ابن شهر آشوب روایت کرده که روز نوروزی بود که منصور دوانیقی امام موسی علیه السلام را امر کرد که آن جناب در مجلس تهنیت بنشیند و مردم به جهت مبارک باد او بیایند و هدایا و تحف خویش را نزد او بگذارند و آن جناب قبض اموال فرماید. حضرت فرمود: من در اخباری که از جدم رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم وارد شده تفتیش کردم از برای این عید چیزی نیافتم و این عید سنتی بوده از برای فرس و اسلام او را محو نموده و پناه میبرم به خدا از آنکه احیا کنم چیزی را که اسلام محو کرده باشد آن را، منصور گفت که این کار به جهت سیاست لشکر و جند میکنم، و شما را به خداوند عظیم سوگند میدهم که قبول کنی و در مجلس بنشینی، پس حضرت قبول فرمود و در مجلس تهنیت بنشست و امراء و اعیان لشکر به خدمتش شرفیاب شدند تو او را تهنیت میگفتند و هدایا و تحف خود میگذرانیدند و منصور خادمی را موکل کرده بود و در نزد آن جناب ایستاده بود، اموال را که میآوردند ثبت سیاه میکرد، پس چون مردمان آمدند آخر ایشان پیرمردی وارد شد عرض کرد: یابن رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم! من مردی فقیر میباشم و مالی نداشتم که از برای شما تحفه آورم و لیکن تحفه آوردم از برای شما سه بیتی را که حدم در مرثیه جدت حسین بن علی علیهما السلام گفته و آن سه بیت این است:
عَجِبْتُ لِمَصْقُولٍ عَلاکَ فِرِنْدُهُ - یَوْمَ الْهِیاجِ وَ قَدْ عَلاکَ غُبارٌ
وَ لاَسْهُمٍ نَفَذَتْکَ دُونَ حَرائِرَ - یَدْوعُونَ جَدَّکَ وَ الدُّمُوعُ غِزارٌ
اَلاّ تَقَضْقَضَتِ(571) السَّهامُ وَعاقَها - عَْن جِسْمِکَ الاِجْلالُ وَ الاِکْبارُ
حضرت فرمود: قبول کردم هدیه تو را، بنشین بارک اللَّه فیک، پس سر خود را به جانب خادم منصور بلند کرد و فرمود: برو نزد امیر او را خبر ده که این مقدار مال جمع شده و این مالها را چه باید کرد، خادم رفت و برگشت و گفت: منصور میگوید که تمام را به شما بخشیدم در هرچه خواهی صرف کن، پس حضرت به آن مرد پیر فرمود که تمام این مالهارا بردار و قبض کن، همانا من تمام را به تو بخشیدم.(572)