تربیت
Tarbiat.Org

منتهی الآمال تاریخ چهارده معصوم (جلد دوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

فصل چهارم: در ذکر پاره‏ای از کلمات شریفه و مواعظ بلیغه حضرت امام محمّد تقی علیه السلام است‏

اوّل - قالَ علیه السلام: الثِّقَةُ بِاللَّهِ تَعالی‏ ثَمَنٌ لِکُلِّ غالٍ وَ سُلَّمٌ اِلی‏ کُلِّ عالٍ؛(1025) یعنی حضرت جواد علیه السلام فرمود که اعتماد به خداوند تعالی بهاء هر چیز گران است و به سوی هر چیز بلندی نردبان است.
دوّم - قالَ علیه السلام: عِزُّ الْمُؤْمِن من غِناهُ عَنِ النّاسِ.(1026)
فرمود: عزت مؤمن در بی نیازی او است از مردم.
و لنعم ما قیل:
دو قرص نان اگر از گندم است یا از جو - دو تای جامه گر از کهنه است یا از نو
چهار گوشه دیوار خود به خاطر جمع - که کس نگوید از این جای خیز و آنجا رو
هزار بار نکوتر به نزد دانایان - ز فر مملکت کیقباد و کیخسرو
سوّم - قالَ علیه السلام: لاتَکُنْ وَلِیَّ اللَّهِ فِی الْعَلانِیةِ وَ عَدّوّاً لَهُ فِی السِّرِ.(1027)
فرمود: مباش ولی خدا در آشکار و دشمن خدا در پنهان.
فقیر گوید: که این کلمه شریفه شبیه است به فرمایش جدش امیرالمؤمنین علیه السلام که فرموده: لاتَسُبَّنَّ اِبْلیسَ فِی الْعَلانِیَةِ وَ اَنْتَ صَدیقُهُ فی السِّرِّ.
چهارم - قالَ علیه السلام: مَنِ اسْتَفادَ اَخاً فیِ اللَّهِ فَقَدِ اسْتَفادَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ.(1028)
استفاده به معنی فایده گرفتن و فائده خواستن و فائده دادن است، یعنی هرکه استفاده کند برادری را به جهت خداوند تعالی همانا استفاده کرده خانه‏ای در بهشت.
پنجم - قالَ علیه السلام: کَیْفَ یَضیعُ مِنَ اللَّه تَعالی‏ کافِلُهُ وَ کَیْفَ یَنْجُوَ مِنَ اللَّه تَعالی‏ طالِبُهُ وَ مَنِ انْقَطَعَ اِلی‏ غَیْرِ اللَّهِ وَ کَلَهُ اللَّهُ اِلَیْهِ وَ مَنْ عَمِلَ عَلی‏ غَیْرِ عِلْمِ اَفْسِدِ اَکْثَرَ مَمّا یُصْلِحُ؛(1029)
یعنی فرمود چگونه ضایع و تلف می‏شود کسی که خداوند تعالی قبول کننده و پذیرنده تعهد او است و چگونه نجات می‏یابد کسی که خداوند در طلب او است و کسی که خود را از خدا برید و به دیگر، چسبانید خداوند آن را به آن دیگری واگذارد و کسی که عمل کرد از غیر علم، فاسد و تباه کرده بیشتر از آنچه اصلاح کرده است.
ششم - قالَ علیه السلام: اِیّاکَ وَ مُصاحَبَةَ الشّریرِ فَاِنَّهُ کَالسَّیْفِ الْمَسْلُولِ یَحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَ یَقْبَحُ آثارُهُ؛ (1030) فرمود: بپرهیز از رفاقت با آدم بد به درستی که او به شمشیر کشیده می‏ماند منظرش نیکو است و آثارش زشت است.
هفتم - قالَ علیه السلام: کَفی‏ بِالْمَرْءِ خِیانَةً اَنْ یَکُونَ اَمیناً لِلْخَوَنَهِ؛(1031)
فرمود: بس است در دغلی و ناراستی مرد آنکه امین خیانتکاران باشد.
