تربیت
Tarbiat.Org

منتهی الآمال تاریخ چهارده معصوم (جلد دوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

هفدهم - در اخبار آن حضرت است از ضمیر شخصی‏

شیخ کلینی رحمه اللَّه روایت کرده که مردی آمد خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض کرد: یابن رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم! دیدم در خواب که گویا بیرون شدم از شهر کوفه رفتم در موضعی که می‏شناسم آنجا را دیدم گویا شیخی از خشت یا مردی تراشیده از چوب را که سوار است بر اسبی از چوب می‏درخشاند شمشیر خود را و من مشاهده می‏کنم آن را در حالی که ترسان و مرعوبم. حضرت فرمود: تو مردی هستی که اراده کرده‏ای هلاک کردن مردی را در معیشتش، یعنی می‏خواهی آن چیزی که اسباب زندگی و ماده حیات او است از او بگیری، پس بترس از خداوندی که تو را خلق کرده و می‏میراند تو را، آن مرد گفت: شهادت می‏دهم که علم به تو عطا شده و بیرون آورده‏ای آن را از معدنش، خبر بدهم تو را یابن رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم از آن چیزی که برایم بیان کردی، همانا مردی از همسایگان من آمد به نزد من و بر من عرضه کرد ملک خود را که من بخرم از او، پس من قصد کردم که آن را مالک شوم به قیمت بسیار کم چون دانستم که طالبی غیر از من ندارد. حضرت فرمود: آن مرد دوست می‏دارد ما را و از دشمنان ما بیزاری می‏جوید؟ عرض کرد: آری، یابن رسول اللَّه! او مردی است بصیرتش نیکو و دینش مستحکم است و من توبه می‏کنم به سوی خدای تعالی و به سوی تو از آنچه که قصد کرده بودم و نیت نموده بودم، آنگاه گفت: خبر بده مرا یابن رسول اللَّه که اگر این مرد ناصبی بود حلال بود بر من اغتیال او، یعنی این کار را با او بکنم؟ حضرت فرمود: ادا کن امانت را به کسی که تو را امین دانست و از تو خواست نصیحت را اگرچه قاتل امام حسین علیه السلام باشد.(414)