محدثان شیعه - به استثنای عده کمی از آنها - اتفاق نظر دارند که تولد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سپیده دم روز جمعه هفدهم ربیع الاول عام الفیل، در مکه معظمه، و در خانهای که به خانه محمد بن یوسف شهرت یافت، واقع شد. این خانه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تعلق داشت و ایشان آن را به عقیل بن ابی طالب بخشید. فرزندان او آن را به محمد بن یوسف برادر حجاج فروختند و او آن را ضمیمه املاک خود گردانید. در زمان هارون، مادرش خیزران، آن را گرفته به مسجد تبدیل نمود. از آن پس مکان معروفی گردید و زیارتگاه شد. مردم در آن نماز گزارده بدان تبرک میجستند.
شیخ صدوق با سندش از امام ابو عبدالله الصادق علیه السلام روایت میکند که فرمود:
کان ابلیس - لعنة الله - یخترق السماوات السبع، فلما ولد عیسی علیه السلام حجب عن ثلاث سماوات و کان یخترق اربع سماوات، فلما ولد رسول الله صلی الله علیه و آله حجب عن السبع کلها و رمیت الشیاطین بالنجوم؛ و قالت قریش: هذا قیام الساعة، کنا نسمع اهل الکتب یذکرونه. و قال عمرو بن امیه - و کان من ازجر اهل الجاهلیة -: انظروا هذه النجوم التی یهتدی بها و یعرف بها ازمان الشتاء و الصیف، فان کان رمی بها فهو هلاک کل شیء و ان کانت ثبتت و رمی بغیرها فهو امر حدث.
و اصبحت الاصنام کلها صبیحة ولد النبی صلی الله علیه و آله و سلم، لیس منها صنم الا و هو منکب علی وجهه، و ارتجس فی تلک اللیلة ایوان کسری، و سقطت منه اربعة عشر شرفة و غاضت بحیرة ساوة و فاض وادی السماوة و خمدت نیران فارس - و لم تخمد قبل ذلک بالف عام - و رأی الموبدان فی تلک اللیلة فی المنام ابلا صعاباً تقود خیلا عرابا، قد قطعت دجلة و انسربت فی بلادهم و انقصم طاق الملک کسری من وسطه و انخرقت علیه دجلة العوراء و انتشر فی تلک اللیلة نور من قبل الحجاز ثم استطار(71) حتی بلغ المشرق و لم یبق سریر لملک من ملوک الدنیا الا اصبح منکوساً و الملک مخرساً لا یتکلم یومه ذلک و انتزع علم الکهنة و بطل سحر السحرة و لم یبق(72) کاهنة فی العرب الا حجبت عن صاحبها. و عظمت قریش فی العرب و سموا: آل الله (عز و جل). قال ابو عبدالله الصادق علیه السلام: انما سموا آل الله (عز و جل) لانهم فی بیت الله الحرام.
و قالت آمنة: ان ابنی - و الله - سقط فاتقی الارض بیده ثم رفع رأسه الی السماء فنظر الیها ثم خرج منی نور اضاء له کل شیء و سمعت فی الضوء قائلا یقول: انک قد ولدت سید الناس، فسمیه محمداً. و أتی به عبدالمطلب لینظر الیه - و قد بلغه ما قالت امه - فاخده فوضعه فی حجره ثم قال:
الحمد لله الذی اعطانی هذا الغلام الطیب الاردان قد سادفی المهد علی الغلمان ثم عوذه بارکان الکعبة و قال فیه اشعاراً.
