و ما در اینجا اکتفا میکنیم به آنچه علامه مجلسی رحمه اللَّه در کتاب حق الیقین ذکر کرده و هرکه طالب تفصیل است رجوع کند به کتاب نجم ثاقب و غیر آن. فرموده: بدان که احادیث خروج مهدی علیه السلام را خاصه و عامه به طرق متواتره روایت کردهاند چنانکه در جامع الأصول از صحیح بخاری و مسلم و ابی داود و ترمذی از ابوهریره روایت کرده است که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: به حق آن خداوندی که جانم در دست قدرت او است نزدیک است نازل شود فرزند مریم که حاکم عادل باشد پس چلیپای نصاری را بشکند و خوکها را بکشد و جزیه را برطرف کند، (1384) یعنی از ایشان به غیر اسلام چیزی قبول نکند و چندان مال فراوان گرداند که مال را دهند و کسی قبول نکند پس گفت: رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: چگونه خواهید بود در وقتی که نازل شود در میان شما فرزند مریم و امام شما از شما باشد یعنی مهدی علیه السلام.(1385)
و در صحیح مسلم از جابر روایت کرده است که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: پیوسته طایفهای از امت من مقاتله بر حق خواهند کرد و غالب خواهند بود تا روز قیامت پس فرمود: خواهد آمد عیسی پسر مریم پس امیر ایشان خواهد رفت بیا با تو نماز کنیم، او خواهد گفت نه شما بر یکدیگر امیرید برای آنکه خدا این امت را گرامی داشته است.(1386)
و در مسند ابوداود و ترمذی از ابن مسعود روایت کرده است که حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود که اگر از دنیا نمانده باشد مگر یک روز البته حق تعالی آن روز را طولانی خواهد کرد تا آنکه برانگیزاند در آن روز مردی از امت من یا از اهل بیت مرا که نام او موافق نام من مباشد و پر کند زمین را از عدالت چنانچه پر از ظلم و جور شده باشد. و به روایت دیگر منقضی نشود دنیا تا پادشاه عرب شود مردی از اهل بیت من که نامش موافق نام من باشد.(1387)
و از ابوهریره روایت کردهاند که اگر باقی نماند از دنیا مگر یک روز خدا طول دهد آن روز را تا پادشاه شود مردی از اهل بیت من که موافق باشد نام او با نام من. و در سنن ابوذر روایت کرده است از علی علیه السلام که حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود که اگر از دهر و روزگار باقی نماند مگر یک روز البته برانگیزاند خدا مردی را از اهل بیت من که پر کند زمین را از عدل چنانچه پر شده باشد از جور.(1388) و ایضاً در سنن ابوداود از ام سلمه روایت کرده است که حضرت فرمود که مهدی از عترت من از فرزندان فاطمه است. و ابوداود و ترمذی روایت کردهاند از ابوسعید خدری که حضرت فرمود که مهدی از فرزندان من گشاده پیشانی و کشیده بینی باشد و زمین را مملو کند از قسط و عدالت چنانچه مملو شده باشد از ظلم و جور و هفت سال پادشاهی کند. و باز روایت کردهاند که ابوسعید گفت که ما میترسیدیم که بعد از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم بدعتها به هم رسد پس سؤال کردیم از آن حضرت، فرمود: در امت من مهدی خواهد بود بیرون خواهد آمد و پنج سال یا نه سال پادشاهی کند پس مردی به نزد او خواهد آمد و خواهد گفت ای مهدی عطا کن به من، حضرت آن قدر زر در دامنش بریزد که دامنش پر شود.(1389)
و در سنن ترمذی از ابواسحاق روایت کرده است که حضرت امیر علیه السلام نظر کرد روزی به پسر خود حسین علیه السلام پس فرمود: این پسر من، سید و مهتر قوم است چنانکه حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم او را سید نام کرد، و از صلب او مردی بیرون خواهد آمد که نام پیغمبر شما را دارد و شبیه است به او در خلقت و شبیه است به او در خلق و زمین را پر از عدالت خواهد کرد.(1390)
