تربیت
Tarbiat.Org

منتهی الآمال تاریخ چهارده معصوم (جلد دوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

فصل سوم: در پاره‏ای از کلمات حکمت‏آمیز و مواعظ و نصایح حضرت امام جعفر صادق علیه السلام است‏

اول - فرمود به حمران بن اعین، ای حمران! نظر کن به کسی که پست‏تر از تو است در توانگری و توانایی و نظر مکن به کسی که بالاتر از تو است، پس هرگاه به آنچه گفتم رفتار کنی قانعتر خواهی شد به آنچه قسمت و روزی تو شده و سزاوار است برای اینکه مستوجب شوی زیادی را از پروردگار خود؛ و بدان که عمل دائم و کم با یقین بهتر است نزد خدا از عمل بسیار به غیر یقین؛ و بدان که نیست ورعی با منفعت‏تر از اجتناب کردن از محارم الهی و ترک کردن اذیت مؤمنان و غیبت ایشان؛ و نیست عیشی گواراتر از حسن خلق و نیست مالی با نفعتر از قناعت به چیز کافی و نیست جهلی با ضررتر از عجب و خودپسندی.(357)
دوم - فرمود آن حضرت اگر بتوانی که از منزلت بیرون نیایی بیرون میا؛ زیرا که تو لازم است در بیرون آمدن که خود را حفظ کنی: غیبت نکنی و دروغ نگویی و حسد نبری و ریا و تصنع و مداهنه نکنی، حفظ کردن شخص خود را از این معاصی در بین مردم مشکل است، لکن اگر در منزل بماند و بیرون نیاید از شرّ آنها آسوده است پس فرمود خوب صومعه است برای آدم مسلمان خانه‏اش، نگه می‏دارد در آن چشم و زبان و نفس و فرج خود را.(358)
مؤلف گوید: که ترغیب فرموده آن حضرت در این فرمایش اعتزال و کناره کردن از مردم و انس با حق تعالی را، و روایات در باب اعتزال مختلف است جمله‏ای در مدح آن وارد شده و پاره‏ای در کراهت از آن و شاید نسبت به اشخاص و اوقات، مختلف باشد و ما در اینجا به هر دو اشاره می‏کنیم:
اما آنچه در مدح اعتزال وارد شده به غیر از آنچه که ذکر شد روایتی است که شیخ احمد بن فهد آنها را در کتاب تحصین که در عزلت و خمول است ذکر کرده؛
از جمله روایت کرده از ابن مسعود که حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: هر آینه‏ای خواهد آمد بر مردم زمانی که به سلامت نماند دین صاحب دینی مگر آنکه فرار کند از سر کوه به سر کوه دیگر و از سوراخی به سوراخی مانند روباه با بچه‏هایش، یعنی همچنان که روباه از ترس آنکه مبادا گرگ بچه‏هایش را به دندان گرفته از این سوراخ به آن سوراخ فرار می‏کند که بچه‏اش محفوظ بماند همینطور صاحب دین باید دینش را از مردم به اعتزال از آنها حفظ کند. گفتند: یا رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم چه زمان است آن زمان؟ فرمود: در وقتی که ترسد معیشت مگر به معصیت‏های خدا پس در آن وقت حلال می‏شود عزوبت. گفتند: یا رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم شما ما را امر فرمودید به تزویج؟ فرمود: بلی و لکن در آن زمان هلاک مرد بر دست پدر و مادرش است و اگر پدر و مادر نداشته باشد هلاکش به دست زنش و اولادش است و اگر زن و اولاد نداشته باشد به دست خویشان و همسایگانش است. گفتند: چگونه هلاکش بر دست آنها است؟ فرمود: سرزنش می‏کنند او را به تنگی معاش و تکلیف می‏کنند به چیزی که طاقت آن را ندارد تا وارد می‏کنند او را در موارد هلاک.(359)
در اربعین شیخ بهائی است که روایت شده:
حواریون به حضرت عیسی علیه السلام گفتند که یا روح اللَّه! ما با کی مجالست کنیم؟ فرمود: با کسی که رؤیت او خدا را به یاد شما بیاورد و زیاد کند در علم شما کلام او و رغبت دهد شما را به آخرت عمل او. شیخ بهائی در بیان این حدیث فرموده که مخفی نماند، مراد از مجالست در این حدیث آن چیزی است که شامل شود الفت و مخالطت و مصاحبت را و در این حدیث اشعار است به آنکه هر که دارای این صفات نباشد شایسته نیست مجالست و مخالطت با او تا چه رسد به آنکه دارا باشد ضد این صفات را. مثل بیشتر اهل زمان ما پس خوشا به حال کسی که حق تعالی او را توفیق دهد که از ایشان دوری و اعتزال جوید و از ایشان وحشت کند و انس به خدای تعالی گیرد، همانا مخالطت با این مردم دل را می‏میراند و دین را فاسد می‏نماید و حاصل می‏شود به سبب آن برای نفس ملکاتی که مهلک است و می‏رساند شخص را به خسران مبین و وارد شدده در حدیث که فرار کن از مردم مانند فرار کردن از شیر.