قال: و صاح ابلیس لعنه الله فی ابالسته، فاجتمعوا الیه فقالوا: ما الذی افزعک یا سیدنا؟ فقال لهم: ویلکم! لقد انکرت السماء و الارض منذ اللیلة، لقد حدث فی الارض حدث عظیم ما حدث مثله منذ رفع عیسی بن مریم فاخرجوا فانظروا ما هذا الحدث الذی قد حدث؟ فافترقوا، ثم اجتمعوا الیه فقالوا: ما وجدنا شیئاً! فقال ابلیس لعنه الله: انا لهذا الامر. ثم انغمس فی الدنیا فجالها حتی انتهی الی الحرم فوجد الحرم محفوظاً بالملائکة فذهب لیدخل فصاحوا به فرجع ثم صار مثل الصر - و هو العصفور - فدخل من قبل حراء فقال له جبرائیل: وراک! لعنک الله! فقال له: حرف اسألک عنه یا جبرائیل؛ ما هذا الحدث الذی حدث منذ اللیلة فی الارض؟ فقال له: ولد محمد صلی الله علیه و آله فقال (له): هل لی فیه نصیب؟ قال: لا، قال: ففی امته؟ قال: نعم، قال: رضیت.(73)
ابلیس - که لعنت خدا بر او باد - در آسمانهای هفتگانه رفت و آمد میکرد. چون عیسی علیه السلام به دنیا آمد از سه آسمان منع گردید و فقط در چهار آسمان گردش میکرد. زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله ولادت یافت از تمام آسمانها منع شد و شیاطین به وسیله (شهابها) سنگباران شدند. قریش گفتند: این همان قیامتی است که از زبان اهل کتاب میشنیدیم. عمرو بن امیه - که یکی از بزرگترین پیشگویان جاهلیت بود - گفت: این ستارگان را که به وسیله آنها راهنمائی میشوند و زمستان و تابستان را بدانها میشناسند بنگرید؛ اگر آنها پرتاب شدند دلیل بر نابودی همه چیز خواهد بود، و اگر دیگر ستارگان پرتاب گردیدند و آنها ثابت ماندند دلیل بر وقوع امری است.
در روزی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دنیا آمد تمام بتها بر زمین افتادند. ایوان کسری در آن شب به لرزه در آمد و چهارده کنگره آن فرو ریخت، دریاچه ساوه خشک و در بیابان سماوه(74) سیل جاری شد. آتشکده فارس - که هزار سال بود خاموش نشده بود - به خاموشی گرایید. موبد موبدان(75) در آن شب در خواب شتران سرکشی را دید که اسبان عربی عالی نژادی را به دنبال داشتند. آنها از دجله گذشته و به سرزمین فارس وارد شدند. طاق کسری از میان شکاف پیدا کرد و آب رودخانه دجله در آن کاخ نفوذ نمود. در همان شب نوری از حجاز تابید و تا مشرق ادامه پیدا کرد. تختهای پادشاهان جهان سرنگون شد. آن روز همه آنها خاموش بودند. علم پیشگویان از آنان اخذ و جادوی جادوگران باطل گردید. هیچ پیشگویی در عرب نماند مگر اینکه از یار و صاحبش بریده شد.(76)
قریشیان نزد اعراب عظمت یافته و به نام خاندان خداوند - آل الله - خوانده شدند. امام صادق علیه السلام فرمودند: چون در بیت الله الحرام بسر میبردند، خاندان خداوند (آل الله) نامیده شدند.
آمنه میگوید: به خدا سوگند که فرزندم در حالی که با دست خویش از زمین خوردن خود جلوگیری میکرد، به دنیا آمد. پس سر خود را به سوی آسمان بلند کرد و به آن نگریست. آنگاه نوری از من خارج شد که همه چیز را برای او روشن کرد. در آن روشنایی سخن کسی را شنیدم که میگفت: تو سرور آدمیان را به دنیا آوردی؛ او را محمد بنام.
عبدالمطلب که سخنان آمنه به او رسیده بود - برای دیدن نوزاد آمد. او را در بر گرفت و در دامان خود قرار داد و گفت:
شکر و سپاس خداوندی را که این کودک معطر و خوشبو آستین را - که در گاهواره سرور کودکان و نوجوانان گردید - به من ارزانی داشت.
آنگاه او را به ارکان کعبه مالید و در حق او اشعاری سرود.