و حافظ ابونعیم که از محدثین مشهور عامه است چهل حدیث از صحاح ایشان روایت کرده است (1391) که مشتملند بر صفات و احوال و اسم و نسب آن حضرت و از جمله آنها از علی بن هلال از پدرش روایت کرده است که گفت: رفتم به خدمت حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم در حالتی که آن حضرت از دنیا مفارقت میکرد و حضرت فاطمه علیها السلام نزد سر آن حضرت نشسته و میگریست، چون صدای گریه آن حضرت بلند شد حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم سر به جانب او برداشت و فرمود: ای حبیه من فاطمه! چه چیز باعث گریه تو شده است؟ فاطمه گفت: میترسم که امت تو بعد از تو مرا ضایع گذارند و رعایت حرمت من ننمایند، حضرت فرمود: ای حبیبه من! مگر نمیدانی که خدا مطلع شد بر زمین مطلع شدنی پس اختیار کرد از آن پدر تو را پس او را مبعوث گردانید به رسالت خود، پس بار دیگر مطلع گردید و برگزید شوهر تو را و وحی کرد به سوی من که تو را به او نکاح کنم. ای فاطمه! خدا به ما عطا کرده است هفت خصلت را که به احدی پیش از ما نداده است و به احدی بعد از ما نخواهد داد، منم خاتم پیغمبران و گرامیترین ایشان بر خدا و محبوبترین خلق به سوی خدا و من پدر توام و وصی من بهترین اوصیاء است و محبوبترین ایشان است به سوی خدا و او شوهر تست، و شهید ما بهترین شهیدان است و محبوبترین ایشان است به سوی خدا و او حمزه عم پدر و [عم] شوهر تست و از ما است آنکه دو بال خدا به او داده است که پرواز میکند در بهشت با ملائکه هرجا که خواهد و او پسرعم پدر تو و تو و برادر شوهر تست، و از ما است دو سبط این امت و آنها دو پسر تواند حسنین و ایشان بهترین جوانان بهشتند، و پدر ایشان به حق آن خدایی که مرا به حق فرستاده است بهتر است از ایشان، ای فاطمه! به حق خداوندی که مرا به حق فرستاده است که از حسن و حسین به هم خواهد رسید مهدی این امت و ظاهر خواهد شد در وقتی که دنیا پر از هرج و مرج شود و فتنهها ظاهر گردد و راهها بسته شود و غارت آورند مردم بعضی بر بعضی، نه پیری رحم کند بر کودکی و نه کودکی تعظیم کند پیری را پس خدا برانگیزاند در آن وقت از فرزندان ایشان کسی را که فتح کند قلعههای ضلالت را و دلهایی را که غافل از حق باشند و قیام نماید به دین خدا در آخرالزمان، چنانچه من قیام نمودم و پر کند زمین را از عدالت، چنانچه پر از ظلم و جور باشد. ای فاطمه! اندوهناک مباش و گریه مکن که خدای عز و جل رحیمتر و مهربانتر است بر تو از من به سبب منزلتی که نزد من داری و محبتی که از تو در دل من است، و خدا تو را تزویج کرده است به کسی که حسبش از همه بزرگتر است و منصبش از همه گرامیتر است و رحیمترین مردم است بر رعیت و عادلترین مردم است در قسمت بالسویه و بیناترین مردم است به احکام الهی و من از خدا سؤال [ درخواست] کردم که تو اول کسی باشی از اهل بیت من که به من ملحق شوند، و علی علیه السلام فرمود که فاطمه علیها السلام نماند بعد از حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم مگر هفتاد و پنج روز که به پدر خود ملحق گردید.(1392)
مؤلف [علامه مجلسی] گوید: که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم، مهدی علیه السلام را به حسنین علیهما السلام هر دو نسبت داد برای آنکه از جهت مادر از نسل حضرت امام حسن علیه السلام است؛ زیرا که مادر حضرت امام محمّد باقر علیه السلام دختر امام حسن علیه السلام بود و چند حدیث دیگر روایت کرده است که از نسل حضرت امام حسین علیه السلام است. و دارقطنی که از محدثین مشهور عامه است همین حدیث را طولانی از ابوسعید خدری روایت کرده است و در آخرش گفته است که حضرت فرمود: از ما است مهدی این امت که عیسی در عقب او نماز خواهد کرد، پس دست زد بر دوش حسین علیه السلام و فرمود که از این به هم خواهد رسید مهدی این امت.