هشتم - روایت شده که شخصی به آن حضرت عرض کرد: مرا وصیت فرما، فرمود: قبول می‏کنی؟ عرض کرد: آری! فرمود: فقر را بالین خود گردان و دست به گردن فقر درآور و ترک کن شهوات را و مخالفت کن با هوی و خواهش دل و بدان که تو همیشه در مرئی و منظر حق تعالی می‏باشی پس ببین خود را چگونه می‏باشی.(1032)
نهم - قالَ علیه السلام: المُؤْمِنُ یَحْتاجَ اِلی‏ ثَلاثِ خَصالٍ: تَوْفیقٍ مِنَ اللَّه، وَ واعِظَةٍ مِنْ نَفْسِهِ، وَ قَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ؛ فرمود: مؤمن محتاج است به سه خصلت: توفیق از حق تعالی، و واعظی از نفس خود که پیوسته او را موعظه کند، و قبول کند از آنکه او را نصیحت کند.
دهم - فرمود دشمنی مکن با احدی تا آنکه بشناسی آنچه مابین او و بین خداوند تعالی است پس اگر نیکوکار و محسن است واگذار و تسلیم نخواهد کرد او را به سوی تو و اگر بدکار است همان دانسن تو این را، کافی است ترا، پس دشمنی مکن با او، یعنی همان پاداش و عوض که به مقابل بدی او از حق تعالی به او می‏رسد ترا بس است برای دشمنی با او.(1033)
یازدهم - قالَ علیه السلام: اَلْقَصْدُ اِلَی اللَّه تَعالی‏ بِالْقُلُوبِ اَبْلَغُ مِنْ اِتْعابِ الْجَوارِحِ بِالاَعْمالِ؛(1034)
فرمود آن حضرت: آهنگ نمودن به سوی حق تعال به دلها رساننده‏تر است از به رنج درآوردن اعضا و جوارج را به اعمال.
مؤلف گوید: که روایات در باب قلت و مراعات آن بسیار است. از حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم منقول است که در آدمی پاره گوشتی است که هرگاه آن سالم و صحیح باشد سایر بدن نیز صحیح است، و هرگاه آن بیمار و فاسد باشد سایر بدن بیمار و فاسد است و آن دل آدمی است.(1035) و هم روایت است که هرگاه دل پاکیزه است تمام بدن پاکیزه است و هرگاه دل خبیث است تمام بدن هم خبیث است.(1036) و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به حضرت امام حسن علیه السلام وصیت فرمود که از جمله بلاها فاقه و فقر است و از آن بدتر بیماری بدن است و از آن بدتر بیماری دل است و از جمله نعمتها وسعت در مال است و از آن بهتر صحت بدن است و از آن بهتر پرهیزکاری دل است.(1037) و از حضرت امام محمّد باقر علیه السلام منقول است که دلها بر سه قسم‏اند: یکی دل سرنگون است که هیچ چیزی در آن جا نمی‏کند و آن دل کافر است، و یک دل آن است که خیر و شر هر دو در آن درمی‏آید و هر یک که قویتر است بر آن غالب می‏شود و یک دل هست که گشاده است و در آن چراغی از انوار الهی است که پیوسته نور می‏دهد و تا قیامت نورش برطرف نمی‏شود و آن دل مؤمن است.(1038)
از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: منزلت قلب به جسد، منزلت امام است به مردم.(1039) و روایت شده که وقتی حضرت موسی بن عمران علیه السلام اصحاب خود را موعظه می‏فرمود و در بین موعظه شخصی برخاست و پیراهن خود را چاک زد از حق تعالی وحی رسید به موسی که ای موسی بگو که پیراهن چاک مکن بلکه دل خود را برای من چاک زن.(1040)
وَ لَقَدْ اَجادَ الْحَکیمُ السَّنائی:
دل آن کس که گشت بر تن شاه - بود آسوده ملک از او و سپاه‏
بد بود تن چه دل تباه بود - ظلم لشکر ز ضعف شاه بود
این چنین پر خلل دلی که ترا است - دد و دیوند باتو ز این دل راست‏
پاره گوشت نام دل کردی - دل تحقیق را بحل کردی‏
این که دل نام کرده‏ای به مجاز - روبه پیش سگان کوی انداز
از تن و نفس و عقل و جان بگذر - در ره او دلی به دست آور
آنچنان دل که وقت پیچاپیچ - اندر او جز خدا نیابی هیچ‏
دل یکی منظری است ربانی - خانه دیو را چه دل خوانی‏
از در نفس تا به کعبه دل - عاشقان را هزار و یک منزل‏
دوازدهم - قالَ علیه السلام: مَنْ اَطاعَ هَواهُ اَعْطی‏ عَدُّوِّهُ مُناهُ.(1041)
فرمود آن حضرت که هر که اطاعت کند هوی و خواهش دل خود را عطا کرده به دشمن خود آرزویش را.