(حضرت صادق علیه السلام اضافه فرمودند:) ابلیس - که لعنت خدا بر او باد - جمیع شیاطین(77) را فرا خواند. گفتند: ای پیشوای ما، چه چیز تو را ترسانیده است؟ گفت وای بر شما! بدانید که از امشب زمین و آسمان دگرگون شده و حادثه و رویداد عظیمی بر روی زمین اتفاق افتاده که نظیر آن از زمانی که عیسی بن مریم به آسمان برده شد روی نداده است. بروید و ببینید که این اتفاق چیست؟ شیاطین متفرق شدند و سپس بازگشته گفتند: چیزی نیافتیم! ابلیس - که لعنت خدا بر او باد - گفت: خود شخصاً این کار را خواهم کرد. در جهان گردشی نمود تا به حرم رسید. آنجا را مملو از فرشتگان مشاهده کرد. خواست وارد شود؛ فرشتگان بر او بانگ زدند. بازگشت و خود را به گنجشکی مانند کرد(78) و از جانب کوه حرا وارد شد. جبرئیل علیه السلام به او گفت: لعنت خدا بر تو باد! برگرد! گفت: ای جبرئیل، پرسشی دارم؛ این اتفاق چیست که در این شب بر روی زمین روی داده است؟ جبرئیل گفت: حضرت محمد صلی الله علیه و آله به دنیا آمده است. گفت: آیا مرا در او بهرهای است؟ گفت: خیر. گفت: در امت او چه؟ گفت: آری. گفت: راضی گردیدم.
ابن شهر آشوب از امیر مؤمنان علیه السلام روایت کرده است که فرمود:
لما ولد رسول الله صلی الله علیه و آله القیت الاصنام فی الکعبة علی وجوهها، فلما امسی سمع صیحة من السماء: (جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً.(79)
زمانی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به دنیا آمد، بتهای کعبه فرو افتادند. شب هنگام فریادی از آسمان به گوش رسید که میگفت: (حق آمد و باطل نابود شد، همانا که باطل نابود شدنی است.)(80)
(ابن شهر آشوب میافزاید:) و نیز روایت است که:
اضاء تلک اللیلة جمیع الدنیا و ضحک کل حجر و مدر و شجر و سبح کل شیء فی السماوات و الارض لله عز و جل، و انهزم الشیطان و هو یقول: خیر الامم و خیر الخلق و اکرم العبید و اعظم العالم: محمد صلی الله علیه و آله.
در آن شب تمام دنیا روشن گردید و هر سنگ و کلوخ و درختی خنده زد. همه چیز در آسمانها و زمین، خداوند عز و جل را تسبیح گفتند و شیطان در حال فرار میگفت: بهترین امتها و نیکوترین آفریدگان و گرامیترین بندگان و باعظمتترین موجود عالم حضرت محمد صلی الله علیه و آله است.(81)
شیخ کلینی از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده که فرمودند:
زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به دنیا آمد، مردی از اهل کتاب نزد گروهی از قریشیان - که در میان آنها هشام بن مغیره و ولید بن مغیره و عاص بن هشام و ابو وجزة(82) بن ابی عمرو بن امیة (بن عبد شمس) و عتبة بن ربیعه بودند - آمده پرسید: آیا امشب نوزادی در میان شما زاده شده است؟ گفتند: خیر. گفت: پس در فلسطین پسری به دنیا آمده به نام احمد که در بدنش خالی به رنگ خز تیره دارد. هلاکت اهل کتاب و یهودیان به دست او انجام میگیرد. به خدا سوگند - ای قریش - اشتباه کردید.