و ایضاً ابونعیم از حذیفه و ابوامامه باهلی روایت کرده است که مهدی علیه السلام رویش مانند ستاره درخشان است و بر جانب راست روی مبارکش خال سیاهی است، و به روایت عبدالرحمن بن عوف دندانهایش گشوده است و به روایت عبداللَّه بن عمر بر سرش ابری سایه خواهد کرد و بر بالای سرش ملکی ندا خواهد کرد که این مهدی است و خلیفه خدا است پس او را متابعت کنید. و به روایت جابر بن عبداللَّه و ابوسعید عیسی علیه السلام پشت سر مهدی علیه السلام نماز خواهد کرد.(1393)
و صاحب کفایة الطالب محمّد بن یوسف شافعی که از علمای عامه است کتابی نوشته است در باب ظهور مهدی علیه السلام و صفات و علامات او مشتمل بر بیست و پنج باب (1394) و گفته است که من همه را از غیر طریق شیعه روایت کردهام و کتاب شرح السنة حسین بن سعید بغوی که از کتب مشهوره معتبره عامه است نسخه قدیمی از آن نزد فقیر [مجلسی] است که اجازات علماء ایشان بر آن نوشته است و در آن پنج حدیث از اوصاف مهدی از صحاح ایشان روایت کرده است و حسین بن مسعود فراء در مصباح که الحال در میان عامه متداول است پنج حدیث در خروج مهدی علیه السلام روایت کرده است و بعضی از علماء شیعه از کتب معتبره عامه صد و پنجاه و شش حدیث در این باب نقل کرده است و در کتب معتبره شیعه زیاده از هزار حدیث روایت کردهاند در ولادت حضرت مهدی علیه السلام و غیبت او و آنکه امام دوازدهم است و نسل امام حسن عسکری علیه السلام است و اکثر این احادیث مقرون به اعجاز است؛ زیرا که خبر دادهاند به ترتیب ائمه علیهم السلام تا امام دوازدهم و خفای ولادت آن حضرت و آنکه آن حضرت را دو غیبت خواهد بود ثانی درازتر از اول و آنکه آن حضرت مخفی متولد خواهد شد با سایر خصوصیات و جمیع این مراتب واقع شد و کتبی که مشتملند بر این اخبار معلوم است که سالها پیش از ظهور این مراتب مصنف شده است، پس این اخبار قطع نظر از تواتر از چندین جهت دیگر افاده علم مینماید. و ایضاً ولادت آن حضرت و اطلاع جمع کثیر بر آن ولادت با سعادت و دیدن جماعت بسیار آن حضرت را از ثقات اصجاب از وقت ولادت شریف تا غیبت کبری و بعد از آن نیز معلوم است در کتب معتبره خاصه و عامه مذکور است چنانچه بعد از این مذکور خواهد شد ان شاء اللَّه تعالی.(1395)
و صاحب فصول المهمة و مطالب السئول و شواهد النبوة و ابن خلکان و بسیاری از مخالفان در کتب خود ولادت آن حضرت را با سایر خصوصیات که شیعه روایت کردهاند نقل نمودهاند؛ پس چنانچه ولادت آباء اطهار آن حضرت معلوم است ولادت آن حضرت نیز معلوم است و استبعادی که مخالفان میکنند از طول غیبت و خفای ولادت و طول عمر شریف آن حضرت فایده نمیکند و اموری که به براهین قاطعه ثابت شده باشد به محض استبعاد نفی آنها نمیتوان نمود؛ چنانچه کفار قریش انکار معاد مینمودند به محض استبعاد که استخوانهای پوسیده و خاک شده چگونه زنده میتوان شد با آنکه امثال آن در امم سابقه بسیار واقع شده در احادیث خاصه و عامه وارد شده است که آنچه در امم سابقه واقع شده در احادیث خاصه و عامه وارد شده است که آنچه در امم سابقه واقع شده مثل آن در این امت واقع میشود تا آنکه فرموده و جمع کثیر که اسماء ایشان معروف است بر ولادت با سعادت آن حضرت مطلع شدند مانند حکیمه خاتون و قابلهای که در سرّ من رأی همسایه ایشان بود و بعد از ولادت تا وفات حضرت امام حسن عسکری علیه السلام جماعت بسیار به خدمت آن حضرت رسیدند و معجزاتی که در وقت ولادت آن حضرت در نرجس خاتون مادر آن حضرت ظاهر شد زیاده از حد و عد و و احصا است. و در کتاب بحارالانوار و جلاءالعیون و رسائل دیگر ایراد(1396) نمودهام.