سیزدهم - شیخ صدوق روایت کرده از جناب عبدالعظیم بن عبداللَّه حسنی رحمه اللَّه که گفت: گفتم به حضرت امام محمّد تقی علیه السلام ای پسر رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم، حدیث کن مرا به حدیثی که از پدران بزرگوارانت نقل شده باشد، فرمود:
حَدَّثَنی اَبی عَنْ جَدّی عَنْ آبائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلامُ قالَ: قالَ اَمیرُالْمُؤْمِنینَ علیه السلام لایَزالُ النّاسُ بِخَیْرٍ ما تَفاوَتُوا فَاِذا اسْتَوَوْا هَلَکُوا؛ یعنی حدیث کرد مرا پدرم از جدم از پدرانش علیهم السلام که امیرالمؤمنین صلوات اللَّه علیه فرموده پیوسته مردم به خیر و خوبی هستند مادامی که تفاوت داشته باشند، پس هرگاه مساوی شدند هلاک شدند، گفتم: زیادتر بگو یابن رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم باز حضرت از پدران خود از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرد که فرمود: وَ لَوْ تَکاشَفْتُمْ ما تَدافَنْتُمْ؛ اگر آشکار شود عیب هر یک از شماها بر دیگر همدیگر را دفن نخواهید کرد. گفتم: زیادتر بفرما یابن رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم. باز نقل کرد از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام که فرمود: اِنَّکُمْ لَنْ تَسَعُوا النّاسَ بِاَمْوالِکُمْ فَسَعُوهُمْ بِطَلاقَةِ الْوَجْهِ وَ حُسْنِ اللِّقاءِ؛
به درستی که اموال شما گنجایش مردم را ندارند بدهید ایشان را به گشاده‏رویی و خوش برخورداری. همانا شنیدم از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم که می‏فرمود: اِنَّکُمْ لَنْ تَسَعُوا النّاسَ بِاَمْوالِکُمْ فَسَعُوهُمْ بِاَخْلاقِکُمْ.
جناب عبدالعظیم گفت: گفتم به حضرت جواد علیه السلام که زیادتر بفرما یابن رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم. فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: مَنْ عَتَبَ عَلَی الزَّمانِ طالَتْ مَعْتَبَتَهُ: هرکه خشم گیرد بر زمان طول خواهد کشید خشم او، یعنی ناملایمات زمانه یکی دو تا نیست که خشم آدم زود بر طرف شود بلکه آن بسیار و متجاوز از حد است لاجرم خشم بر او طولانی خواهد شد.
فقیر گوید: که به همین معنی است فرمایش آن حضرت نیز اَغْضِ عَلَی الْقَذی‏ وَ اِلاّ لَنْ تَرْضَ اَبَداً؛ یعنی چشم بپوش بر خار - کنایه از آنکه از مکاره و رنج و بلای دنیا و ناملایمات از دوستان بی وفا چشم بپوش و تحمل آن کس - و اگر نه خشنود نشودی هرگز و همیشه به حالت خشم و تلخی زندگی کنی؛ چه آنکه طبیعت دنیا مشوب است به مکاره. جناب عبدالعظیم گفت: گفتم زیادتر بفرما. فرمود که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: مُجالِسَةُ اْلاَشْرارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنَّ بِاْلاَخْیارِ.
مجالست و همنشینی با اشرار و مردمان بد، سبب بدگمانی شود به اخیار و مردمان خوب. گفتم: زیادتر بفرما. فرمود که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: بِئْسَ الزّادَ اِلی‏ الْمَعادِ الْعُدْوانُ عَلَی الْعِبادِ. بد توشه‏ای است برای سفر قیامت ستم کردن بر بندگان خدای.
فقیر گوید: که نیز از کلمات آن حضرت است اَلْبَغْیُ آخِرُ مُدَّةِ الْمُلُوکِ، و شایسته است که من این چند شعر را در ذیل این کلمه شریفه از حکیم فردوسی نقل نمایم:
به رستم چنین گفت دستان که کم(1042) - کن ای پور بر زیردستان ستم‏
اگر چه ترا زیردستان بسی است - فلک را در این زیردستان بسی است‏
مکن تا توانی دل خلق ریش - و گر می‏کنی می‏کنی بیخ خویش‏
مکن تا توانی ستم بر کسی - ستمگر به گیتی نماند بسی(1043)
گفت: گفتم زیادتر بفرما یابن رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم. فرمود: که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده قیمَةُ کُلِّ امْرِی‏ءٍ ما یُحْسِنُهُ؛ قیمت هر مردی و مرتبه هر شخصی همان چیزی است که نیکو می‏دارد آن را از هنر و علم و عرفان. هر تحریص و ترغیب بر کسب کمالات نفسانیه و صناعات و نحو آن است.