قریشیان از هم جدا شده و به تفحص و جستجو پرداختند. به آنان اطلاع داده شد که عبدالله بن عبدالمطلب دارای فرزندی شده، پس به جستجوی آن مرد (اهل کتاب) پرداخته او را یافتند و به او گفتند: به خدا سوگند که در میان ما کودکی زاده شده است. پرسید پیش از اینکه به شما بگویم یا پس از آن؟ گفتند: پیش از اینکه به ما بگویی. گفت: برویم تا او را ببینیم. روانه شدند تا نزد مادر آن کودک رسیدند. از او تقاضا کردند که کودکش را آورده او را نشان دهد. مادر گفت: به خدا سوگند که نوزادم همچون دیگر نوزادان زاده نشد. او به هنگام زادن دستهایش را بر زمین گذاشت و سر به سوی آسمان برداشت و به آن نگریست. آنگاه از او نوری بدرخشید که من در پرتو آن نور کاخهای بصری(83) را دیدم و سروشی در فضا شنیدم که میگفت: سرور آدمیان را زادهای؛ بگو: او را از گزند و شر هر حسودی به خدای یگانه پناه میدهم. و او را محمد بنام. مرد گفت: فرزند را بیاور. مادر فرزندش را آورد. مرد به نوزاد هوش رفت و بر زمین افتاد. (قریشیان) کودک را گرفته به مادر سپردند و گفتند: خداوند فرزندت را بر تو خجسته و مبارک گرداند. وقتی که (از خانه آمنه) بیرون آمدند؛ آن مرد به هوش آمد. به او گفتند: وای بر تو! تو را چه شد؟! گفت پیامبری تا روز قیامت از بنی اسرائیل رفت. به خدا سوگند این هلاک کننده آنان است. قریش شاد شدند. مرد که حالت آنها را دید رو به آنها کرده و گفت: خوشحال شدید؟! به خدا سوگند چنان بر شما چیره شود که اهل مشرق و مغرب از آن سخن بگویند. و ابوسفیان همیشه میگفت: او بر قوم مضر(84) چیره خواهد شد.(85)
محقق کاشانی در کتاب علم الیقین گوید:
روایت کردهاند که آمنه مادر پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان بارداری میگفت: هرگز احساس نکردم که باردار میباشم و باری سنگین همچون دیگر زنان باردار در خود نیافتم ولی از اینکه عادت ماهیانهام قطع شده است دچار شگفتی شدم. زمانی که در میان خواب و بیداری بودم، شنیدم کسی آمده است و میگوید: آیا احساس میکنی که باردار شدهای؟ و چنین به یاد دارم که میگفتم: نمیدانم. گفت: تو سالار و پیامبر این امت را حاملی. آنگاه مرا تنها گذاشت. نزدیکیهای زمان ولادت آمد و گفت: بگو او را از شر و گزند هر حسودی به خداوند یگانه پناه میدهم و او را محمد بنام. این ماجرا را برای دیگر زنان بازگو کردم. گفتند: آهنی بر بازویت ببند. این کار را انجام دادم ولی (این بازوبند) همواره پاره میشد. بنابراین از آن صرف نظر کردم.
و در روایتی دیگر آمده که گفت:
زمانی که او را به دنیا آوردم، همراه با او نوری و پرتوی نیز خارج گردید که میان مشرق و مغرب را برای او روشن کرد. سپس با تکیه بر دستهایش بر زمین قرار گرفت. آنگاه مشتی خاک برداشت و سر را به سوی آسمان بلند کرد.
یکی از بزرگان یهود از این سخن چنین برداشت کرد:
او مالک زمین میگردد و زمین در اختیار او قرار میگیرد و امری از آسمان بر او فرود میآید.
و روایت شده است:
زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله زاده شد، سر به سوی آسمان بلند کرد و سپس برای خداوند تبارک و تعالی سجده نمود. حضرتش در وقت زاده شدن بند ناف بریده و ختنه شده به دنیا آمد و به قابله و طبیب نیاز نشد. و نیز هنگام زاده شدن پاکیزه و تمیز بود؛ خون و چیزهای معمولی دیگر به همراه او از شکم مادر خارج نگردید.
و در حدیث مرفوعی(86) آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:
از امتیازاتی که نزد پروردگارم داشتم این بود که ختنه شده و بند ناف بریده زاده شدم و هیچ کس عورت مرا ندید.