و نیز در حق الیقین فرموه: شیخ صدوق محمّد بن بابویه به سند صحیح از احمد بن اسحاق روایت کرده است که گفت: رفتم به خدمت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام و میخواستم از آن حضرت سؤال کنم که امام بعد از او کی خواهد بود، حضرت پیش از آنکه سؤال کنم فرمود که ای احمد! خدای عز و جل از روزی که آدم را خلق کرده است تا حال، زمین را خالی از حجت نگردانیده و تا روز قیامت خالی نخواهد گذاشت از کس که حجت خدا باشد بر خلق و به برکت او دفع کند بلاها را از اهل زمین و به سبب او باران از آسمان بفرستد و برکتهای زمین را برویاند، گفتم: یابن رسول اللَّه! پس کی خواهد بود امام و خلیفه بعد از تو؟ حضرت برخاست و داخل خانه شد و بیرون آمد و کودکی بر دوشش مانند ماه شب چهارده [بود] و سه ساله مینمود و گفت: ای احمد! این است امام بعد از من و اگر نه این بود که تو گرامی هستی نزد خدا و حجتهای او این را به تو نمینمودم، این فرزند نام و کنیت او موافق نام و کنیت حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم است و زمین را پر از عدالت خواهد کرد بعد از آنکه پر از جور و ستم شده باشد، ای احمد! مثل او در این امت مثل خضر و مثل ذوالقرنین است، به خدا سوگند که غایب خواهد شد غائب شدنی که نجایت نیابد از غیبت او از هلاک شدن و گمراه گردیدن مگر کسی که خدا او را ثابت بدارد بر قول به امامت او و توفیق دهد خدا او را که دعا کند برای تعجیل فرج او. گفتم: آیا معجزهای و علامتی ظاهر میتواند شد که خاطر من مطمئن گردد؟ پس آن کودک به سخن آمد و بله لغت عربی فصیح گفت: منم بقیة اللَّه در زمین و انتقام کشنده از دشمنان خدا، و بعد از دیدن دیگر طلب اثر مکن، احمد گفت که شاد و خوشحال از خدمت آن حضرت بیرون آمدم. در روز دیگر به خدمت آن حضرت رفتم و گفتم: یابن رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم، عظیم شد سرور من به آنچه که انعام کردی بر من، بیان کن که سنت خضر و ذوالقرنین که در آن حجت خواهد بود چیست؟ حضرت فرمود که آن سنت طول غیبت است ای احمد، گفتم: یابن رسول اللَّه، غیبت او به طول خواهد انجامید؟ فرمود: بلی به حق پروردگار من آن قدر به طول خواهد انجامید که برگردند از دین اکثر آنها که قائل به امامت او باشند و باقی نماند بر دین حق مگر کسی که حق تعالی عهد و ولایت ما را در روز میثاق از او گرفته باشد و در دل او به قلم صنع ایمان را نوشته باشد و او را مؤید به روح ایمان گردانیده باشد. ای احمد! این از امور غریبه خدا است و رازی است از رازهای پنهان او و غیبی است از غیبهای او پس بگیر آنچه که به تو عطا کردم و پنهان دار و از جمله شکر کنندگان باش، تا روز قیامت در علیین رفیق ما باشی.(1397)