خلیل بن احمد گفته که بهتر کلمه‏ای که ترغیب کند آدمی را به سوی طلب علم و معرفت قول حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است که فرموده قدر هر مردی همان چیزی است که نیکو می‏دارد او را.
جناب عبدالعظیم گفت: گفتم زیادتر بفرما یابن رسول اللَّه. فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اَلْمَرءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسانِهِ.
مرد پنهان است در زیر زبان خویشتن - قیمت و قدرش ندانی تا نیاید در سخن‏
و از اینجا است که نیز فرموده:
تَکَلَّموا تُعْرَفُوا؛ تکلم کنید تا شناخته شوید.
چو در بسته باشد چه داند کسی - که گوهر فروش است یا پیله‏ور
گفتم: زیادتر بفرما یابن رسول اللَّه. فرمود: حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ما هَلَکَ امْرُءٌ عَرَفَ قَدْرَهُ؛ هلاک نشد مردی که شناخت قدر خود را. گفتم: زیادتر بفرما یابن رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم. فرمود که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اَلتَّدْبیرُ قَبْلَ الْعَمَلِ یُؤْمِنُکَ مِنَ النَّدَمِ؛ یعنی تدبیر خویش از عمل و اقدام در امری ایمن خواهد ساخت ترا از پشیمانی آن.
ندانسته در کار تندی مکن - بیندیش و بنگر ز سر تا به بن‏
فقیر گوید: که در فصل مواعظ حضرت صادق علیه السلام قریب به همین نقل شده و ما این دو شعر را از نظامی که مناسب با این کلمه شریفه است نیز نقل کردیم.
در سر کاری که درآیی نخست - رخنه بیرون شدنش کن درست‏
تا نکنی جای قدم استوار - پای منه در طلب هیچ کار
گفت: گفتم زیادتر بفرما یابن رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم. فرمود: حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: مَنْ وَثِقَ بِالزَّمانِ صُرِعَ؛ هر که اعتماد کند بر زمان بر زمین افکنده خواهد شد.
گفتم: زیادتر بفرما یابن رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم. فرمود: حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
خاطر بنفسه من استغنی برایه در خطر افکند خود را کسی که بی نیاز شده به رأی خودش، یعنی در مهمات تکیه بر رأی و دانش خود نموده و ترک کرده مشورت کردن با دانایان را، عرض کردم: زیادتر بفرما یابن رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم. فرمود که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده: قِلَّةٌ الْعِیالِ اِحْدی الْیَسارَیْنِ؛ کمی اهل و عیال یکی از دو توانگری است در مال، زیرا که هر که را اندک باشد عیال او عیشش آسانتر باشد و معیشتش اوسع، همچنان که در کثرت مال حال بر این منوال است. گفتم: زیادتر بفرما یابن رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم. فرمود که امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده: مَنْ دَخَلَهُ الْعُجْبُ هَلَکَ؛ هرکه داخل شد بر او عجب و خودپسندی هلاک شد. گفتم: زیادتر بفرما یابن رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم. فرمود که امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده: مَنْ اَیْقَنَ بِالْخَلَفِ جادَ بِالْعَطِیَّة؛ کسی که یقین کند که عوض آنچه می‏دهد جایش می‏آید جوانمردی خواهد کرد در عطا کردن، زیرا که می‏داند بدل این عطا به او می‏رسد.