و معروف کرخی به حضرت صادق علیه السلام عرض کرد که یابن رسول اللَّه مرا وصیتی فرما، فرمود: کم کن شناختگان و آشنایان خود را، عرض کرد: زیادتر بفرما، فرمود: نشناخته گیر شناختگان خود را.(360)
فقیر گوید: که مناسب دیدم در این مقام این اشعار را نقل نمایم:
سالها شد که روی بر دیوار - دل برآرم به گرد شهر و دیار
تا بیابم نشان آدمی - کاید از وی نسیم محرمیی‏
بروم خاکپای او باشم - نقد جان، زیر پای او پاشم‏
دیدنش از خدا دهد یادم - کند از دیدن خود آزادم‏
سخنش را چو جا کنم در گوش - سازدم از سخنوری خاموش‏
وه کز این کس نشانه پیدا نیست - اثری در زمانه قطعاً نیست‏
ور کسی را گمان برم که وی است - چون شود ظاهر آنچنان که وی است‏
یابمش معجبی به خود مغرور - طورش از اهل دین و دانش دور
نه از این کار در دلش دردی - نه از این راه بر رخش گردی‏
نه ز علم درایتش خبری - نه ز سرّ روایتش اثری‏
سخن او به غیر دعوی نه - همه دعوی و هیچ معنی نه‏
طالبان را شود به توبه دلیل - بنماید به سوی زهد سبیل‏
بر سر راه خلق چاه‏کن است - رهنما نیست، او که راهزن است‏
چون شوم گم به سود حق ره از او - هست شیطان نعوذباللَّه از او
گر کسی را بود شکیبایی - وقت تنهایی است و یکتایی‏
خانه در سوی انزوا کردن - رو به دیوار عزلت آوردن‏
دل به یک باره بر خدا بستن - خاطر از فکر خلق بگسستن‏
بر در دل نشستن از پی پاس - تا به بیهوده نگذرد انفاس‏
ور ز غوغای نفس امّاره - از جلیسی نباشدت چاره‏
شو انیس کتابهای نفیس - انّها فی الزّمان خیر جلیس‏
گوشه‏ای گیر و گوش با خود دار - دیده عقل و هوش با خود دار
بگذر از نفس و صاحب دل باش - حسب‏الإمکان مراقب دل باش‏
و حکایت شده که به راهبی از رهبانان چنین گفتند: ای راهب! گفت: من راهب نیستم، راهب کجاست که از حق تعالی بترسد و حمد کند خدا را بر نعمت‏هایش و صبر کند بر بلایش و پیوسته فرار کند به سوی خدا و استغفار کند از گناه خود و اما من پس سگی گزنده هستم خود را در این صومعه حبس کرده‏ام که مردم را اذیت نکنم و از شر من راحت باشند.(361)
و نقل شده از قثم زاهد که گفت: راهبی را دیدم بر باب بیت‏المقدس مثل واله یعنی مانند کسی که بی خود شده از اندوه یا سرگشته شده از عشق، به او گفتم که مرا وصیتی کن، گفت: در دنیا مثل کسی باش که درندگان او را در میان گرفته باشند پس او خائف و ترسان است می‏ترسد که غفلت کند او را پاره کنند یا بازی کند به دندان او را بگزند، پس شب او می‏گذرد به خوف و ترس در حالی که ایمن‏اند در آن مغرور شدگان، و روزش می‏گذرد به اندوه و حزن در حالی که فرحناک و خوشحالند در آن مردمان ناچیز و بی‏کار، این را گفت و رفت، گفتم:، زیادتر بگو، فرمود: آدم تشنه قناعت می‏کند به آب کم.
مناسب است این چند شعر در این مقام از شیخ سعدی:
اگر لذت ترک لذت بدانی - دگر لذت نفس لذت نخواهی‏
هزاران در از خلق بر خود ببندی - گرت باز باشد در آسمانی‏
چنان می‏روی ساکن و خواب در سر - که می‏ترسم از کاروان بازمانی‏
وصیت همین است جان برادر - که اوقات ضایع مکن تا توانی‏
و گفته شده که به راهبی گفتند که چه چیز تو را به این داشت از مردم کناره کنی؟ گفت ترسیدم که دینم ربوده شود و من متلفت نباشم.
