]
هشتم - سید بن طاوس و دیگران روایت کردهاند که چون متوکل، فتح بن خاقان وزیر خود را خواست اعزاز و اکرام نماید و منزلت او را نزد خود بر دیگران ظاهر گرداند، و در حقیقت غرض او نقص شأن و استخفاف قدر امام علی نقی علیه السلام بود و این امر را بهانه کرده بود، پس در روز بسیار گرمی با فتح بن خاقان سوار شد و حکم کرد که جمیع امرا و علماء و سادات و اشراف و اعیان در رکاب ایشان پیاده بروند و از جمله آنها امام علی نقی علیه السلام بود، زرافه حاجب متوکل گفت که من در آن روز آن جناب را مشاهده کردم که پیاده میرفت و تعب بسیار میکشید و عرق از بدن مبارکش میریخت من نزدیک آن جناب رفتم و گفتم: یابن رسول اللَّه! چرا شما خود را تعب میفرمایید؟ حضرت فرمود که غرض اینها استخفاف من است و لکن حرمت بدن من نزد خدا کمتر از ناقه صالح نیست. به روایت دیگر فرمود که یک ریزه ناخن من نزد حق تعالی گرامیتر است از ناقه صالح و فرزند او، زرافه گفت: چون به خانه برگشتم این قصه را با معلم اولاد خود که گمان تشیع به او داشتم نقل کردم او سوگند داد مرا که تو البته از آن حضرت شنیدی این سخن را؟ من سوگند یاد کردم که شنیدم، پس گفت: فکر کار خود بکن که متوکل سه روز دیگر هلاک میشود تا از قضیه او آسیبی به او نرسد، من گفتم از چه دانستی؟ گفت: برای آنکه حضرت دروغ نمیگوید و حق تعالی در قصه قوم صالح فرموده است تَمَتَّعُوا فی دارِکُْم ثَلاثَةَ اَیّامٍ(1186) و ایشان بعد از پی کردن ناقه به سه روز هلاک شدند. من چون این سخن را از او شنیدم او را دشنام دادم و بیرون کردم. چون او بیرون رفت با خود اندیشه کردم گفتم بسا باشد که این سخن راست باشد، اگر احتیاطی در امور خود بکنم به من ضرری نخواهد داشت. پس اموال خود را که پراکنده بود جمع کردم و انتظار انقضای سه روز میکشیدم، چون روز سوم شد منتصر فرزند متوکل با اتراک و غلامان مخصوص او به مجلس او آمدند و او را با فتح بن خاقان پاره پاره کردند. بعد از مشاهده این حال اعتقاد به امامت آن حضرت نمودم و به خدمت او رفتم آنچه میان من و آن معلم گذشته بود عرض کردم، فرمود معلم راست گفته من در آن روز بر او نفرین کردم و حق تعالی دعای مرا مستجاب گردانید.(1187)
مؤلف گوید: اذیت و آزار که از متوکل به حضرت امام علی نقی علیه السلام رسده چه به خود آن حضرت چه به شیعیان و دوستان و علویین و اولاد حضرت فاطمه علیها السلام چه به قبر امام حسین علیه السلام و زوار آن حضرت که بازگشت تمام به آن حضرت است، زیاده از آن است که در حوصله بیان بگنجد چه آنکه متوکل اکفر بنی عباس بوده چنانکه بر اخبار غیبیه امیرالمؤمنین علیه السلام از او به این وصف تعبیر شده: و مردی خبیثالسریرة و پست فطرت و سخت نانجیب بود و با آل ابوطالب سخت دشمنی میکرد. و به ظن و تهمت ایشان را اخذ مینمود و پیوسته در صدد اذیت و آزار ایشان بود و اصرار او در باب محو آثار قبر شریف حضرت امام حسین علیه السلام و اذیت و آزار او به زوار آن حضرت اَظْهَرَ مِنَ الشَّمْسِ وَ اَبْیَنُ مِنَ الأَمْسِ است و ما در کتاب تتمة المنتهی به طور اختصار نگارش دادیم. و قرمائی که یکی از علمای اهل سنت است در اخبار الدول گفته که در سنه دویست و سی و هفت متوکل امر کرد قبر امام حسین علیه السلام را هدم کنند و خانههای اطراف قبر را نیز خراب کنند و زراعت نمایند در آنجا و منع کرد مردم را از زیارت آن حضرت و زمین کربلا را شخم و شیار کرد مسلمانان خیلی متألم شدند از این جهت و اهل بغداد بر دیوارها فحش و دشنام برای او نوشتند و شعراء او را هجو کردند، از جمله در هجو او گفتند:
تَاللَّهِ اِنْ کانَتْ اُمَیَّةُ قَدْ اَتَتْ - قَتْلَ ابْنِ بِنْتِ نِبِیهِّا مِظْلُوماً
فَلَقَدْ اَتاهُ بَنُو اَبیِه بِمِثلِها - هذا لَعَمْرُکَ قَبْرُهُ مَهْدوماً
اَسَفُوا عَلی اَنْ لایَکُونُوا شارِکُوا - فی قَتْلِهِ فَتَتَّبِعُوهُ رَمیماً(1188)
ابوالفرج اصفهانی روایت کرده است که متوکل، عمر بن فرج رخجی را والی مکه و مدینه کرده بود عمر منع کرد مردم را از احسان به آل ابوطالب و سخت در عقب این کار شد به حدی که مردم از ترس جان دست از رعایت علویین برداشتند و چندان کار بر اولاد امیرالمؤمنین علیه السلام تنگ شد که زنهای علویات تمام لباسهای ایشان کهنه و پاره شده بود و یک لباس درست نداشتند که نماز در آن بخوانند مگر یک پیراهن کهنه برای ایشان باقی مانده بود که هرگاه میخواستند نماز بخوانند یک یک آن پیراهن را به نوبت میپوشیدند و نماز میخواندند، پس از فراغ از نماز از تن بیرون میکردند و دیگری میپوشید و خود برهنه به چرخریسی مینشست، پیوسته به این عسرت گذرانیدند تا متوکل هلاک شد.(1189) و شرح خباثت و کفر متوکل طویل و از رشته کلام خارج است و از ملاحظه همین قدر معلوم میشود که چه اندازه سخت بر حضرت امام علی نقی علیه السلام گذشته در ایام او، واللَّه المستعان.