فقیر گوید: که به همین مطلب اشاره کرده بعض شعراء در مدح حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام که گفته:
جادَ بِالْقُرْصِ وَ الطُّوی‏ ملأُجَنْبَیْهِ - وَ عافَ الطَّعامَ وَ هُوَ سَغُوبٌ‏
فَاَعادَ الْقُرْصَ الْمُنیرَ عَلَیْهِ الْقُرْصُ - وَ الْمُقْرِصُ الْکُرامُ(1044) کُسُوبٌ‏
نقل است که جناب امیرالمؤمنین علیه السلام سقایت نخلی فرمود در عوض یک مد از جو پس آن را برایش دستاس کردند و نان پختند چون خواست بر آن افطار فرماید سائلی بر در خانه‏اش آمد آن حضرت نانش را به سائل داد و شب گرسنه خوابید شاعر گفته که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بخشش کرد قرص نان خود را در حالی که از گرسنگی پهلوی نازنینش پر بود و کراهت داشت از خوردن طعام به ملاحظه سائل با آنکه گرسنه بود، پس چون قرص نان به سائل داد در عوض قرص خورشید برایش به آسمان برگشت، و قرض دهنده کریم کسب کننده و نفع به دست آورنده است.
جناب عبدالعظیم گفت: گفتم زیادتر بفرما یابن رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم. فرمود: حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده: مَنْ رَضِیَ بِالْعافِیَةِ مِمَّنْ دوِنَهُ رُزِقَ السَّلامَةُ مِمَّنْ فَوْقَهُ.
کسی که راضی و خشنود شد به عافیت و سلامت از کسانی که پایین‏تر از او است روزی او خواهد شد سلامتی از کسانی که بالاتر از او است. این وقت جناب عبدالعظیم گفت: گفتم به حضرت جواد علیه السلام بس است آنچه فرمودی مرا.(1045)
مؤلف گوید: که این روایت مشتمل است بر شانزده کلمه از کلمات شریفه حضرت امیرالمؤمنین صلوات اللَّه علیه که حضرت جواد علیه السلام هر کدام را از پدران بزرگواران خود علیهم السلام از آن حضرت نقل فرموده، اینک من نیز اقتدا به حضرت جواد علیه السلام نموده دوازده کلمه از کلمات آن حضرت که در نهج‏البلاغه است نقل می‏کنم که مجموع آنها با آن دوازده کلماتی که از خود حضرت جواد علیه السلام نقل شده چهل کلمه شود که هرکس آنها را حفظ کند شامل شود او را حدیث شریف:
مَنْ حَفِظَ مِنْ شیعتِنا اَرْبَعینَ حَدیثاً بَعَثَهُ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عالِماً فَقیهاً وَ لَمْ یُعْذِّبْهُ.(1046)
1 - قالَ امیرالمؤمنین علیه السلام: اذا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْکَلامُ (1047) فرمود حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام: چون تمام و کامل شد عقل آدمی، کم شد کلام او.(1048)
2 - قالَ امیرالمؤمنین علیه السلام: اَکْبَرُ الْعَیْبَ اَنْ تَعیبَ مافیکَ مِثْلُهُ: بزرگتر عیب تو آن است که عیب کنی مردم را در چیزی که مثل آن در تو باشد. پس احمق آن کسی است که خود به هزار عیب آلوده و سرتاپای او را معصیت فروگرفته چشم از عیوب خود پوشیده و زبان به عیب مردم گشوده.
همه حمال عیب خویشتند - طعنه بر عیب دیگران چه زنند
و آن جناب علیه السلام در یکی از کلمات خود چنین مردمانی را که جستجوی عیب مردم می‏کنند و آن را نقل می‏نمایند و از خوبی ایشان نقل نمی‏کنند تشبیه فرموده به مگس که جستجوی جاهای فاسد و کثیف بدن آدمی را می‏کنند و بر روی آن می‏نشینند و جاهای صحیح بدن را کاری ندارند.(1049)
3 - قالَ علیه السلام: رَأْیُ الشَّیْخِ اَحَبُّ اِلَیَّ مِنْ جَلَدِ الْغُلامِ؛(1050)
یعنی اندیشه پیر کهن سال دوست‏تر است نزد من از جلادت و مردانگی نوجوان. شاید نکته‏اش آن باشد که رأی پیر صاحب تدبیر صادر می‏شود از روی عقل و تجربه و آن سبب اصلاح فتنه بلکه موجب اطفاء بسیاری از فتنه‏های است به خلاف جلادت نوجوان که غالباً مبنی است بر تهور و القاء نفس در مهلکه و کارهای ناآزموده که غالباً سبب اشتغال نار حرب و هلا جمعی شود.