وَ لَنِعْمَ ما قیلَ:
معرفت از آدمیان برده‏اند - آدمیان را ز میان برده‏اند
بانفس هر که برآمیختم - مصلحت آن بود که بگریختم‏
سایه کس فرّهمایی نداشت - صحبت کس بوی وفایی نداشت‏
صحبت نیکان ز جهان دور گشت - شأن عسل خانه زنبور گشت‏
معرفت اندر گل آدم نماند - اهل دلی در همه عالم نماند
قالَ الثَّوْری لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام: یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! اعتَزَلْتَ النّاسَ؟
فَقالَ علیه السلام: یا سُفْیانُ! فَسَدَ الزَّمانُ وَ تَغَیَّرَ الإَخْوانُ فَرَاَیْتُ الاِنِفرادَ اَسْکَنَ لِلْفُؤادِ ثُمَّ قالَ علیه السلام:
ذَهَبَ الْوَفاءَ ذَهابَ اَمِس الذّاهِبِ - وَالنّاسَ بَیْنَ مُخاتِلِ وَ مُوارِبِ(362)
یَفْنُونَ بَیْنَهُمْ الْمَوَدَّةَ والصَّفا - وَ قُلُوبُهُمْ مَحْشُوَّةٌ بِعَقارِبٍ(363)
اما آن چیزی که در کراهت از اعتزال وارد شده پس بسیار است و ما اکتفا می‏کنیم در این مقام به آنچه علامه مجلسی رحمه اللَّه در عین الحیوة ذکر کرده، ملخّصش آن است که اعتزال از عامه خلق در این امت ممدوح نیست، چنانکه احادیث بسیار در فضیلت دیدن برادران مؤمن و ملاقاتت ایشان و عیادت بیماران ایشان و اعانت محتاجان ایشان و حاضر شدن به جنازه مرده‏های ایشان و قضای حوائج ایشان وارد شده است و هیچ یک از اینها با عزلت جمع نشود و ایضاً به اجماع و احادیث متواتره جاهل را تحصیل مسائل ضروریه واجب است و بر عالم، هدایت خلق و امر به معروف و نهی از منکر واجب است و هیچ یک از اینها با عزلت جمع نمی‏شود.
چنانچه کلینی به سند معتبر روایت کرده که شخصی به خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض کرد که شخصی هست مذهب تشیع را دانسته است و اعتقاد خود را درست کرده است و در خانه خود نشسته است و بیرون نمی‏آید و با برادران خود آشنایی نمی‏کند، حضرت فرمود که این شخص چگونه مسائل خود را یاد می‏گیرد.
و به سند معتبر از آن حضرت روایت کرده است که بر شما باد به نماز کردن در مساجد و با مردم نیکو مجاورت کردن و گواهی برای ایشان دادن و به جنازه ایشان حاضر شدن. به درستی که ناچار است شما را از معاشرت مردم و تا آدمی زنده هست از مردم مستغنی نیست و مردم همگی به یکدیگر محتاجند. و حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود که کسی که صبح کند و اهتمام به امور مسلمانان نداشته باشد او مسلمان نیست، و کسی که بشنود که کسی استغاثه می‏کند و از مسلمانان اعانت می‏طلبد و اجابت نکند، او مسلمان نیست. و از آن حضرت پرسیدند که محبوبترین مردم نزد خدا کیست؟
فرمود: کسی که نفعش به مسلمانان بیشتر می‏رسد.
و از حضرت صادق علیه السلام منقول است که هرکه زیارت برادر مؤمن خود را از برای خدا بکند خداوند عالمیان هفتاد هزار ملک را موکّل گرداند که او را ندا کنند: خوشا حال تو و گوارا باد بهشت از برای تو! و به سند معتبر از خیثمه روایت کرده است که به خدمت حضرت امام محمّدباقر علیه السلام رفتم که آن حضرت را وداع کنم فرمود که ای خیثمه! هرکس از شیعیان و دوستان ما را که بینی سلام من به ایشان برسان و ایشان را از جانب من وصیت کن به پرهیزکاری خداوند عظیم و اینکه نفع رسانند اغنیاء شیعیان به فقراء ایشان و اعانت نمایند اقویاء ایشان ضعفاء را و حاضر شوند زندگان ایشان به جنازه مردگان و در خانه‏ها یکدیگر را ملاقات کنند به درستی که ملاقات ایشان و صحبت داشتن ایشان باعث احیاء امر تشیع می‏شود، خدا رحم کند بنده‏ای را که مذهب ما را زنده دارد. و حضرت صادق علیه السلام فرمود به اصحاب خود که با یکدیگر برادران باشید و با یکدیگر از برای خدا دوستی و مهربانی کنید و بر یکدیگر رحم کنید و یکدیگر را ملاقات نمایید و در امر دیدن مذاکره نمایید و احیاء مذهب حق بکنید. و در حدیث دیگر فرمود که سعی کردن در حاجت برادر مؤمن نزد من بهتر است از اینکه هزار بنده آزاد کنم و هزار کس را بر اسبان زین و لجام کرده سوار کنم و به جهاد فی سبیل اللَّه فرستم.
