اوّل - قالَ علیه السلام: لاتُمارِ فَیَذْهَبُ بَهاؤُکَ وَ لاتُمازِحْ فَیُجْتَری عَلَیْکَ؛
فرمود: جدال مکن پس میرود خوبی و حسن تو و مزاح مکن که جرأت میکنند و دلیر میشوند بر تو.
فقیر گوید: گذشت در کلمات حضرت امام رضا علیه السلام مذمت مراء و در کلمات حضرت موسی بن جعفر علیه السلام گذشت کلامی در مزاح.
دوّم - قالَ علیه السلام: مِنَ التَّواضُعِ، اَلسَّلامُ عَلی کُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَِف الْمَجْلِسِ؛(1268)
فرمود: از تواضع است آنکه سلام کنی بر هر کس که میگذری بر او و آنکه بنشینی در جائی که پستتر است از مکان شریف مجلس.
مؤلف گوید: که گذشت نظیر این در کلمات حضرت امام محمّد باقر علیه السلام.
سوّم - قالَ علیه السلام: اَوْرَعُ النّاسَ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، اَعْبَدُ النّاسِ مَنْ اَقامَ عَلی الْفَرآئِضِ، اَزْهَدْ النّاسِ مِنْ تَرَکَ الْحَرامَ، اَشَدُّ النّاسِ اجْتِهاداً مَنْ تَرَکَ الذُّنُوبَ؛(1269)
فرمود: پارساترین مردم کسی است که توقف کند نزد شبهه و عابدترین مردم کسی است که به پا دارد فرائض را و زاهدترین مردم کسی است که ترک کند حرام را و از همه مردم کوشش و مشقتش بیشتر است کسی که ترک کند گناهان را.
چهارم - قالَ علیه السلام: قَلْبُ الاَحْمَقِ فی فَمِهِ وَ فُمُ الْحَکیمِ فی قَلْبِهِ.(1270)
فرمود: دل آدم احمق در دهانش است و دهان مرد حکیم در دلش است. حاصل آنکه شخص احمق اول چیزی را میگوید بعد از آن تأمل در آن میکند که آیا صلاح بود گفتن این کلام یا نه؟ بعکس شخص حکیم که اول تأمل میکند در کلامی که میخواهد بگوید پس اگر صلاح دید گفته شود میگوید آن را.
پنجم - قالَ علیه السلام: لایَشْغَلُکَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَلٍ مَفْرُوضٌ؛(1271)
فرمود: مشغول نسازد تو را روزی که خدا ضامن آن شده از عملی که بر تو فرض است.
ششم - قالَ علیه السلام: لَیْسَ مِنَ الاَدَبِ اظْهارُ الْفَرَحِ، عِنْدَ الْمَحْزُونِ؛(1272)
فرمود: از ادب دور است ظاهر کردن خوشحالی نزد شخص غمناک.
فقیر گوید: شاید شیخ سعدی از این کلمه مبارکه اخذ کرده باشد قول خود را:
چو بینی یتیمی سرافکند پیش - مزن بوسه بر روی فرزند خویش
هفتم - قالَ علیه السلام: رِیاضَةُ الْجاهِلِ وَرَدُّ الْمُعْتادِ عَنْ عادَتِهِ کَالْمُعْجِزِ؛(1273)
فرمود: رام کردن و تربیت شخص جاهل و برگردانیدن صاحب عادت را از عادتش مثل معجزه است.
فقیر گوید: روایت شده از حضرت عیسی علیه السلام که فرمود مداوا کردم مریضان را پس شفا یافتند به اذن خدا و زنده کردم مردگان را به اذن خدا و معالجه کردم احمق را و قدرت نیافتم بر اصلاح او!(1274)
هشتم - قالَ علیه السلام: لاتُکْرِمِ الرَّجُلَ بِما یَشُقُّ عَلَْیِه؛(1275)
فرمود: اکرام مکن شخص را به آن چیزی که شاق و دشوار است بر او.
نهم - قالَ علیه السلام: مَنْ وَعَظ اَخاهُ سِرّاً فَقَدْ زانَهُ وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلانِیَةً فَقَدْ شانَهُ؛(1276)
فرمود: کسی که موعظه برادر خود را در پنهانی همان آراست او را و کسی که موعظه کرد او را آشکار همانا عیب کرد او را.
دهم - قالَ علیه السلام: مَنْ اَنِسَ بِاللَّهِ اِسْتَوْحَشَ مِنَ النّاسِ.(1277)
فرمود: هر کسی که انس به خدا گرفت وحشت کند از مردم.
فقیر گوید: که این فرمایش را شیخ سعدی در این اشعار گنجانیده:
چنین دارم از پیر داننده یاد - که شوریدهای سر به صحرا نهاد
پدر در فراقش نخورد و نخفت - پسر را ملامت نمودند و گفت
از آنگه که یارم کس خویش خواند - دگر با کسم آشنایی نماند
به حقش که تا حق جمالم نمود - دگر هرچه دیدم خیالم نمود
به صدقش چنان سر نهادم قدم - که بینم جهان با وجودش عدم
دگر با کسم برنیاید نفس - که با او نماند دگر جای کس
گر از هستی خود خبر داشتی - همه خلق را نیست پنداشتی
قالَ اللَّهُ تَعالی: قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ(1278). وَ قال اَمیرُالمُؤْمِنینَ علیه السلام: عِظَمُ الْخالِقِ عِنْدَک یَصَغِّرُ الْمَخْلُوقَ فی عَیْنِکَ.(1279)
یازدهم - قالَ علیه السلام: لَوْ عَقَلَ اَهْلُ الدُّنْیا خَرِبَتْ.(1280)
فرمود: آن حضرت که اگر اهل دنیا دانائی و فهم داشتند و دریافت میکردند، دنیا خراب و ویران میشد!
دوازدهم - فرمود آن حضرت که همانا از برای جود و بخشش اندازه و مقداری است، پس هرگاه زیاد شد از آن مقدار پس آن اسراف است؛ و از برای حزم و احتیاط مقداری است پس هرگاه زیاد شد از آن مقدار پس آن جبن و ترس است و از برای اقتصاد و میانهروی مقداری است پس هرگاه زیاد شد بر آن پس آن بخل است، و از برای شجاعت مقداری است پس هرگاه زیاد شد بر آن پس آن تهور و بیباکی است و کافی است تو را از برای ادب کردن نفست اجتناب کردنت از چیزی که مکروه و ناپسند میشماری از غیر خودت.(1281)