و لهذا ابوالطیب گفته:
اَلرَّاْیُ قَبْلَ شجاعَةِ الشَّجْعانِ - هُوَ اَوَّلُ وَ هِیَ الْمَحلُّ الثّانی‏
فَاِذا هُما اجْتَمَعا لِنَفْسٍ حُرَّةٍ - بَلَغَتْ مِنَ الْعلْیاءِ کُلَّ مَکانٍ‏
4 - قالَ علیه السلام: فَوْتُ الْحاجَةِ اَهْوَنُ مِنْ طَلَبِها اِلی‏ غَیْرِ اَهْلِها؛(1051) فرمود: فوت شدن حاجت آسانتر است از طلب نمودن حاجت از غیر اهلش.(1052)
وَ لَقَدْ اَجادَ مِنْ قال:
اُقْسِمُ بِاللَّهِ لَمَصُّ النَّوی‏ - وَ شُرْبُ ماءِ الْقَلَبِ الْمالِحَةِ
اَحْسَنُ بِالاِنْسانِ مِنْ ذِلَّةٍ - وَ مِنْ سُؤالِ الاَوْجُهِ الْکالِحَةِ
فَاسْتَغْنِ بِاللَّهِ تَکُنْ ذَا الْغِنی‏ - مُغْتَبِطاً بِالصَّفْقَةِ الرّابِحَةِ
طُوبی‏ لِمَنْ یُصْبِحُ میزاتُهُ - یَوْمَ یُلاقی رَبَّهُ راجِحَةٌ
5 - قالَ علیه السلام: اَلقَناعَةُ مالٌ لاینْفَد؛ (1053) قناعت که مساهله در اسباب معاش باشد مالی است که فانی نمی‏شود و گنجی است که تمام نمی‏شود. فقیر گوید: که بیاید در فصل معجزات حضرت هادی علیه السلام کلامی در قناعت.
6 - قالَ علیه السلام: کَفاکَ اَدَباً لِنَفْسِکَ اجْتِنابُ ما تَکْرَهُهُ لِغَیْرِکَ؛(1054)
بس است ترا از برای ادب کردن نفس خود دوری کردن از آنچه مکروه می‏شمری از غیر خودت. پس هرکه طالب باشد سعادت نفس و تهذیب اخلاق را باید دیگران را آیینه عیوب خود قرار دهد و آنچه از ایشان سر زند تأمل در حسن و قبح آن کند و به قبح هرچه برخورد بداند که چون این عمل از خود او سر زند قبیح است و به حسن هرچه برخورد بداند که این عمل از او نیز حسن است، پس در ازاله قبایح خود بکوشد و در تحصیل اخلاق حسنه، سعی بلیغ نماید.
7 - قالَ علیه السلام: کَمْ مِنْ اَکْلَهٍ مَنَعَتْ اَکَلاتٍ؛(1055) بسا یکبار خوردنی یا خوردن یک لقمه که مانع شد از خوردنهای بسیار.
و فی معنی کلامه علیه السلام: کَمْ مِنْ شَهْوَةٍ ساعَةٍ اَوْرَثَتْ حُزْناً طَویلاً؛(1056)
یعنی بسا شهوت یک ساعت که سبب حزنهای طولانی شود. و حریری در مقامات از کلام حضرت اخذ کرده قول خود را: یا رَبُّ اَکْلَةٍ هاضَتِ الآکِلَ وَ مَنَعَتْهُ مَآکِل.(1057)
8 - قال علیه السلام: کُنْ فی الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبونِ لاظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لاضَرْعٌ فَیُحْلَبَ.(1058)
باش در زمان فتنه مانند شتر بچه‏ای که داخل در سن سه سالگی شده باشد که نه پشتی است او را که به سواری آن کوشند و نه پستانی که از آن شیر دوشند. حاصل آنکه در فتنه داخل مشو و به قوت بازو و مال در آن همراهی مکن و چنان باش که از تو انتفاعی نبرند چه بسا شود که خونها ریخته شود و مالها غارت شود و عرضها به باد رود و تو در آن شریک شوی و خسران دنیا و آخرت بری.
9 - قال علیه السلام: ما عَال مَنِ اقْتَصَدَ؛(1059) فقیر و درویش نگشت کسی که در مخارج خود میانه‏روی کرد.
10 - قال علیه السلام: ما قالَ النّاسُ لِشَی‏ءٍ طوُبی‏ لَهُ اِلاَّ وَ قَدْ خَبَأَ لَهُ الدَّهْرَ یَوْمَ سَوْءَ؛(1060)
نگفتند مردمان برای چیزی این کلمه را که خوشا به حال او مگر آنکه پنهان کرد روزگار غدار از برای او روز بدی.
