تربیت
Tarbiat.Org

توتیای دیدگان زندگانی خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

امیر مؤمنان علیه السلام وصی و خلیفه پیامبر صلی الله علیه و آله‏

آنگاه که قوم رفتند، عباس و فضل بن عباس و علی بن ابیطالب علیه السلام و اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله باقی ماندند. عباس گفت: ای رسول خدا! اگر پس از شما این امر در میان ما باقی خواهد ماند به ما مژده ده و اگر می‏دانی که مغلوب خواهیم شد، رعایت ما را سفارش فرما. حضرتش فرمود: شما پس از من مستضعف خواهید بود. آنگاه ساکت شد. پس همگی در حالی که می‏گریستند و از بهبود رسول خدا صلی الله علیه و آله ناامید بودند، برخاستند.
آنگاه که بیرون رفتند، فرمود: برادرم و عمویم را بازگردانید. دنبال آنان رفتند. پس از اینکه نشستند فرمود: ای عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله! آیا وصیتم را می‏پذیری و کارهایم را انجام می‏دهی و دین مرا ادا می‏کنی؟ عباس گفت: ای پیامبر خدا عمویت پیرمردی است که فرزندان زیادی دارد و تو در کرم و سخاوت همتای نسیمی. پیمانهایی بر عهده‏داری که عمویت قادر به انجام آن نیست. سپس روی به علی بن ابیطالب علیه السلام نمود و فرمود: برادرم! آیا وصیتم را می‏پذیری و وعده‏هایم را انجام می‏دهی و سرپرستی خانواده‏ام را پس از من به عهده می‏گیری؟.(565)
راوی گوید:
بغض گلوی علی علیه السلام را گرفت و نتوانست به آن حضرت پاسخ بدهد. سر رسول خدا صلی الله علیه و آله که در دامانش بود به این طرف و آن طرف حرکت می‏کرد. سپس سخن را تکرار فرمود. امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: آری؛ پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا.(566)
آنگاه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: نزدیک شو. نزدیک شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله آن حضرت را در آغوش گرفت و انگشتر خویش را به دست او کرد. سپس شمشیر و زره و سپر خود را خواست و آنها را بدو داد. همچنین امر فرمود: شالی را که در زمان جنگ به کمر می‏بست حاضر کنند و آن را نیز بدان حضرت داد و فرمود: با نام خدا به خانه‏ات رو.(567)
در روایت علل الشرایع و امالی شیخ آمده که این کار در حضور جمعی از مهاجران و انصار انجام گرفت.(568)
سپس به بلال فرمود: استر رسول خدا صلی الله علیه و آله را با زین و افسارش بیاور. بلال آنها را آورد. آنگاه فرمود: علی جان، برخیز و در حضور مهاجرین و انصار آن را بگیر تا پس از من کسی نسبت به آن با تو مخالفت نکند. راوی گوید: آن حضرت برخاست و آن را به منزل خود برد و در آنجا گذاشت و سپس بازگشت.
آنگاه فرمود: یا علی، مرا بنشان. امیرالمؤمنین علیه السلام گوید: ایشان را نشاندم و بر سینه‏ام تکیه دادم. دیدم گویی سر آن حضرت از شدت ضعف سنگین شده است. در آن حال می‏فرمود: تمام خویشانم از دور و نزدیک گوش کنند:
ان اخی و وصیی و وزیری و خلیفتی فی اهلی علی بن ابی طالب یقضی دینی و ینجز موعدی. یا بنی هاشم، یا بنی عبدالمطلب، لا تبغضوا علیاً و لا تخالفوا عن امره فتضلوا، و لا تحسدوه و ترغبوا عنه فتکفروا.
برادر و جانشین و وزیر و خلیفه من در خانواده‏ام علی بن ابی طالب است؛ وامهای مرا می‏پردازد و وعده‏هایم را انجام می‏دهد. ای بنی هاشم، ای بنی عبدالمطلب، علی را خشمگین نکنید و از فرمان او سر نپیچید که گمراه می‏شوید. بدو حسد نبرید و از او دوری نجویید که کافر می‏گردید.
سپس فرمود: علی جان، مرا بخوابان. (مولا علیه السلام گوید:)
آن حضرت را خواباندم.(569)
در روایت شیخ و دیگران آمده است که:
آن حضرت به بلال فرمود: بلال، دو فرزندم حسن و حسین را بیاور. بلال رفت و آن دو را آورد. رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را به سینه خود چسبانید و بوسید. امیرالمؤمنین علیه السلام گوید: گمان کردم که حضرتش را ناراحت کرده‏اند؛ بنابراین سعی کردم که آنها را از پیامبر دور کنم. فرمود: یا علی، بگذار آنان را ببویم و آنان مرا ببویند. آنها از من توشه برگیرند و من از آنان. پس از من گرفتار مشکل بزرگی خواهند شد؛ خداوند لعنت کند کسی را که بیازاردشان. خدواندا، من آنان را به تو و به مؤمنان شایسته(570) می‏سپارم.(571)
در روایت کشف الغمه از ام سلمه روایت شده که گفت:
از رسول خدا صلی الله علیه و آله - در حالی که حجره از یارانش پر بود - شنیدم که می‏فرمود:
ایها الناس! یوشک ان اقبض سریعا فینطلق بی و قد قدمت الیکم القول معذرة الیکم، الا انی مخلف فیکم کتاب الله ربی و عترتی اهل بیتی.
ای مردم! بزودی از این دنیا خواهم رفت و مرا (به سرای دیگر) خواهند برد. سخن می‏گویم تا عذری نداشته باشید. آگاه باشید که در میان شما کتاب خدایم و اهل بیتم را باقی می‏گذارم.
آنگاه دست امیرالمؤمنین علیه السلام را گرفت و بالا برد و فرمود:
هذا علی مع القران و القران مع علی؛ خلیفتان نصیران؛ لا یفترقا حتی یردا علی الحوض فأسألهما ماذا خلفت فیهما.
این علی با قرآن است و قرآن با اوست؛ دو خلیفه و دو یار همدیگرند که از هم جدا نشوند تا اینکه در کنار حوض به من بازگردند. آنگاه از آن دو سوال می‏کنم که پس از من چگونه با آنان رفتار گردیده است.(572)