بارگاه و ایوان کسری در روز تولدش به لرزه درآمد و چهارده کنگره آن فرو ریخت و آتش آتشکده فارس - که مدت هزار سال خاموش نشده بود - خاموش شد و دریاچه ساوه خشک شد و شیطانها از آگاهی اخبار آسمان بازماندند. و به وسیله شهابهای آسمانی سنگباران گردیدند - پیش از آن از آسمانها بالا رفته از آسمان دنیا به آسمانهای دیگر عبور میکردند - زمانی که حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام متولد گردید، شیطانها از بالا رفتن از آسمان دنیا منع گردیدند اما دزدیده سخنان آسمان را گوش میکردند. جنی سخنی را که فرشته از جانب خدا میگفت شنیده آن را برای یار همزاد آدمیش نقل میکرد و او آن را با دروغ میآمیخت. تا اینکه پیامبر ما صلی الله علیه و آله به دنیا آمد. شیاطین از گردش و رفت و آمد در آسمانها جز به مقدار اندک باز ماندند. و زمانیکه پیامبر صلی الله علیه و آله به نبوت برگزیده و مبعوث شد از گردش در آسمانها به طور کلی منع گردیدند. خداوند به صورت حکایت نقل قول از آنها میفرماید:
و انا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرساً شدیداً (و شهباً) و انا کنا نقعد منها مقاعد للسمع فمن یستمع الان یجد له شهاباً رصداً
و ما به آسمان بر میشدیم، لیکن دریافتیم که از نگهبانان سرسخت و شهابهای آسمانی پر شده است و ما در جایگاههایی برای شنیدن سخنان آسمانی قرار میگرفتیم. اما اکنون هر کس بخواهد به سخنان آسمانی گوش فرا دهد؛ خود را در خطر و کمین شهابهایی خواهد یافت.(87)
گفتهاند:
هر گروهی از جنیان جایگاهی در آسمان داشتند که در آنجا مینشستند و استراق سمع میکردند. چون پیامبر صلی الله علیه و آله متولد گردید به وسیله ستارگان تیرباران و رانده شدند. ابلیس گفت: واقعهای در زمین اتفاق افتاده است. مشتی از خاک هر جایی از زمین برای من بیاورید. هر مشت خاک را میبویید و پرتاب میکرد تا اینکه مشتی خاک از سرزمین تهامه(88) برای او آوردند. آنرا بویید و گفت: واقعه در این سرزمین روی داده است.
آیات و شواهدی دیگر برای این امر موجود میباشد که بسیار زیاد است - آنچه ذکر کردیم کافی است.(89)
و چه زیبا سروده است:
بدا بمولده المسعود طالعه بدر الهدی و اختفت فیه الاضالیل
با تولد مبارک و خجسته او، طالعش، ماه هدایت بدرخشید و در پرتو آن گمراهیها ناپدید گردید.
و زال عن رأس کسری التاج حین علا من فوق بهرام للایمان اکلیل
و تاجی از ایمان اورنگ شاهی را از سر خسرو - که پس از بهرام به سلطنت رسیده بود - بینداخت.
بخاتم الرسل قد زلت اساوره فعرشه بعد کرسی الملک مشلول
با ظهور آخرین پیامبر، دستبند اقتدارش گسیخت و تخت سلطنت او به دنبال کرسی حکومتش در هم شکست.
سبحان من خص بالاسراء رتبته بقربه حیث لا کیف و تمثیل
منزه است خدایی که با معراج او به نزد خودش، مقامش را به حدی که در وصف و تمثیل نمیگنجد بالا برد!
بالجسم اسری به و الروح خادمه له من الله تعظیم و تبجیل
معراجش جسمانی و روح الامین خادمش بود. خدا برای او ارزش و احترام زیادی قائل شد.
له البراق جواد و السما طرق مسلوکة و دلیل السیر جبریل
براق اسب راهوار او و آسمان راههای پیموده شدهاش، و جبرئیل راهنمای سفرش بود.
له شریعة حق للهدی و له شریعة فی الندی من دونها النیل
او دین حقی برای هدایت داشت و در بخشندگی شیوهای داشت که کسی به پایه او نمیرسید.
و جاءه الروح بالقران ینسخ من شریعة الروح ما یحویه انجیل
روح الامین برای او قرآنی آورد که آنچه را در انجیل از شریعت مسیح بود منسوخ و باطل گردانید.
و کل اسفار توراة الکلیم لها من بعد اسفار صبح الذکر تعطیل
و تمامی سفرهای تورات کلیم الله، پس از تابش انوار درخشان قرآن تعطیل گردید.
لولاه ما کان لا علم و لا عمل و لا کتاب و لا نص و تأویل
اگر او نبود، علم و عمل و کتاب و نص و تأویلی وجود نداشت.
و لا وجود و لا انس و لا ملک و لا حدیث و لا وحی و تنزیل
و نه وجودی، و نه انسانی، و نه فرشتهای، و نه حدیثی و نه وحی و تنزیلی.
له الخوارق فالعرجون فی یده مهند من سیوف الله مسلول
او را معجزهها بود؛ (از جمله این که) خوشه خرما در دستش شمشیری از شمشیرهای آخته خداوندی میشد.
حروبه و مغازیه لها سیر بها یحدث جیل بعده جیل
جنگها و غزوههای او را چنان شیوهای بود که نسل به نسل زبانزد مردم خواهد بود.