]
مؤلف گوید: که شایسته دیدم در اینجا نقل کنم ملخص کلام شیخ خود ثقةالاسلام نوری رضی اللَّه عنه را در کلمه طیبه بعد از آنکه اثبات کرده که فرقه اثنی عشریه اهل نجاتاند از هفتاد و سه فرقه، فرموده: و نجات این جماعت در این اعصار در غایت ضعف و پستی و قلت و سستی است به سبب اموری چند که عمده آن کثرت تردد و آمد و شد کفار است به بلاد مقدسه ایران و شدت مراوده و تحبب مسلمین با ایشان و فرو گرفتن امتعه و اقمشه و آلات و اثاثالبیت اهل کفر و شرک هر شهر و دهکده را تا آنکه نمانده چیزی از ضروریات زندگی و اسباب راحت بدن و آسودگی جز آنکه از آنها در آن نشانه و اسمی و یادگار و رسمی هست و نتایج این کار و آثار این رفتار مفاسد و مضاری است بی شمار که در دین اسلام پیدا شده.
اول - آن است که بغض قلبی کفار و ملحدین که از ارکان دین و اجزاء ایمان است از دل برده و محبت و دوستی آنها را که در مناقضت با دوستی خداوند و اولیائش چون آب و آتش است آورده بلکه مراوده و آمیزش با آنها مایه افتخار و سبب مباهات شده و حال آنکه حق تعالی میفرماید در آیه لاتَجِدُ قَوْماً...(1524) [یعنی: ]نمییابی قومی را که ایمان آوردند به خداوند و روز باز پسین دوست دارند کسی را که دشمنی و مخالفت کند خدا و رسول او را هر چند پدران یا پسران یا برادران یا عشیره او باشند چه رسد به بیگانه پس دوست ایشان را حظی از ایمان نباشد. و نیز فرموده:
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا عَدوِّی وَ عَدوَّکُمْ اَوْلِیآءَ...(1525) [ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردهاید، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستی مگیرید.]
و در من لایحضره الفقیه از جناب صادق علیه السلام روایت کرده که خداوند وحی فرستاد به سوی پیغمبری از پیغمبران خود که بگو به مؤمنین نپوشند لباس اعدای مرا و نخورند غذای اعدای مرا و نروند به راههای اعدای من پس میشوید ا دشمنان من چنانچه ایشان دشمنان مناند.(1526) و در کتاب جعفریات به همین مضمون از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده و در آخر آن فرموده: و متشکل نشوند به شکلهای اعدای من.(1527)
و در امالی صدوق مروی است که جناب صادق علیه السلام فرمود: کسی که دوست دارد کافری را، دشمن داشته خداوند را و کسی که دشمن شود کافری را، دوست داشته خدا را. آنگاه فرمود: دوست دشمن خدا، دشمن خدا است.(1528) و در صفات الشیعه از جناب امام رضا علیه السلام روایت کرده که فرمود: به درستی که از کسانی که به خود بستند محبت ما اهل بیت را کسانیاند که فتنه ایشان سختتر است بر شیعیان ما از دجال، راوی گفت: به چه سبب؟ فرمود: به دوست داشتن دشمنان ما و دشمن داشتن دوستان ما، زیرا که چون چنین شود مختلط میشود حق به باطل و مشتبه میشود پس شناخته نمیشود مؤمن از منافق.(1529)