و بدان که در هر یک از این امور احادیث متواتره وارد شده است و ظاهر است که عزلت موجب محرومی از این فضایل است و بعضی از اخبار که در باب عزلت وارد شده است مراد از آنها عزلت از بدان خلق است، در صورتی که معاشرت ایشان موجب هدایت ایشان نگردد و ضرر دینی به این کس رسانند و اگر نه معاشرت با نیکان و هدایت گمراهان شیوه پیغمبران است و از افضل عبادات است بلکه آن عزلتی که ممدوح است در میان مردم نیز میسر است و آن معاشرتی که مذموم است در خلوت نیز می‏آید؛ زیرا که مفسده معاشرت خلق میل به دنیا و تخلّق به اخلاق ایشان و تضییع عمر به معاشرت اهل باطل و مصاحبت با ایشان است. و بسیار است کسی که معتزل از خلق است و شیطان در آن عزلت جمیع حواس او را متوجه تحصیل جاه و اعتبار دنیا گردانیده است و هرچند از ایشان دور است اما به حسب قلب با ایشان معاشرت دارد و اخلاق ایشان را در نفس خود تقویت می‏کند و چه بسیار کسی که در میان مجالس اهل دنیا باشد و از اطوار ایشان بسیار مکدر باشد و آن معاشرت باعث زیادی آگاهی و تنبّه او و نفرت او از دنیا گردد و در ضمن معاشرت چون غرض او خدا است از هدایت ایشان یا غیر آن از اغراض صحیحه ثوابهای عظیم حاصل کند.
چنانچه به سند صحیح از حضرت امام صادق علیه السلام منقول است که خوشا حال بنده خاموش و گمنامی که مردم زمانه خود را شناسد و به بدن با ایشان مصاحبت کند و با ایشان در اعمال ایشان با دل مصاحبت ننماید پس او را بظاهر شناسند و او ایشان را در باطن شناسد.
پس آنچه مطلوب است از عزلت آن است که دل معتزل باشد از اطوار ناشایسته خلق و برایشان در امور اعتماد نداشته باشد و پیوسته توکل به خداوند خود داشته باشد و از فوائد ایشان منتفع گردد و از مفاسد ایشان محترز باشد و اگر نه پنهانی از خلق چاره کار آدمی نمی‏کند بلکه اکثر صفات ذمیمه را قویتر می‏کند مانند عجب و ریا و غیر ذلک.(364)
سوم - قالَ علیه السلام: اِذا اُضیف الْبَلاءُ اِلَی الْبَلاءِ کانَ مِنَ البَلاءِ عافَیِةٌ؛
یعنی فرمود آن حضرت: هرگاه برآید بلایی بر بلاء، خواهد بود از آن بلاء عافیت.(365)
فقیر گوید: این فرمایش حضرت شبیه است به کلام جدش امیرالمؤمنین علیه السلام که فرموده:
عِندَ تَناهِی الشِّدَّةِ تَکوُنُ الْفُرْجَةُ وَ عِنْدَ تَضایُقِ حِلَقِ البِلاءِ یَکُونُ الرَّخاءُ: نزد پایان رسیدن سختی، گشایش است و نزد تنگ شدند حلقه‏های بلا، آسایش است.(366)
قال اللَّه تعالی فَاِنَّ مَعَ العُسْرِ یُسْراً، اِنَّ مَعَ العُسْرِ یُسْراً(367)؛ یعنی حق تعالی فرموده: به درستی که با دشواری آسانی است، باز فرموده:
همانان با دشواری آسانی است.