و ایضاً از یعقوب بن منقوش روایت کرده است که گفت: روزی به خدمت حضرت عسکری علیه السلام رفتم بر روی تختگاه نشسته بودند و از جانب راست آن، حجرهای بود که پردهای بر درگاه آن آویخته بود گفتم: ای سید من! کیست صاحب امر امامت بعد از تو؟ فرمود: پرده را بردار، چون برداشتم کودکی بیرون آمد که قامتش پنج شبر بود و تقریباً میبایست هشت ساله باشد یا ده ساله با جبین گشاده و روی سفید و دیدههای درخشان و دستهای قوی و زانوهای پیچیده و بر خدّ راست رویش خالی و کاکلی بر سر داشت آمد و بر ران پدر بزرگوار خود نشست حضرت فرمود: این است امام شما، پس آن کودک برخاست حضرت فرمود: ای فرزند گرامی! برو تا وقت معلوم که برای ظهور تو مقرر شده است. پس به او نظر میکردم تا داخل حجره شد، پس حضرت فرمود: ای یعقوب! نظر کن کی در این حجره است، داخل شدم و گردیدم هیچ کس را در حجره ندیدم.(1398)
و ایضاً به سند صحیح از محمّد بن معاویه و محمّد بن ایوب و محمّد بن عثمان عمری روایت کرده که همه گفتند حضرت عسکری علیه السلام پسر خود حضرت صاحب علیه السلام را به ما نمود و ما در منزل آن حضرت بودیم و چهل نفر بودیم و گفت: این است امام شما بعد از من و خلیفه من بر شما، اطاعت او بنمایید و پراکنده میشوید بعد از من که هلاک خواهید شد در دین خود و بعد از این روز او را نخواهید دید. پس از خدمت آن حضرت بیرون آمدیم و بعد از اندک روزی حضرت عسکری علیه السلام از دنیا مفارقت نمود.(1399)
و نیز در حق الیقین فرموده: شیخ صدوق و شیخ طوسی و طبرسی و دیگران به سندهای صحیح از محمّد بن ابراهیم بن مهزیار و بعضی از علی بن ابراهیم بن مهزیار روایت کردهاند که گفت: بیست حج کردم به قصد آنکه شاید به خدمت حضرت صاحبالأمر علیه السلام برسم میسر نشد، شبی در رختخواب خود خوابیده بودم صدایی شنیدم که کسی گفت: ای فرزند مهزیار! امسال بیا به حج که به خدمت امام زمان خود خواهی رسید. پس بیدار شدم فرحناک و خوشحال و پیوسته مشغول عبادت بودم تا صبح طالع شد نماز صبح کردم و از برای طلب رفیق بیرون آمدم و رفیق چند به هم رسانیدم و متوجه راه شدم چون داخل کوفه شدم تجسس بسیار نمودم و خبری به من نرسید باز متوجه مکه معظمه شدم و جستجوی بسیار نمودم و پیوسته میان امیدواری و ناامیدی متردد و متفکر بودم تا آنکه شبی از شبها در مسجدالحرام انتظار میکشیدم که دور مکه معظمه خلوت شود مشغول طواف شوم و به تضرع و ابتهال از بخشنده بی زوال سؤال کنم که مرا به کعبه مقصود خویش راهنمایی کند، چون خلوت شد مشغل طواف شدم ناگاه جوان با ملاحت خوشرویی و خوشبویی را در طواف دیدم که دو برد یمنی پوشیده بود یکی بر کمر بسته و دیگری را بر دوش افکنده و طرف ردا را بر دوش دیگر برگردانیده، چون نزدیک او رسیدم به جانب من التفات نمود و فرمود که از کدام شهری؟ گفتم: از اهواز، فرمود: ابن الخضیب را میشناسی؟ گفتم: او به رحمت الهی واصل شد، گفت: خدا او را رحمت کند در روزها روزه میداشت و شبها به عبادت میایستاد و تلاوت قرآن بسیار مینمود و از شیعیان و موالیان ما بود، گفت: علی بن مهزیار را میشناسی؟ گفتم: من آنم، فرمود: خوش آمدی ای ابوالحسن، گفتم: چه کردی آن علامتی را که در میان تو و حضرت امام حسن عسکری علیه السلام بود؟ گفتم: با من است، فرمود: بیرون آور به سوی من، پس بیرون آوردم انگشتر نیکویی را که بر آن محمّد و علی نقش کرده بودندو به روایت دیگر یااللَّه و یا محمّد و یا علی نقش آن بود چون نظرش بر آن افتاد آن قدر گریست که جامه هایش تر شد، گفت: خدا رحمت کند تو را ای ابومحمّد که تو امام عادل بودی و فرزند امامان بودی و پدر امام بودی حق تعالی تو را در فردوس اعلی با پدرانت ساکن گردانید. پس گفت: بعد از حج چه مطلب داری؟ گفتم: فرزند امام حسن عسکری علیه السلام را طلب مینمایم، گفت به مطلب خود رسیدهای و او مرا به سوی تو فرستاده است برو به منزل خود و مهیای سفر شو و مخفی دار و چون ثلث شب بگذرد بیا سوی شعب بنی عامر که به مطلب خود میرسی.
ابن مهزیار گفت به خانه خود برگشتم و در این اندیشه بودم تا ثلث شب گذشت پس سوار شدم و به سوی شعب روانه شدم چون به شعب رسیدم آن جوان را در آنجا دیدم چون مرا دید گفت: خوش آمدی و خوشا به حال تو که تو را رخصت ملازمت دادند. پس همراه او روانه شدم تا از منی به عرفات گذشت و چون به پایین عقبه طائف رسیدیم گفت: ای ابوالحسن! پیاده شو و تهیه نماز کن. پس با او نافله شب را به جا آوردم و صبح طالع شد پس نماز صبح را مختصر ادا کردم پس سلام نماز گفت و بعد از نماز به سجده رفت و رو به خاک مالید و سوار شد و من سوار شدم تا بالای عقبه رفتم، گفت: نظر کن چیزی میبینی؟ چون نظر کردم بقعه سبز و خرمی را دیدم که گیاه بسیار داشت، گفت: نظر کن بالای تلّ ریگ چیزی میبینی؟ چون نظر کردم خیمهای از مو دیدم که نور آن تمام آسمان و آن وادی را روشن کرده بود، گفت: منتهای آروزها در اینجا است دیدهات روشن باد، چون از عقبه بیرون رفتیم گفت: از مرکب به زیر بیا که در اینجا هر صعبی ذلیل میشود. چون از مرکب به زیر آمدیم، گفت: دست از مهار شتر بردار و آن را رها کن، گفتم: ناقه را به کی بگذارم؟ گفت: این حرمی است که داخل آن نمیشود مگر ولی خدا و بیرون نمیرود مگر ولی خدا. پس در خدمت او رفتم تا به نزدیک خیمه مطهره منوره رسیدم گفت: اینجا باش تا برای تو رخصت بگیرم، بعد از اندک زمانی بیرون آمد و گفت: خوشا حال تو، تو را رخصت دادند.