و نیز آن جناب درباره اهل جبر و تشبیه و غلات فرمود چنانچه در خصال مروی است که هرکس دوست دارد ایشان را، دشمن داشته ما را و کسی که دشمن دارد ایشان را، دوست داشته ما را و کسی که مواصلت کند ایشان را، بریده است با ما و کسی که بریده از ایشان، مواصلت کرده با ما و کسی که بیازارد ایشان را، نیکی کرده است با ما و کسی که نیکی کند ایشان را، آزرده است ما را و کسی که اکرام کند ایشان را، اهانت کرده ما را و کسی که اهانت کرده ایشان را، اکرام نموده ما را و کسی که رد کند ایشان را، پذیرفته از ما و کسی که بپذیرد از ایشان، رد نموده ما را و کسی که احسان کند ایشان را، بدی نموده با ما و کسی که بدی کند با ایشان، احسان نموده با ما و کسی که تصدیق کند ایشان را، ما را تکذیب نموده و کسی که تکذیب کند ایشان را، نصدی نموده ما را و کسی که عطیه دهد ایشان را، محروم کرده ما را و کسی که محروم کرده ایشان را، عطیه داده ما را. ای پسر خالد! هر که از شیعیان ما است نگیرد از ایشان دوستی و ناصری، و چون حال این قسم کفره چنین باشد حال سایر کفار اگر بدتر نباشد کمتر نخواهد بود.(1530)
دوم - آنکه در دل بغض دین و طریقه مسلمین و عداوت متدینین و علما و صالحی که متأدباند به آداب شریعت و منکرند به قلب و زبان معاشرات و مشابهت به آن جماعت را کم کم ثابت و برقرار شود چه هر کس به حسب فطرت متنفر است از مخالفت طریقه و منکر رسوم خویش که آنها را از روی محبت و خیال التذاذ و منفعت اختیار کرده خصوص اگر آن مخالف، ناهی و رادع باشد به قدر امکان او را از پیروی آن طریقه و شیوع و بروز این مفسده به مقامی رسیده که نزدیک شد معامله کنند با اهل علم و ارباب دین معامله با یهود مسکین که از دینش قلب منزجر و صورت عبوس شده و آن را که تمکن رساندن اذیتی است به او در صدد ان برآمده بلکه از دیدن صاحب عمامه که وجودش منغص عیش و مانع لهو لعب است تنفر بیش از و انزجار و استهزاء و سخریه و اشاره به چشم و دست به نحو استخفاف زیاده از دیگران بلکه حکایت حرکات و سکنات اهل علم را در اوقات تحصیل و عبادت از اسباب مضحکه مجالس لهو و زینت محافل طرب خود کردهاند و گاهی در لباس شعر و مضامین نظم درآوردند و همان کارها که کفار هنگام دیدن مؤمنین میکردند از استهزاء به زبان و اشاره به ابرو و چشم و استحقار و استخفاف به مقدار میسور، و خداوند در مواضع متعدده حکایت فرموده و وعده عذاب دنیا و آخرت به آن داده به همان روش فساق و فجار با آن جماعت در این اعصار چنین کنند و این بغض و منافرت با لزوم تعظیم و احترام ایشان نهایت مناقضت و کمال مباینت دارد و هرگز با یکدیگر جمع نشود. و در اخبار بسیار دائره ایمان را منحصر فرمودهاند به حب فی اللَّه و بغض فی اللَّه و فرمودند: ایمان نیست مگر حب و بغض خداوند و آنچه پسندیده و دوست دارد، و بغض اعدای خداوند و آنچه دوست دارند.(1531)
و در «نهجالبلاغه» مذکور است که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: اگر نبود در ما مگر دوست داشتن ما آنچه را که خداوند دشمن دارد و تعظیم کردن ما آنچه را که خداوند حقیرکرده هرآینه کفایت میکرد ما را در مخالفت ما خدا ر ا و روگرداندن از امر او.(1532)
و بالجمله: رشته کار امت پیغمبر آخرالزمان صلی اللَّه علیه و آله و سلم به جایی رسیده که غالب عوام از ضروریات مسایل بیخبرند بلکه از تردد و مجالست و انس با نصاری وزنادقه و دهریین چندان کلمات کفر و سخنان منکرانه که مورث ارتداد است در میان مردم شایع شده که فوج فوج از دین بیرون روند و ندانند و اگر دانند از هم خود نشمارند.
