه زمزم دفن کرد و بر آنها خاک ریخت و همراه باقیمانده جرهمیان به سرزمین جهینه رفت. در آنجا گرفتار سیل شده همگی نابود گردیدند. عمرو بن حارث (در این باره) چنین سرود:
کان لم یکن بین الحجون(250) الی الصفا انیس و لم یسمر بمکة سامر
گفتی از حجون تا صفا انسانی نبوده و هرگز کسی در مکه شبنشینی نکرده است.
بلی نحن کنا اهلها فابادنا صروف اللیالی و الجدود العواثر(251)
آری ما مردمان آنجا بودیم ولی گذشت شبانه روز و حوادث روزگار ما را نابود کرد.
پس از جرهمیان عمرو بن ربیعه والی کعبه شد. برخی گویند نخست عمرو بن حارث غسانی والی شد و بعد از او خزاعه.
باید دانست قبایل مضر سه مسؤولیت داشتند:
اول: اجازه رفتن مردم از عرفات به حج (این امر به دست غوث ابن مر بن اد - که او را صوفه(252) میگفتند - بود)
دوم: حرکت کردن از مزدلفه به سوی منی (که به دست بنی زید بن عدوان بود و آخرین کس از ایشان که این کار به عهده او واگذار شد ابو سیاره عمیلة بن الاعزل بن خالد بود).
سوم: نسیء یا به تأخیر انداختن ماههای حرام (قلمس(253) - که نامش حذیفة بن فقیم بن کنانه بود - عهدهدار این امر بود. پس از او به فرزندانش رسید و سپس این کار به عهده ابو ثمامه - که جنادة بن عوف بن قلع بن حذیفه بود - واگذار گردید). اسلام که ظهور کرد ماههای حرام را به حالت اصلی خود بازگرداند و خداوند متعال نسیء را باطل و منسوخ گردانید.(254)
پس از خزاعه تولیت خانه خدا را قریش عهدهدار شد (این مطلب را به هنگام سخن گفتن از قصی بن کلاب آوردیم). آنگاه عبدالمطلب چاه زمزم را حفر کرد و دو آهو را - چنانکه گفتیم - از زیر خاک بیرون آورد. کسی که دو آهو را نزد او پیدا کردند دویک غلام بنی ملیح بن خزاعه بود. قریشیان دست او را قطع کردند. از کسانی که به دزدیدن دو آهو متهم شده بودند، عامر بن حارث بن نوفل و ابو هارب بن عزیز و ابولهب بن عبدالمطلب بودند.
دریا یک کشتی را - که از آن یک بازرگان رومی بود - به ساحل جده انداخته و کشتی شکسته بود. چوبهای آن را برای پوشاندن سقف کعبه (پسندیدند و) آماده کردند. (بدین ترتیب) مقداری مناسب فراهم شد. از چاهی که هدیههای مردم در آن انداخته میشد هر روز ماری بیرون میآمد و بر دیوار کعبه قرار میگرفت. هیچکس جرأت نزدیک شدن به آن را نداشت زیرا دهان میگشود و مردم را دور میساخت. مردم میترسیدند. یک روز که مار بر دیوار قرار گرفته بود، پرندهای او را برگرفت و با خود ببرد. قریش این را به فال نیک گرفتند و گفتند: امیدواریم خداوند متعال از کاری که قصد انجامش را داریم راضی باشد.
در این زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سی و پنج سال داشت و پانزده سال از جنگ فجار(255) میگذشت. چون به خراب کردن کعبه تصمیم گرفتند، ابو وهب بن عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم سنگی از کعبه برداشت. ناگهان سنگ از دستش رها شد و به مکان اصلیش بازگشت. گفت: ای مردم قریش! هرگز در ساختمان خانه کعبه غیر از چیزهای پاک چیز دیگری به کار نبرید. از کابین زن و مرد بدکاره و حقوق مردم استفاده نکنید. (گوینده این سخنان را ولید بن مغیره نیز گفتهاند.)
چون مردم از ویران کردن کعبه ترس و بیم داشتند، ولید بن مغیره گفت: من این کار را شروع میکنم. تیشهای برگرفت و خراب کردن را آغاز کرد. مردم آن شب را به مراقبت پرداختند و گفتند: انتظار میکشیم؛ اگر بدو آسیبی رسید، از ادامه تخریب منصرف میشویم. بامداد روز بعد ولید بن مغیره صحیح و سالم بود و مجدداً به کار خویش بازگشت. مردم در کنار او تخریب را ادامه دادند تا اینکه به پایههای کعبه رسیدند. به سنگهای سبز رنگی برخوردند که به یکدیگر چسبیده بودند. مردی از قریش دیلمی میان دو قطعه سنگ فرو برد تا آنها را از هم جدا کند. چون سنگ به حرکت درآمد تمام شهر مکه تکان خورد.
آنگاه سنگها را برای ساختن کعبه جمع آوری و ساختن را آغاز کردند. به جایگاه حجرالاسود رسیدند. هر قبیلهای اصرار داشت که حجرالاسود را در جای اصلی خود قرار دهد. (تا جایی که به اختلاف رسیدند و) یکدیگر را به جنگ تهدید کردند.
بنی عبدالدار کاسهای پر از خون آورده با بنی عدی پیمان مرگ بستند و دست خویش در آن فرو بردند؛ از این رو به لعقة الدم ( خونین دستان) معروف شدند. چهار شب در این حال صبر کردند. سپس به مشورت پرداختند. ابو امیة بن مغیره - که پیرترین افراد قریش بود - پیشنهاد کرد که بین خود داوری انتخاب کنند و نخستین کسی را که از در مسجد وارد میشود به عنوان حاکم برگزینند.
نخستین کسی که وارد شد رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. چون او را دیدند گفتند این محمد امین است؛ (داوری) او را میپذیریم. موضوع را با ایشان در میان گذاشتند. فرمود: جامهای حاضر کنید. چون جامه حاضر شد سنگ را در آن قرار داد و فرمود: از هر قبیله یک تن گوشهای از این جامه را بگیرد و همه با هم سنگ را بلند کنند. چون این کار را کردند، حضرت سنگ را به دست خویش در جایش قرار داد و بنا را بر روی آن بالا بردند.(256)