که ثقه و از روات حضرت باقر و صادق علیه السلام است، وقتی خدمت حضرت صادق علیه السلام اصرار بلیغ و مسئلت کثیر نمود که او را خبر دهد به امام بعد ازخود، حضرت پردهای که در کنار اطاق آویخته بود بالا زد و پشت آن پرده رفت و او را نیز طلبید، فیض چون به آن موضع وارد شد دید آنجا مسجد حضرت است، حضرت در آنجا نماز خواند آنگاه منحرف از قبله نشست، فیض نیز در مقابل آن حضرت قرار گرفت که ناگاه امام موسی علیه السلام داخل شد و در آن حال در سن پنج سالگی بود و در دست خود تازیانهای داشت، حضرت صادق علیه السلام او را بر زانوی خویش نشانید و فرمود: پدرم و مادرم فدایت باد! این تازیانه چیست در دستت؟ گفت: گذشتم به علی برادرم دیدم این را در دست داشت و بهیمه را میزد از دست او گرفتم، آنگاه حضرت فرمو: ای فیض! همانا صحف ابراهیم و موسی رسید به رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم و آن حضرت سپرد او را به علی علیه السلام و او را امین دانست بر آن، پس یک یک از امامان را ذکر فرمود تا آنکه فرمود آن صحف نزد من است و من امین دانستم بر آن این پسرم را با کمی سنش و اینک نزد او است. فیض گفت: دانستم مراد آن حضرت را لکن گفتم فدایت شوم بیانی زیاده بر این میخواهم، فرمود: ای فیض! پدرم هرگاه میخواست که دعایش مستجاب شود میگشت دعای او و من نیز با این پسرم چنین هستم و دیروز هم تو را در موقف یاد کردیم فذکرناک بالخیر. گفتم: سید من! زیاد کن بیان را، فرمود هرگاه پدرم به سفر میرفت من با او بودم، پس هرگاه بر روی راحله خود میخواست خوابی کند من راحله خود را نزدیک راحله او میبردم و ذراع خود را وساده او مینمودم یک میل و دو میل تا از خواب بر میخاست و این پس نیز با من چنین مینماید، باز سؤال زیاده کرد، فرمود: من مییابم به این پسرم آنچه را که یعقوب در یوسف یافت، گفتم: ای سید من! زیاده بر این بفرما، فرمود: این همان امام است که از آن سؤال نمودی پس اقرار کن به حق او پس برخاستم و سر آن حضرت را بوسیدم و دعا کردم برای او، پس فیض اذن طلبید که به بعضی اظهار کند، فرمود: به اهل و اولاد و رفقایت بگو، فیض در آن سفر با اهل و اولاد بود به آنها اطلاع داد، حمد خدا را بسیار نمودند و از رفقایش یونس بن طبیان بود چون به یونس خبر داد یونس گفت: از آن حضرت باید خودم بال واسطه بشنوم و در او عجله بود پس روان شد به جانب خانه آن حضرت، فیض گفت من عقب او رفتم همان که به در خانه آن جناب رسید صدای آن حضرت بلند شد که امر چنان است که فیض برای تو گفت، یونس گفت شنیدم و اطاعت کردم.(523)