و قال امیرالمؤمنین علیه السلام: اِنَّ لِلنَّکَباتِ غایاتٌ لابُدَّ اَنْ تَنْتَهِیَ اِلَیْها فَاِذا اُحْکِمَ عَلیْ اَحَدِکُمْ فَلْیَطاْطأ لَها وَ لْیَصْبِرْ حَتّی‏ تَجْوزَ فَاِنَّ اَعْمالَ الْحیلَةِ فیها عِنْدَ اِقْبالِها زائدٌ فی مَکْروُهِها؛ یعنی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده که همانا برای نکبتهای روزگار نهایات است که لابدّ و ناچار باید به آن نهایت برسند، پس هرگاه استوار و محکم گردید بر یکی از شماها پست کند سر خود را از برای آن و صبر نماید تا بگذرد همانا به کار بردن حیله و تدبیر در آن هنگامی که رو نموده است زیاد می‏کند در مکروه آن.(368)
ای دل صبور باش و مخور غم که عاقبت - و این شام صبح گردد و این شب سحر شود
چهارم - فرموده: هرگاه دنیا رو کرد بر قومی بپوشاند به ایشان محاسن غیر ایشان را و هرگاه پشت کرد بر ایشان بر باید از ایشان محاسن ایشان را.(369)
مؤلف گوید: که این کلام شبیه است به کلام جدش امیرالمؤمنین علیه السلام که فرموده:
اِذا اَقْبَلَتِ الدُّنْیا عَلی‏ اَحَدٍ اَعارَتْهُ مَحاسِنَ غَیْرِهِ وَ اِذا اَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحاسِنَ نَفْسِهِ:
یعنی چون روی نهاد دنیا بر کسی عاریه می‏دهد بر او نیکوییهای دیگران را و چون پشت گردانید از او، می‏رباید از او محاسن و نیکوهای نفس او را.(370)
گویند: در ایامی که آل برامکه را بخت و طالع مساعد بود، رشید در حق جعفر بن یحیی برمکی قسم می‏خورد که او افصح است از قسّ بن ساعده و شجاعتر است از عامر بن طفیل، و اکتب، یعنی نویسنده‏تر است از عبدالحمید و سیاسی‏تر است از عمر بن الخطاب و خوش صورت‏تر است از مصعب بن زبیر با آنکه جعفر خوش صورت نبود، و انصح، یعنی خیرخواه‏تر است از برای او از حجاج برای عبدالملک و سخی‏تر است از عبداللَّه بن جعفر و عفیف‏تر است از یوسف بن یعقوب! و چون طالع ایشان سرنگون شد تمام را منکر شد حتی اوصافی که در جعفر بود و کسی منکر آن نبود مانند کیاست و سماحت او. حاصل آنکه مردم، ابناء دنیا و طالب متاع این جهانند پس در هرکه یافتند او را دوست دارند و برای او کمالات و محاسنی نقل کنند و از عیبهای او چشم بپوشند بله عیبهای او به چشم ایشان درنیاید؛ چه عَیْنُ الرِّضا عَنْ کُلِّ عَیْبٍ کَلیلَةٌ. پس حال مردم دنیاپرست چنان است که شاعر گفته:
دوستند آنکه را زمانه نواخت - دشمنند آنکه را زمانه فکند
قالَ امیرالمؤمنین علیه السلام: اَلنّاسُ اَبْناءُ الدُّنیا وَ لایُلامُ الرَّجُلُ عَلی‏ حُبِّ اُمِّةِ.(371)
پنجم - فرمود به آن کسی که از آن جناب وصیتی خواست: که مهیا و آماده کن ساز و برگ سفر آخرتت را و بفرست از پیش، توشه خود را و بوده باش وصی خودت و مگو به غیر خودت که بفرستد برای تو چیزی که برای تو در کار است.(372)
برگ عیشی به گور خویش فرست - کسی نیارد ز پس تو پیش فرست‏
و لقد احسن من قال:
زان پیش که دست ساقی دهر - در جام مرادت افکند زهر
از دست ده این کلاه و دستار - جهدی بکن و دلی به دست آر
کاین رأس همیشه با کله نیست - وین روی همیشه همچو مه نیست‏
احسان کن و بهر توشه خویش - زادی بفرست از خودت پیش‏
شیخ ابوالفتح رازی رحمه اللَّه روایت کرده که چون حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از دفن صدیقه طاهره علیها السلام فارغ شد به قبرستان رفت و فرمود: سلام بر شما ای اهل گورها، مالهایتان تقسیم شد و سراهایتان در او نشستند و زنان شما شوهر کردند این خبر آن است که نزد ما است، خبر آنکه نزد شما است چیست؟
هاتفی آواز داد که هرچه خوردیم سود کردیم و آنچه از پیش فرستادیم یافتیم، و آنچه باز گذاشتیم زیان کردیم و شایسته است در این مقام این چند بیت از شیخ سعدی:
خور و پوش و بخشای و راحت رسان - نگه می چه داری برای خسان‏
زر و نعمت اکنون بده کان تواست - که بعد از تو بیرون ز فرمان تست‏
تو با خود ببر توشه خویشتن - که شفقت نیاید ز فرزند و زن‏
غم خویش در زندگی خود که خویش - بمرده نپردازد از حرص خویش‏
به غمخواری چون سرانگشت تو - نخارد کسی در جهان پشت تو
ششم - فرمود آن حضرت در وصیت خود به عبداللَّه بن جندب: که ای پسر جندب! کم کن خواب خود را در شب و کلام خود را در روز، همانا نیست در جسد چیزی که شکرش کمتر باشد از چشم و زبان، پس به درستی که مارد سلیمان علیه السلام به سلیمان گفت، ای پسرجان من! بپرهیز از خواب، یعنی خواب زیاد؛ زیرا که آن محتاج می‏کند ترا در روزی که محتاجند مردم به اعمالشان.
