تربیت
Tarbiat.Org

منتهی الآمال تاریخ چهارده معصوم (جلد دوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

نعمت ایمان و عافیت‏

]
دوم - شیخ صدوق در أمالی از ابوهاشم جعفری روایت کرده که گفت: وقتی فقر و فاقه بر من شدت کرد خدمت حضرت امام علی نقی علیه السلام شرفیاب شدم پس مرا اذن داد پس چون نشستم فرمود: ابوهاشم! کدام نعمتهای خدا را که به تو عطا کرده می‏توانی ادا و شکر آن کنی؟ ابوهاشم گفت ندانستم چه جواب گویم، پس خود آن حضرت ابتدا کرد فرمود: ایمان را روزی تو کرد پس حرام کرد به سبب آن بدن تو را بر آتش و روزی کرد تو را عافیت تا اعانت کرد تو را بر طاعت و روزی کرد تو را قناعت پس حفظ کرد تو را از ریختن آبرویت، ای ابوهاشم! من ابتدا کردم تو را به این کلمات به جهت آنکه گمان کردم که تو اراده کرده‏ای که شکایت کنی نزد من از آنکه با تو این همه انعام کرده و امر کردم که صد دینار زر سرخ به تو دهند بگیر آن را.(1131)
مؤلف گوید: که از این حدیث شریف استفاده شود که ایمان از افضل نعم الهیه است و چنین است زیرا که قبول شدن تمام اعمال منوط به آن است.
و در مجلد پانزدهم [چاپ قدیم‏] بحار است:
بابُ الرِّضا بِمَوْهِبَةِ الإِیمانِ وَ اِنَّهُ مِنْ اَعْظَم النِّعَم فَنَسْئَلُ اللَّهَ سُبْحانَهُ وَ تَعالی‏ اَنْ یُثَبِّتَ الایمانَ فی قُلُوبِنا وَ یُطهِّرَ الدِّیوانَ مِنْ ذُنُوبِنا.(1132)
و بعد از ایمان، نعمت عافیت است، فَنَسْئَلُ اللَّهَ تَعالی‏ الْعافِیَةَ، عافِیَةَ الدُّنْیا وَ الآخِرَة.
روایت شده که خدمت حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم عرض شد که اگر من درک کردم شب قدر را چه از خداوند خود بخواهم؟ فرمود: عافیت را و بعد از عافیت، نعمت قناعت است، روایت شده در ذیل آیه شریفه: مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکِرٍ اَوْ اُنْثی‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیِنَّهُ حَیاةٌ طَیِّبَةً (1133) که ظاهر معنی آن این است که هر که بکند عمل صالح یعنی کردار شایسته از مرد یا زن و او مؤمن باشد چه عمل باشد چه عمل بدون ایمان استحقاق جزاء ندارد البته او را زندگانی دهیم در دنیا زندگانی خوش. سؤال شد از معصوم علیه السلام که این حیات طیبه که زندگانی خوش باشد چیست؟ فرمود: قناعت است. (1134) و از حضرت صادق علیه السلام روایت است که فرمود: هیچ مالی نافعتر نیست از قناعت به چیز موجود.(1135) فقیر گوید: که روایات در فضیلت قناعت بسیار است و مقام گنجایش نقل ندارد.
نقل شده که به حکیمی گفتند: دیدی تو چیزی را که از طلا بهتر باشد؟ گفت: بلی، قناعت است و به همین ملاحظه کلام بعض حکما که گفته اِسْتِغْناؤُکَ عَنِ الشَّی‏ء خَیْرٌ مِنْ اسْتِغْنائِکَ بِهِ. گفته شده که دیوجانس کلبی که یکی از اساطین حکماء یونان بود، مردیم متقشف و زاهد بوده و چیزی اندوخته نکرده بود و مأوایی برای خود درست ننموده بود وقتی اسکندر او را به مجلس خود دعوت نمود، آن حکیم به رسول اسکندر فرمود که بگو به اسکندر آن چیز که تو را منع کرده از آمدن به نزد من همان چیز مرا باز داشته از آمدن به نزد تو، آنچه تو را منع کرده سلطنت تو است، و آنچه مرا بازداشته قناعت من است.
وَ لَقَدْ اَجادَ مَنْ قالَ: (1136)
وَجَدْتُ الْقَناعَةَ اَصْلَ الْغِنی‏ - وَ صِرْتُ بِاَذْیالِها مُمْتَسِکُ‏
فَلا ذایَرانی عَلی بابِهِ - وَ لا ذایَرانی بِهِ مُنْهَمِک‏
وَ عِشْتُ غَنِیّاً بِلادِرْهَمٍ - اَمُرُّ عَلَی النّاسِ شِبْهَ الْمَلِکِ(1137)
وَ لِمُوْلانا اَبی الْحَسَنِ الرّضا علیه السلام:
لَبِسْتُ بُالْعِفَّةِ ثَوْبَ الْغَنِی‏ - وَ صِرْتُ اَمْسی‏ شامِخَ الرَّاْسِ‏
لَسْتُ اِلَی النَّسْناسِ مُسْتَانِساً - لکِنَّنی آنِسُ بِالنّاسِ‏
اِذا رَأَیْتُ التَّیْهَ مِنْ ذِی‏الْغِنی‏ - تِهْتُ عَلَی التَّائِه بِالْیاسِ‏
ما اِنْ تَفاخَرْتُ عَلی‏ مُعْدِمٍ - وَ لا تَضَعْضَعْتُ لافْلاسٍ‏
[