تربیت
Tarbiat.Org

منتهی الآمال تاریخ چهارده معصوم (جلد دوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

دوم - خبر شطیطه نیشابوریه و جمله‏ای از دلایل و معجزات آن حضرت است در آن‏

ابن شهر آشوب روایت کرده از ابوعلی بن راشد و غیر او در خبر طولانی که گفت جمع شدند شیعیان نیشابور و اختیار کردند از بین همه، محمّد علی بن نیشابوری را پس سی هزار دینار و پنجاه هزار درهم و دو هزار پارچه جامه به او دادند که برای امام موسی علیه السلام ببرد. و شطیطه که زن مؤمنه بود یک درهم صحیح و پاره‏ای از خام که به دست خود آن رشته بود و چهار درهم ارزش داشت آورد و گفت: اِنَّ اللَّهَ لایَسْتَحیی مِنَ الْحَقِّ؛ یعنی اینکه من می‏فرستم اگر چه کم است، لکن از فرستادن حق امام علیه السلام اگر کم باشد نباید حیا کرد قالَ فَثَنَّیْتُ دِرْهَمَها، پس آن جماعت آوردند جزوه‏ای که در آن سؤالاتی بود و مشتمل بود بر هفتاد ورق، در هر ورقی یک سؤال نوشته بودند و مابقی روی هم گذاشته بودند که جواب آن سؤال در زیرش نوشته شود و هر دو ورقی را روی هم گذاشته بودند و مثل کمربند سه بند بر آن چسبانیده بودند و بر هر بندی مهری زده بودند که کسی آن را باز نکند و گفتند این جزوه را شب بده به امام علیه السلام و فردای آن شب بگیر آن را پس هرگاه دیدی مهرها صحیح است پنبه مهر از آنها بشکن و ملاحظه کن ببین هرگاه جواب مسائل را داده بدون شکستن مهرها پس او امامی است که مستحق مالها است پس بده به او آن مالها را و الا اموال ما را برگردان به ما. آن شخص مشرف شد به مدینه و داخل شد بر عبداللَّه افطح و امتحان کرد او را یافت که او امام نیست.
بیرون آمد و می‏گفت: رَبِّ اَهْدِنی اِلی‏ سَواءِ الصِّراطِ؛ پروردگارا مرا هدایت کن به راه راست، گفت: در این بین که ایستاده بودم ناگاه پسری را دیدم که می‏گوید اجابت کن آن کس را که می‏خواهی پس برد مرا به خانه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام پس چون آن حضرت مرا دید فرمود به من برای چه نومید می‏شوی ای ابوجعفر و برای چه آهنگ می‏کنی به سوی یهود و نصاری، به سوی من آی منم حجة اللَّه و ولی خدا، آیا نشناسانید تو را ابوحمزه بر در مسجد جدم، آنگاه فرمود که من جواب دادم از مسایلی که در جزوه است به جمیع آنچه محتاج الیه تو است در روز گذشته پس بیاور آنرا و بیاور درهم شطیطه را که وزنش یک درهم و دو دانق است و در کیسه‏ای است که چهارصد درهم و از واری در آن است و بیاور آن پاره خام او را در پشتواره جامه دو برادری است که از اهل بلخ‏اند.
راوی گفت: از فرمایش آن حضرت عقلم پرید و آوردم آنچه را که امر فرموده بود و گذاشتم پیش آن حضرت پس برداشت درهم شطیطه را با پارچه‏اش و رو کرد به من و فرمود: اِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیی مِنَ الْحَقِّ، ای ابوجعفر! برسان به شطیطه سلام مرا و بده به او این همیان پول را و آن چهل درهم بود پس فرمود: بگو هدیه فرستادم برای تو شقه‏ای از کفنهای خودم که پنبه‏اش از قریه خودمان قریه صیدا قریه فاطمه زهرا علیها السلام است و خواهرم حلیمه دختر حضرت صادق علیه السلام آن را رشته و بگو به شطیطه که تو زنده می‏باشی نوزده روز از روز وصول ابوجعفر و وصول شقه و دراهم، پس شانزده درهم از آن همیان را خرج خودت می‏کنی و بیست و چهار درهم آن را قرار می‏دهید صدقه خودت و آنچه لازم می‏شود از جانب تو و من نماز خواهم خواند بر تو، آنگاه فرمود به آن مرد ای ابوجعفر! هرگاه مرا دیدی کتمان کن؛ زیرا که آن بهتر نگاه می‏دارد تو را، پس فرمود: این مالها را به صاحبانش برگردان و باز کن از این مهرها که بر جزوه زده شده است و ببین که آیا جواب مسایل را داده‏ام یا نه پیش از آنکه آن را بیاوری، گفت: نگاه کردم به مهرها دیدم صحیح و دست نخورده است پس گشودم یکی از وسطهای آن را دیدم نوشته است چه می‏فرماید عالم در این مسأله که مردی گفت من نذر کردم از برای خدا که آزاد کنم هر مملوکی که در ملک من بوده از قدیم و در ملک او است جماعتی از بنده‏ها یعنی کدام یک از آنها باید آزاد شوند؟ حضرت به خط شریف خود نوشته بود: جواب: باید آزاد شود هر مملوکی که پیش از شش ماه در ملک او بوده، و دلیل و صحت آن قول خدای تعالی است:
وَالْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتّیَ عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدیمِ.(589) مراد آنکه حق تعای در این آیه شریفه تشبیه فرموده ماه را بعد از سیر در منازل خود به چوب خوشه خرمای کهنه و تعبیر از او به قدیم فرموده، و چون چوب خوشه خرما در مدت شش ماه صورت هلالیت پیدا می‏کند پس قدیم آن است که شش ماه بر او بگذرد و تازه که خلافت قدیم است مملوکی است که شش ماه در ملک او نبوده.
راوی گوید: پس باز کردم مهری دیگر دیدم نوشته بود چه می‏فرماید عالم در این مسأله که مردی گفت به خدا قسم صدقه خواهد داد مال کثیری، چه مقدار باید صدقه دهد؟ حضرت در زیر سؤال به خط شریف خود نوشته بود: جواب: هرگاه آن کس که سوگند خورده مالش گوسفند است، هشتاد و چهار گوسفند صدقه دهد و اگر شتر است هشتاد و چهار شتر تصدق دهد و اگر درهم است هشتاد و چهار درهم، و دلیل بر این قول خدای تعالی است وَ لَقَدْ نَصَرَکُم اللَّهُ فِی مَواطِنَ کَثیرةٍ(590)؛ یعنی به تحقیق که یاری کرد شما را خداوند در موطنهای بسیار. شمردیم موطنهای پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم را پیش از نزول این آیه، یافتیم هشتاد و چهار موطن بوده که حق تعالی آن موطنها را به کثیر وصف فرموده.
راوی گوید: پس شکستم مهر سوم را دیدم نوشته بود چه می‏فرماید عالم در این مسأله که مردی نبش کرد قبر مرده‏ای را پس سر مرده را برید و کفنش را دزدید؟
مرقوم فرموده بود به خط خود: جواب: دست آن مرد را می‏برند به جهت دزدیدنش کفن را از جای حرز و استوار، و لازم می‏شود او را صد اشرفی برای بریدن سر میت؛ زیرا که ما قرار داده‏ایم مرده را به منزله بچه در شکم مادر پیش از آنکه روح او را، دمیده شود و قرار دادیم در نطفه بیست دینار، تا آخر مسأله. پس آن شخص برگشت به خراسان، چون به خراسان رسید دید اشخاصی را که حضرت اموالشان را قبول نفرمود و رد کرد فطحی مذهب شده‏اند و شطیطه بر مذهب حق باقی است، پس سلام حضرت را به او رسانید و همیان و شقه کفن که حضرت برای او فرستاده بود به او رسانید، پس نوزده روز زنده بود همچنان که حضرت فرموده بود، و چون وفات یافت حضرت برای تجهیز او آمد در حالی که سوار بر شتر بود، و چون از امر او فارغ شد سوار بر شتر خود شده و برگشت به طرف بیابان و فرمود آگاهی ده یاران خود را و برسان به ایشان سلام مرا و بگو به ایشان که من و کسی که جاری مجرای من است از امامان لابد و ناچاریم از آنکه باید حاضر شویم به جنازه‏های شما در هر شهری که باشید پس از خدا بپرهیزید در امر خودتان.(591)
مؤلف گوید: که در جواب سؤال از بریدن سر میت جواب حضرت را بالتمام در روایت نقل نکرده ان، روایتی در باب از حضرت صادق علیه السلام وارد شده که در ذکر آن جواب حضرت کاظم علیه السلام معلوم می‏شود، و آن، روایت این است که ابن شهر آشوب نقل کرده که ربیع حاجب رفت نزد منصور در حالی که در طواف خانه بود و گفت: یا امیرالمؤمنین! شب گذشته فلان که مولای تست مرده و و سر او را بعد از مردنش بریده‏اند، منصور برافروخته شد و غضب کرد و گفت به ابن شبرمه و ابن ابی لیلی و جمعی دیگر از قاضیها و فقها که چه می‏گویند در این مسأله، تمامی گفتند که نزد ما در این مسأله چیزی نیست و منصور می‏گفت بکشم آن شخص را که این کار کرده یا نکشم، در این حال گفتند به منصور که جعفر بن محمّد علیه السلام داخل در سعی شد منصور به ربیع گفت برو این مسأله را از او بپرس، ربیع چون پرسید از آن حضرت جواب فرمود که بگو باید آن شخص صد دینار بدهد چون گفت به منصور فقها گفتند که بپرس از او که چرا باید صد اشرفی بدهد. حضرت صادق علیه السلام فرمود: دیه در نطفه بیست دینار است و در علقه شدن بیست دینار و در مضغه شدن بیست دینار و در روییدن استخوان بیست دینار و در بیرون آوردن لحم بیست دینار، یعنی برای هر مرتبه بیست دینار زیاد می‏شود تا مرتبه‏ای که خلقتش تمام می‏شود و هنوز روح ندمیده صد دینار می‏شود، و بعد از این اطوار حق تعالی او را روح می‏دهد و خلق آخر می‏شود و مرده به منزله بچه در شکم است که این مراتب را سیر کره و هنوز روح در آن ندمیده، ربیع برگشت و جواب حضرت را نقل کرد همگی از این جواب به شگفت درآمدند آنگاه گفت برگرد و بپرس از آن حضرت که دیه این میت به که می‏رسد مال ورثه است یا نه؟ حضرت در جواب فرمودند: هیچ چیز از آن مال ورثه نیست؛ زیرا که این دیه در مقابل آن چیزی است که به بدن او رسیده بعد از مردنش باید به آن مال حج داد برای میت یا صدقه داد از جانب او یا صرفش کرد در راه خیر.(592)