و فرمود حضرت که قناعت کن به آنچه که خداوند قسمت تو کرده و نظر مکن به آن چیزی که نزد خودداری و آرزو مکن چیزی را که به آن نخواهی رسید، همانا کسی که قناعت ورزید سیر گردید و کسی که قناعت نکرد سیر نگشت و بگیر بهره خود را از آخرت خود، و در حال غنی و توانگری، تکبر و ناسپاسی مکن و در حال فقر و بی‏چیزی، جزع و بیتابی منما و فظّ غلیظ مباش که مردم نزدیک شدن به تو را کراهت داشته باشند و سست مباش که حقیر شمرد تو را کسی که بشناسد تو را و مخاصمه مکن با کسی که بالاتر از تو است و استهزاء و سخریه مکن با کسی که پست‏تر از تو است و منازعه مکن در امر و فرمان با کسی که اهل او است، و اطاعت مکن سفیهان و بی‏خردان را، و خوار مباش که هر کس تو را تحت قرار دهد و اتکال و اعتماد مکن بر کفایت احدی، و بایست نزد هر کاری تابشناسی راه داخل شدن در آن و راه خارج شدن از آن را پیش از آنکه داخل در آن کار شوی و پشیمان شوی.(373)
مؤلف گوید: که مضمون فقره اخیر را شیخ نظامی به نظم درآورده فرموده:
در سر کاری که درآیی نخست - رخنه بیرون شدنش کن درست‏
تا نکنی جای قدم استوار - پای منه در طلب هیچ کار
روایت شده که شخصی از حضرت رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم درخواست کرد که او را وصیتی فرماید، فرمود: وصیت می‏کنم تو را که هرگاه خواستی اقدام به امری کنی تأمل کنی به عاقبت آن، پس اگر رشد و صلاح است اقدام کنی و اگر غیّ و ضلالت است اقدام نکنی.(374) و نیز روایت است که مردی یهودی از آن حضرت مسأله‏ای پرسید، پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم ساعتی مکث کرد آنگاه او را جواب داد، یهودی پرسید: برای چه مکث فرمودید در چیزی که می‏دانستید؟ فرمود: برای توقیر و بزرگ داشتن حکمت.(375)
هفتم - قالَ علیه السلام: مَعَ التَّثَبُّتِ تکُونُ السَّلامَةُ وَ مَعَ الْعَجَلَةِ، تَکُونُ النَّدامَةُ وَ مَنِ ابْتَدَءَ بَعَمَلٍ فی غَیْرِ وَقْتِهِ کانَ بُلُوغُهُ فی غَیْرِ حینِهِ.