چون داخل خیمه شدم دیدم آن حضرت بر روی نمدی نشسته است و نطع سرخی بر روی نمد افکنده و بر بالشی از پوست تکیه داده است سلام کردم بهتر از سلام من جواد داد، رویی مشاهده کردم مانند ماه شب چهارده، از طیش و سفاهت مبرا، نه بسیار بلند و نه کوتاه اندکی به طول مائل، گشاده پیشانی با ابروهای باریک کشیده و به یکدیگر پیوسته و چشمهای سیاه و گشاده و بینی کشیده و گونههای رو هموار و برنیامده در نهایت حسن و جمال، بر گونه راستش خالی بود مانند فتات (1400) مشکی که بر صفحه نقره افتاه باشد و موی عنبر بوی سیاهی بر سرش بود نزدیک به نرمه گوش آویخه، از پیشانی نورانیش نور ساطع بود مانند ستاره درخشان با نهایت سکینه و وقار و حیا و حسن لقا، پس احوال یک یک شیعیان را از من پرسید، عرض کردم که ایشان در دولت بنیالعباس در نهایت مشقت و مذلت و خوارنی زندگانی میکنند. فرمود: روزی خواهد بود که شما مالک ایشان میباشید و ایشان در دست شما ذلیل میباشند، سپس فرمود: پدرم از من عهد گرفته است که ساکن نشوم از زمین مرگ در جایی که پنهانتر و دورترین جاها باشد تا آنکه بر کنار باشم از مکاید اهل ضلال و متمردان جهال تا هنگامی که حق تعالی رخصت فرماید تا ظاهر شوم، و به من گفت ای فرزند، حق تعالی اهل بلاد و طبقات عباد را خالی نمیگذارد از حجتی و امامی که مردم پیروی او نمایند و حجت حق تعالی به او بر خلق تمام باشد. ای فرزند گرامی! تو آنی که مهیا کرده باشد تو را برای نشر حق و برانداختن باطل و اعدای دین و اطفاء نائره مضلین.
پس ملازم جاهای پنهان باش از زمین و دور باش از بلاد ظالمین و وحشت نخواهد نبود تو را از تنهایی و بدان که دلهای اهل طاعت و اخلاص مایل خواهد بود به سوی تو مانند مرغان که به سوی آشیانه پرواز کنند و ایشان گروهی چندند که به ظاهر در دست مخالفان ذلیلاند و نزد حق تعالی گرامی و عزیزند و اهل قناعتاند و چنگ در دامان متابعت اهل بیت زدهاند و استنباط دین از آثار ایشان مینمایند و مجاهده به حجت با اعدای دین مینمایند و خدا ایشان را مخصوص گردانیده است به آنکه صبر نمایند بر مذلتها که از مخالفان دین میکشند تا آنکه در دار قرار به عزت ابدی فائز گردند. ای فرزند! صبر کن بر مصادر و موارد امور خود تا آنکه حق تعالی اسباب دولت تو را میسر گرداند و علمهای زرد و رایات سفید در مابین حطیم و زمزم بر سر تو به جولان درآید و فوج فوج از اهل اخلاص و مصافات نزدیک حجرالأسود به سوی تو بیایند و با تو بیعت کنند در حوالی حجرالأسود و ایشان جمعی باشند که طینت ایشان پاک باشد از آلودگی نفاق و دلهای ایشان پاکیزه باشد از نجاست شقاق و طبایع ایشان نرم باشد برای قبول دین و متصلب باشند در دفع فتنههای مضلین و در آن وقت حدائق ملت و دین بیاراید و صبح حق درخشان باشد و حق تعالی با تو ظلم و طغیان را از زمین براندازد و به جهت امن و امان در اطراف جهان ظاهر شود و مرغان شرایع دین مبین به آشیانهای خود برگردند و امطار فتح و ظفر بساتین ملت را سرسبز و شاداب گرداند. پس حضرت فرمود که باید آنچه در این مجلس گذشت پنهان داری و اظهار ننمایی مگر به جمعی که از اهل صدق و وفا و امانت باشند.
ابن مهزیار گفت: چند روز در خدمت آن حضرت ماندم و مسایل مشکله را از آن جناب سؤال نمودم آنگاه مرا مرخص فرمود که به اهل خود معاودت نماییم و در روز وداع زیاده از پنجاه هزار درهم با خود داشتم به هدیه به خدمت آن حضرت بردم و التماس بسیار نمودم که قبول فرمایند تبسم نمود و فرمود: استعانت بجوی به این مال در برگشتن به سوی وطن خود که راه درازی در پیش داری. و دعای بسیار در حق من نمود و برگشتم به سوی وطن، و حکایت و اخبار در این باب بسیار است.(1401)