تربیت
Tarbiat.Org

منتهی الآمال تاریخ چهارده معصوم (جلد دوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

هشتم - در جلالت و عظمت آن حضرت است:

در جمله‏ای از کتب معتبره روایت شده که در زمان خلافت عبدالملک مروان سالی پسرش هشام به حج رفت و در حال طواف چون به حجرالأسود رسید خواست استلام کند از کثرت ازدحام نتوانست و کسی از او احتشام نبرد، آن وقت در مسجدالحرام منبری برای او نصب کردند تا بر منبر قرار گرفت و اهل شام بر دور او احاطه کردند که در این هنگام حضرت سیدالساجدین و ابن الخیرتین امام زین‏العابدین علیه السلام پیدا شد در حالی که ازار و ردایی در برداشت و صورتش چندان نیکو بود که احسن تمام مردم آنجا بود و بویش از همه پاکیزه‏تر و در جبهه‏اش (پیشانی‏اش) از آثار سجده پینه بسته بود پس شروع فرمود به طواف کردن بر دور کعبه و چون به حجرالأسود رسید، مردم به ملاحظه هیبت و جلالت آن حضرت از نزد حجر دور شدند تا ان حضرت استلام فرمود، هشام از ملاحظه این امر در غیظ و غضب شد. مردی از اهل شام چون این عظمت و جلالت مشاهده کرد از هشام پرسید که این شخص کیست که مردم به این مرتبه از او هیبت و احتشام می‏برند؟
هشام برای اینکه اهل شام آن جناب را نشناسند، گفت: نمی‏شناسم!؟ فرزدق شاعر در آنجا حاضر بود گفت: لکِنّی اَعْرِفُهُ.
(گفت من می‏شناسمش نیکو - زو چه پرسی به سوی من کن رو)
اگر هشام او را نمی‏شناسد من او را خوب می‏شناسم، آن شامی گفت: کیست او یا ابا فراس؟ فرزدق گفت:
هذا الَّذی تَعْرِفُ الْبَطْحاءُ وَطْأَتَهُ - وَالْبَیْتُ یَعْرِفُهُ وَالْحِلُّ وَالْحَرَمُ‏
هذَا ابْنُ خَیْرِ عِبادِ اللَّهِ کُلِّهِم - هذَا التَّقِیُّ النَقِیُّ الطّاهِرُ الْعلَمُ‏
اِذا رَاَتْهُ قُرَیْشٌ قالَ قائِلُها - اِلی‏ مَکارِمِ هذا یِنْتَهِی الْکَرَمُ‏
یَکادُ یُمْسِکُها عِرْفانَ راحَتِهِ - رُکْنُ الْحَطیمِ اِذا ما جاءَ یَسْتَلِمُ‏
وَ لَیْسَ قَوْلِکَ مَنْ هذا بِضآئِرِه - اَلْعُرْبُ تَعْرِفُ مَنْ اَنْکَرْتَ والْعَجَمُ‏
هذَا ابْنُ فاطِمَةَ اِنْ کُنْتَ جاهِلَهُ - بِجَدِّهِ اَنْبِیاءُ اللَّهِ قَدْ خُتِموُا
مُقَدَّمٌ بَعْدَ ذِکْرِ اللَّهِ ذِکْرُهُمُ - فی کُلٌّ بِرٍّ وَ مَخْتُومٌ بِهِ الْکَلِمُ‏
یِسْتَدْفَعُ الضُّرُّ وَالْبَلْوی‏ بِحُبِّهِمُ - وَ یُسْتَربُّ بِهِ الاِحْسانُ وَالنِّعَمُ‏
اِنْ عُدَّ اَهْلُ التُّقی‏ کانُوا اَئمتَّهُمْ - اَوْ قیلَ مَنْ خَیْرُ اَهْلِ اْلاَرضِ؟ قیلَ هُمُ‏
ما قالَ لا قَطُّ اِلاّ فی تَشَهُّدِهِ - لَوْلاَ التَّشهُّدُ کانَتْ لآئُهُ نَعَمُ‏
هشام در غضب شد و جائزه فرزدق را قطع کرد و امر کرد او را در عسفان - که موضعی است مابین مکه و مدینه - حبس نمودند.
این خبر چون به حضرت علی بن الحسین علیه السلام رسید دوازده هزار درهم برای فرزدق فرستاد و از او معذرت خواست که اگر بیشتر می‏داشتم زیادتر بر این تو راصله می‏دادم، فرزدق آن مال را رد کرد و پیغام داد که من برای صله نگفتم بلکه به جهت خدا و رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم گفتم. حضرت دوباره آن مال برای او روانه کرد و پیغام فرستاد که به حق من قبول کن، فرزدق قبول نمود.
در بعض روایات است که حبس او طول کشید و هشام او را به قتل تهدید کرد، فرزدق به امام علیه السلام شکایت کرد حضرت دعا کرد حق تعالی او را از حبس خلاص نمود، فرزدق خدمت آن حضرت رسید و عرض کرد: هشام نام مرا از دیوان عطا محو کرد. حضرت فرمود: عطای تو چه مقدار بود؟ عرض کرد: فلان و فلان، پس حضرت به مقداری که چهل سال او را کفایت کند به او عنایت فرمود و فرمود: اگر می‏دانستم تو به بیشر از این محتاج می‏شودی عطا می‏نمودم! چون چهل سال به پای رفت فرزدق وفات کرد.(90)
مؤلف گوید: که فرزدق نام او همام بن غالب بن صعصعة تمیمی مجاشعی است و کنیت او ابوفراس و فرزدق لقب او است و او از اعیان شیعه امیرالمؤمنین علیه السلام و مداح خاندان طیبین و طاهرین بوده، و او از خاندان بزرگ است و پدران او را مآثر ظاهره و مفاخر باهره است، از کتاب اصابه نقل شده که غالب پدر فرزدق از کریمان روزگار و صاحب شتران بی‏شمار بود و چون در بصره به خدمت حضرت امیر علیه السلام رسید و فرزدق را همراه آورده به پابوس آن حضرت مشرف گردانید و اظهار نموده که شعر را خوب می‏گوید و وادی نظم را چابکانه می‏پوید، حضرت فرمود که تعلیم قرآن او را به از شعر و انشاد آن است. پس فرزدق با خود عهد کرد که من بعد به هیچ چیز نپردازد تا قرآن مجید را محفوظ خود سازد.(91)
بالجلمه: این قصیده زیاده از چهل بیت است و از ملاحظه آن معلوم می‏شود که فرزدق در چه مرتبه از ادب بوده که مرتجلاً این قصیده شریفه را کلاً أو بعضاً انشاء کرده.
محقق بهبهانی از جد خود تقی مجلسی - رضوان اللَّه علیهما - نقل کرده که عبدالرحمن جامی سنی در سلسلة الذهب این قصیده را به نظم فارسی درآورده و گفته که زنی از اهل کوفه فرزدق را بعد از مرگ در خواب دید از او پرسید که خدا با تو چه کرد؟ گفت: خدا مرا آمرزید به سبب آن قصیده که در مدح حضرت علی بن الحسین علیه السلام گفتم.(92)
جامی گفته: سزاوار است که حق تعالی تمام عوالم را بیامرزد به برکت این قصیده شریفه. و نیز در سلسله گفته:
صادقی از مشایخ حرمین - چون شنید این نشید دور از شین‏
گفت نیل مراضی حق را - بس بود این عمل فرزدق را
مستعد شد رضای رحمن را - مستحق شد ریاض رضوان را
زانکه نزدیک حاکم جابر - کرد حق را برای حق ظاهر(93)