یعنی حضرت صادق علیه السلام فرمود: سلامت در تأمل و تأنی است و با عجله نداشت و پشیمانی است و کسی که شروع کند به امری در غیر وقتش خواهد بود رسیدن او در غیر وقتش.(376) حاصل آنکه:
مکن در مهمی که داری شتاب - ز راه تأنی عنان بر متاب‏
که اندر تأنی زیان کس ندید - ز تعجیل بسیار خجلت کشید
هشتم - فرمود که ما دوست می‏داریم هرکسی که بوده باشد، عاقل، با فهم، فقیه، حلیم، مدارا کننده، صبور، صدوق، وفا کننده. به درستی که حق تعالی مخصوص گردانید پیغمبران علیهم السلام را به مکارم اخلاق، پس هرکه دارای آنها باشد حمد کند خدا را بر آن و کسی که دارای آنها نباشد تضرع کند به سوی خدا و مسئلت کند آنها را، گفتند: آنها چیست؟ فرمود: ورع و قناعت و صبر و شکر و حلم و حیا و سخاوت و شجاعت و غیرت و راستگویی و نیکی کردن و ادای امانت و یقین و خوش خلقی و مروت.(377)
مؤلف گوید: روایت شده که از آن حضرت سؤال کردند که مروت چیست؟ فرمود: لایَراکَ اللَّهُ حَیْثُ نَهاکَ وَ لا یَفْقُدُکَ مِنْ حَیْثُ اَمَرَکَ؛ یعنی مروت آن است که نبیند تو را خداوند تعالی در جایی که نهی کرده تو را از آنجا و مفقود نکند تو را از جایی که امر کرد تو را به آنجا.(378) و بدان که در این اخلاق شریفه ورع مقدم بر همه ذکر شده و شاید توان گفت که مرتبه‏اش از همه بالاتر باشد؛ زیرا که ورع که ترک محرمات و شبهات بلکه بعضی مباحات باشد مرتبه‏ای است بسیار رفیعه و درجه‏ای است بسیار عالیه که به سهولت همه کس به آن مقام نخواهد رسید. لهذا بسیار شده که حضرت صادق علیه السلام شیعیان خود را به ورع توصیه فرمودند.
روایت شده که عمرو بن سعید ثقفی خدمت آن حضرت عرض کرد که من همیشه شما را ملاقات نمی‏کنم پس چیزی به من بفرمایید که به آن رفتار کنم. حضرت فرمود: تو را وصیت می‏کنم به تقوی اللَّه و ورع و اجتهاد، یعنی سعی و کوشش و اهتمام نمودن در عبادت و بدان که نفع نمی‏کند اجتهادی که ورع با آن نباشد.(379) و روایت شده که به ابوالصّباح فرمود که چه بسیار کم است در میان شما کسی که متابعت جعفر نماید. همانا از اصحاب من نیست مگر کسی که ورعش شدید و عظیم باشد و از برای خالق و آفریدگارش عبادت کند و امید ثواب از او داشته باشد این جماعت اصحاب من‏اند.(380) و در روایتی است که از آن حضرت پرسیدند که صاحب ورع از مردمان کیست؟ فرمود: کسی که بپرهیزد از چیزهایی که خدا حرام کرده است.(381)
و هم از آن حضرت مروی است که فرمود: اورع مردم کسی است که توقف کند نزد شبهه.(382) و نیز از آن حضرت مروی است که فرمود: بر شما باد به ورع و ترک محرمات و شبهات، همانا ورع دینی است که ما پیوسته ملازم آن می‏باشیم و خدا را به آن عبادت می‏کنیم و آن را اراده می‏نماییم از موالیان و شیعیان خود، پس ما را به تعب نیندازید در شفاعت خود به اینکه مرتکب محرمات شوید و بر ما دشوار باشد شفاعت شما.(383)
و در روایت دیگر فرمودند که نیست شیعه جعفر مگر کسی که شکم و فرج خود را از حرام به عفت بدارد و سعی او در عبادت شدید باشد و برای آفریدگار خود کار کند امید ثواب و ترس عقاب او داشته باشد، پس اگر این جماعت را ببینی ایشان شیعه من‏اند.(384)
و نیز روایت شه از آن حضرت که فرمود: سزاوارترین مردم به ورع آل محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم و شیعیان ایشانند به جهت آنکه رعیت اقتدا کنند به ایشان. و از کثرت ورع صفوان بن یحیی که از اصحاب حضرت امام موسی و امام رضا علیه السلام است نقل شده که یکی از همسایگانش در مکه دو دینار جزء اسباب من نبوده پس مهلت خواست و رفت از جمال ( ساربان) به جهت حمل آن اذن گرفت.(385)
و قریب به همین از مولانا الأردبیلی نقل شده (386) و بیاید ذکرش در ضمن احوال صفوان بن یحیی در اصحاب حضرت امام رضا علیه السلام. و دمیری در حیاةالحیوان نقل کرده که عبداللَّه بن مبارک در شام قلمی عاریه کرده پس سفری برای او اتفاق افتاد چون به انطاکیه رسید یادش آمد عاریه نزد او مانده پس پیاده مراجعت به شام کرد و قلم را رد کرد به صاحبش و برگشت.(387)