خویشتن آرای مشو در بهار - تا نکند در تو طمع روزگار
11 - قالَ علیه السلام: مَنْ تَذَکَّرَ بَعْدَ السَّفَرِ اسْتَعَّدَ؛(1061)
کسی که یاد کند دوری سفر خود را استعداد و تهیه آن راه دور خود را بیند. پس اشخاصی که در تهیه توشه و زاد و آخرت نیستند جهتش غفلت آنها است از آن سرای، پس آماده سفر خود باش و به غفلت مگذران و خود را خطاب کن و بگو:
خاک من و تو است که باد بهار - می‏بردش سوی یمین و شمال‏
عمر بافسوس برفت آنچه رفت - دیگرش از دست مده بر مآل‏
بس که در آغوش لحد بگذرد - بر من و تو، روز و شب و ماه و سال‏
ای که درونت به گنه تیره شد - ترسمت آیینه نگیرد صقال‏
زنده دلا مرده ندانی که کیست - آنکه ندارد به خدا اشتغال‏
مالَکَ فی الْخَیْمَةِ مُسْتَلْقِیاً - قَدْ نَهَضَ الْقَوْمُ وَ شَدُّ وَ الرِّحالَ‏
قَدْ وَ عَرَ الْمَسْلَکُ یاذَا الْفَتی‏ - اَفْلَحَ مَنْ هَیَّأ زادَ الْمآلِ‏
لاتَکُ تَغْتَرُّ بِمَعْمُورَةٍ - یَعْقِبُها الْهَدْمُ اَوِ اْلاِنْتِقالُ‏
مالَکَ تَعْصی وَ مُنادِی الْقَبُولَ - مِنْ قِبَلِ الّحَقِّ یُنادی تَعال‏
12 - قالَ علیه السلام: ما اَکْثَرَ الْعِبَرُ وَ اَقَلَّ اْلاِعْتِبارُ؛(1062) چه بسیار است عبرت و پند و کم است پند گرفتن:
کاخ جهان پر است ز ذکر گذشتگان - لکن کسی که گوش دهد این ندا کم است‏
در تواریخ مسطور است که چون عبدالملک مروان، مصعب بن زبیر را کشت و عراق را تسخیر کرد و به کوفه رفت و داخل دارالإماره شد و بر سریر سلطنت تکیه داد و سر مصعب را در مقابل خود نهاد و در کمال فرح و انبساط بود که ناگاه یک تن از حاضرین را عبدالملک بن عمر می‏گفتند لرزه فرو گرفت و گفت: امیر به سلامت باد، من قصه عجیبی از این دارالإماره به خاطر دارم و آن چنان است که من با عبیداللَّه بن زیاد در این مجلس بودم سر مبارک امام حسین علیه السلام را برای او آوردند و در نزد او نهادند، پس از چندی که مختار کوفه را تسخیر کرد با او در این مجلس نشستم و سر ابن زیاد را در نزد او دیدم، پس از مختار با مصعب صاحب این سر در این مجلس بودم که سر مختار را در نزد او نهاده بودند و اینک با امیر در این مجلس می‏باشم و سر مصعب را در نزد او می‏بینم و من در پناه خدا در می‏آورم امیر را از شر این مجلس. عبدالملک مروان تا این قصه را شنید لرزه او را فرو گرفت و امر کرد تا قصرالإماره را خراب کردند.(1063) و این قصه را بعضی از شعراء به نظم آورده و چه خوب گفته:
یک سره (1064) مردی ز عرب هوشمند - گفت به عبدالملک از روی پند
روی همین مسند و این تکیه‏گاه - زیر همین قبه و این بارگاه‏
بودم و دیدم بر ابن زیاد - آه چه دیدم که دو چشمم مباد
تازه سری چون سپر آسمان - طلعت خورشید ز رویش نهان‏
بعد ز چندی سر آن خیره‏سر - بد بر مختار به روی سپر
بعد که مصعب سرو سردار شد - دست کش(1065) او سر مختار شد
این سر مصعب به تقاضای کار - تا چه کند با تو دیگر روزگار
مؤلف گوید: که در کشف الغمة در احوال حضرت جواد علیه السلام کلمات بسیار آن حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که حضرت جواد علیه السلام از آن حضرت نقل فمروده، چون مقام گنجایش تطویل نداشت ما ذکر ننمودیم هر که طالب است آنجا رجوع نماید.