تربیت
Tarbiat.Org

منتهی الآمال تاریخ چهارده معصوم (جلد دوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

ششم - حمران بن اعین شیبانی‏

برادر زراره است که از حواریین حضرت امام محمدباقر علیه السلام و امام جعفر صادق علیه السلام به شمار رفته و حضرت باقر علیه السلام به او فرموده که تو از شیعه مایی در دنیا و آخرت. (480)
و حضرت صادق علیه السلام بعد از موت او فرموده: ماتَ وَاللَّهِ مُؤمِناً؛ به خدا قسم! به حالت ایمان از دنیا رفت.(481) و وقتی به حضرت صادق علیه السلام عرض کرد: ما شیعیان چه مقدار کم می‏باشیم لَوِاجْتَمَعْنا عَلی‏ شاةٍ ما اَفَنَیْناهاَ، فرمود: می‏خواهید من عجیبتر از این شما را خبر دهم؟ گفتم: بلی، فرمود: مهاجر و انصار رفتند و اشاره به دست خود فرمود مگر سه نفر، و مراد آن حضرت از این سه نفر: سلمان، ابوذر، مقداد است، چنانچه در روایت باقری است:
اِرتَدَّ النّاسُ اِلاّ ثَلثَةٌ: سَلْمانُ وَ اَبُوذَرٍ وَ الْمِقدادُ، قال الرّاوی فَقُلْتُ: عَمّارُ! قالَ علیه السلام: کانَ حاصَ حَیْصَةً ثُمَّ رَجَعَ ثُمَّ قال علیه السلام: اَنْ اَرَدْتَ الَّذی لَمْ یَشُکَّ وَ لَمْ یَدْخُلْهُ شَی‏ءٌ فَالْمِقْدادُ.(482)
و وارد شده که وقتی زراره در ایام جوانی که هنوز مو بر صورتش نروییده بود به حجاز رفت و در منی خیمه حضرت باقر علیه السلام را یافت به آن خیمه داخل شد، گفت چون داخل شدم دیدم جماعتی دور خیمه نشسته‏اند و صدر مجلس را خالی گذاشتهاند و کسی در آنجا نیست و مردی هم در گوشه‏ای نشسته حجامت می‏کند، با خودم گفتم که باید حضرت باقر علیه السلام همین شخص باشد، به جانب آن جناب رفتم و سلام کردم و جواب فرمود، مقابل رویش نشست و حجّام هم پشت سرش بود، فرمود: از اولاد اعین می‏باشی؟ گفتم: بلی، من زراره پسر اعین می‏باشم، فرمود: تو را به شباهت شناختم پس فرمود: آیا حمران به حج آمده؟ گفتم: هرگز، هرگاه او را ملاقات کنی سلام مرا به او برسان و بگو به چه جهت حکم بن عتیبه را از جانب من حدیث کردی که اِنَّ الاَوْصیاءَ مُحَدِّثُونَ حَکَم و اشباه او را به مثل این حدیث خبر مده، زراره گفت حمد کردم خدا را و ثنا گفتم او را الخ.(483)
و در روایت دیگر است که حضرت صادق علیه السلام احوال حمران را از بکیر بن اعین پرسید، بکیر گفت که امسال حج نیامده با آنکه شوق شدیدی داشت که خدمت شما برسد و لکن سلام بر شما رسانیده، حضرت فرمود: بر تو و بر او سلام باد! حمران مؤمن است از اهل جنت که مرتاب نخواهد شد هرگز نه به خدا نه به خدا، خبر مده او را.(484) و روایت شده که اسمش در کتاب اصحاب یمین است.
و روایت شده که موالی حضرت صادق علیه السلام نزد آن حضرت مناظره می‏نمودند و حمران ساکت بود حضرت فرمود به او که ای حمران! چرا تو ساکتی تکلم نمی‏کنی؟ گفت: ای آقای من! من قسم خورده‏ام که تلکم نکنم در مجلسی که شما در آنجا باشید، فرمود: من اذن دادم تو را در کلام، تکلم کن.(485) و یونس بن یعقوب گفته که حمران علم کلام را نیکو می‏دانست. و حضرت صادق علیه السلام آن مرد شامی را که به جهت مناظره آمده بود حواله داد به حمران، آن مرد شامی گفت: من به جهت مناظره با تو آمده‏ام نه حمران، فرمود: اگر غلبه کردی به حمران بر من غلبه کرده‏ای، پس آن مرد سؤال کرد و حمران جواب داد چندانکه آن مرد خسته و ملول شد، حضرت به وی فرمود: ای شامی! حمران را چگونه دیدی؟ گفت: حاذق است (486)، از هرچه سؤال کردم از او، مرا جواب داد. (487) و بالجمله؛ روایات در مدح او بسیار است.
و حسن بن علی بن یقطین از مشایخ خود روایت کرده که حمران و زراره و عبدالملک و بکیر و عبدالرحمان اولاد اعین، تمامی مستقیم بودند و چهار نفر ایشان در زمان حضرت صادق علیه السلام وفات کردند و از اصحاب حضرت صادق علیه السلام بودند، و زراره تا زمان حضرت کاظم علیه السلام بود و ملاقات کرد آنچه ملاقات کرد.(488) و گفته شده که حمران از تابعین محسوب می‏شود به جهت آنکه او از ابوالطفیل عامر بن واصله روایت می‏کند و او آخر کسی است از اصحاب حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم که وفات کرده.(489)
مؤلف گوید: که حمران از عبیداللَّه بن عمر که اهل سنت او را از اصحاب شمرده‏اند نیز روایت کرده.
شیخ طبرسی در مجمع‏البیان در سوره مزمّل بعد از این آیه شریفه اِنَّ لَدَیْنا اَنْکالاً وَ حَجیمَاً وَ طَعامَاً ذا غُصَّةٍ، فرموده: و روایت شده از حمران بن اعین از عبیداللَّه بن عمر که حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم شنید که شخصی این آیات را قرائت کرد، حضرت از شنیدن آن غش کرد.(490) و روایت است که حمران هرگاه با اصحاب می‏نشست پیوسته با ایشان از آل محمّد علیهم السلام روایت می‏کرد، پس هرگاه ایشان از غیر آل محمّد چیزی می‏گفتند ایشان را رد می‏کرد به همان حدیث از اهل بیت علیهم السلام تا سه دفعه چنین می‏کرد اگر به همان حال باقی می‏ماندند بر می‏خاست و می‏رفت.(491)
مؤلف گوید: که قریب به همین از سید حمیری نقل شده از بعضی از اهل فضل که گفت: در نزد ابوعمرو علاء نشسته بودیم و مشغول مذاکره بودیم که سید حمیر وارد شد و نشست و ما مشغول شدیم به ذکر زرع و نخل یک ساعتی، سید برخاست ما گفتیم: ای ابوهاشم! برای چه برخاستی؟ گفت:
اِنّی لاَکْرَهُ اَنْ اُطیلَ بِمَجْلِسٍ - لاذِکْرَ فیهِ لآلِ مُحَمّدٍ
لا ذِکْرَ فِیهِ لاَحْمَدَ وَ وَصِیِّهِ - وَ بَنیِه ذلِکَ مَجْلِسٌ قَصْفٌ رَدٍ
اِنَّ الَّذی یَنْساهُمُ فی مَجْلِسٍ - حَتّی‏ یُفارِقَهُ لِغَیْرُ مُسَدَّدٍ(492)
و پسران حمران و حمزه و محمّد و عقبه تمامی از اهل حدیث‏اند.