و شیخ بهائی رحمه اللَّه در کشکول نقل کرده که مخلوط شده گوسفند غارتی با گوسفندان کوفه، پس یکی از اهل ورع که از عباد کوفه بود اجتناب کرد از خوردن گوشت گوسفند تا هفت سال به جهت آنکه پرسید: گوسفند چند مدت در دنیا می‏ماند؟ گفتند: هفت سال.(388) و شیخ ما در کلمه طیبه نقل کرده از جناب سید بن طاووس که احتیاط فرموده از خوردن هر طعامی که از برای غیر خدا ترتیب داده شده به جهت آیه نهی از خوردن حیوانی که به غیر نام خدا کشته شده باشند.(389)
شیخ صدوق رحمه اللَّه روایت کرده از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام سؤال کردند که چیست باعث ثبات ایمان؟ فرمود: ورع، عرض کردند که چیست باعث زوال ایمان؟ فرمود: طمع.(390)
نهم - فرمود آدمی جزع و بی‏تابی می‏کند از ذلت کم پس این جزع و عدم صبر او، داخل می‏کند او را در ذلت بزرگ.(391)
مؤلف گوید: که این فرمایش از آن حضرت به مرازم است در آن شبی که منصور اجازه داد آن جناب را که از حیره به مدینه رود و حضرت حرکت فرمود با غلامش مصادف و مرازم که یکی از اصحابش است همین که رسیدند به نگهبانان، در میان آنها یک نفر باج‏گیر بود او متعرض حضرت شد و گفت نمی‏گذارم بروی، حضرت با زبان خوش و اصرار از او درخواست کرد که بگذار، بروند؛ آن مرد ابا داشت و نمی‏گذاشت. مصادف عرض کرد: فدایت شوم! این سگ شما را اذیت کرد و می‏ترسم شما را برگرداند و مبتلای به منصور شوید اذن بدهید من و مرازم او را بکشیم و در میان نهرش افکنیم و برویم، فرمود: از این خیال خود را باز دار.
پس پیوسته با آن مرد در باب اجازه رفتن تکلم فرمود تا آنکه بیشتر شب گذشت آن وقت آن مرد اذن داد و حضرت تشریف برد، پس از آن فرمود: ای مرازم! این چیزی که شما گفتید که کشتن آن مرد باشد بهتر بود یا این؟ آن وقت فرمود آن کلام را که ذکر شد، حاصلش این است که مدارا با این مرد و معطل کردن او ما را ذلت کوچکی است اما کشتن او سبب می‏شد که ما دچار ذلتهای بزرگ می‏شدیم برای تدارک آن، انتهی.(392)
و از اینجا است که گفته‏اند: لایَقُومُ عِزُّ الْغَضَبِ بِذُلِّ الاِعْتِذارِ؛ یعنی مقابلی نمی‏کند و نمی‏آرزد عزت غضب به ذلت عذرخواهی آن.
دهم - قالَ علیه السلام: لَیْسَ لاَبْلیسَ جُنْدٌ اَشَدُّ مِنَ النِّساءِ وَالْغَضَبِ؛ فرمود: نیست از برای ابلیس لعین لشکری سخت‏تر از زنها و غضب.(393)
مؤلف گوید: که در حدیث یحیی پیغمبر علیه السلام و ابلیس است که آن حضرت از آن معلون پرسید که چه چیز بیشتر موجب سرور و روشنی چشم تو می‏گردد؟ گفت: زنان که ایشان تله‏های و دامهای من‏اند، و چون نفرینها و لعنتهای صالحان بر من جمیع می‏شود به نزد زنان می‏روم و از ایشان دلخوش می‏شوم.(394)
و در روایت اهل سنت است که ابلیس به حضرت یحیی علیه السلام گفت که چیزی مثل زنان کمر مرا محکم نمی‏کند و چشم مرا روشن نمی‏نماید، ایشانند تله‏ها و دامهای من و تیری که خطا نخواهم کرد به او. بِاَبی هُنَّ لَوْ لَمْ یَکُنَ هُنَّ ما اَطَقْتُ اَضْلالَ اَدْنی‏ آدمِیٍّ؛ یعنی پدرم به قربان ایشان! اگر چنانچه ایشان نبودند من طاقت نداشتم که پست‏ترین مردم را گمراه کنم، چشم من به ایشان روشن است، به واسطه ایشان من به مرادم می‏رسم و به سبب ایشان مردم را در مهلکه‏ها می‏افکنم. و از این نحو کلمات در حق زنان بسیار می‏گوید تا آنکه عرض می‏کند: فَهُنَّ سَیِّداتِی وَ عَلی‏ عُنُقی سُکْناهُنَّ؛ یعنی آنها خانمهای من‏اند و جای ایشان بر گردن من است و بر من است که آرزوهای ایشان را بدهم، هرگاه آن زنی که از دامهای من است چیزی خواهش کند من به سر عقب خواهش و حاجتهای او می‏روم؛ زیرا که ایشان امید من‏اند و قوت من و سند من و محل اعتماد و فریادرس من‏اند.(395)