اکابر و اعیان به معاصی بزرگ چون خوردن روزه شهر رمضان در محضر خلایق مفتخرند و بر پیروان دین خند زنند و سخریه و استهزاء کنند و ایشان را بی شعور و بی ادراک دانند و در سلک بی خبران و بی ذوقان شمارند و گاهی ایشان را خشک مقدس نامند و بر افعال خدا عز و جل پیوسته اعتراض کنند و ایراد گیرند و مدایح و توصیف حکما و اهل صنایع فرنگ و کثرت عقل و هوشی ایشان را ورد زبان و زینت مجالس نمایند و صنایع و اعمالشان را که نتیجه فی الجمله تکمیلی است در علم طبیعی و ریاضی از قوت بشر بیرون دانند و با معاجز و خوارق عادات انبیا و اوصیا علیهم السلام برابر سازند و از مجالس علما گریزان و از صحبت علم دین و ذکر معاد ملول و منزجر شوند و اگر در محفلی گرفتار شوند به خواب روند یا دل را به جای دیگر فرستند، و رعایت فقراء و اهل دین را لغو و بی فایده انگارند و از اموال نجسه که از چندین راه حرام و از خون ارامل و ایتام به دست آورده و در مصارف حرام و معاصی عظام خرج کنند خود را غنی و معظم و لازمالاحترام شمرند و علما و اتقیا را خورنده مال مردم و حلوایی و گدا و ذلیل پندارند. استعمال ظروف نقره و طلا و لباس مردی زری و دیبا و ریشهای تراشیده به هیئت بنی مروان و بنی امیه سخن محبوب و زبان مرعوب لسان فرانسه و انگلیس و بدل کتاب خداوند و آثار ائمه اطهار علیهم السلام کتب ضلال و مؤلفات کفره را انیس و جلیس، یهودیان که سالها در بلاد فرنگ با عیسوی محشورند رسوم مذهب و کیش خود را از دست ندادند، و مسلمانان از سفر چند ماهه به آن صوب دل از مسلمانی کشیدند کمتر معصیتی مانده که شایع نشده و قبحش از انظار برداشته نیست و کمتر طاعتی و عبادتی باقی است که از آن جز صورت و اسمی و در آن از چندین راه خلل و فسادی راه نیافته، اهل حق از اقامه معروف و نهی منکر عاجز و با قدرت از تأثیر آن مأیوس و در خلوات بر ضعف ایمان و غربت اسلام و شیوع منکر گریان و مغموم.(1533)
والحمدللَّه که ظاهر شد صدق اخبار ختمی مرتبت صلی اللَّه علیه و آله و سلم به وقوع این مفاسد و غیر آن در امت او، چنانچه شیخ جلیل علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود از ابن عباس روایت کرده که گفت: حج کردیم با رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم پس گرفت حلقه در کعبه را پس روی مبارک را متوجه نمود به ما و فرمود: آیا خبر ندهم شما را به علامات قیامت، و بود نزدیکترین مردم در آن روز به آن جناب، سلمان رضی اللَّه عنه پس گفت: بلی یا رسول اللَّه! پس فرمود: از علامات قیامت ضایع کردن نماز است و پیروی شهوات و میل به آراء باطله و تعظیم ارباب مال و فروختن دین به دنیا در آن وقت آب میشود قلب مؤمن در جوفش چنانچه آب میشود نمک در آب آز آنچه میبینید از منکرات پس قدرت ندارد بر تغییر آن، سلمان گفت: به درستی اینها هر آینه خواهد شد یا رسول اللَّه! فرمود: آری، قسم به آنکه جانم در دست او است ای سلمان! پس در آنگاه «منکر» معروف میشود و «معروف» منکر و امین میشود خائن و خیانت میکند امین، و تصدیق کرده میشود درغگو و تکذیب کرده میشود صادق. سلمان گفت: اینها خواهد شد یا رسول اللَّه! فرمود: آری، قسم به آنکه جانم در دست او است! ای سلمان! میشود در آن زمان ریاست زنان و مشارکت کنیزان و نشستن اطفال بر منبرها و میشود دروغ ظرافت و زکات غرامت یعنی دادن آن را ضرر در مال خود دانند و مال کفار را که به غلبه گیرند غنیمت خود کنند یعنی در مصارف مسلمین صرف نکنند، و جفا میکند مرد، پدر و مادر (1534) خود را و بیزاری میجوید از صدیق خود و طلوع میکند ستاره دنبالهدار. سلمان گفت: اینها خواهد شد یا رسول اللَّه! فرمود: آری: قسم به آنکه جانم در دست او است! به درستی که در آن وقت شریک میشود زن با شوهرش در تجارت و باران در تابستان آید و جوانمردان تمام شوند و حقیر میشود فقیر؛ پس در آن وقت بازارها نزدیک یکدیگر شود که ناگاه این گوید نفروختیم چیزی و آن گوید نفعی نکردیم به چیزی. پس نمیبینی مگر مذمت کننده برای خدا. سلمان گفت: اینها خواهد شد یا رسول اللَّه! فرمود: آری، قسم به آنکه جانم در دست او است! ای سلمان، پس در آن زمان والی شوند بر آنها کسانی که اگر سخنی بگویند بکشند ایشان را و اگر سکوت کنند مستأصل کنند ایشان را، هرآینه برگزینند غنیمت ایشان را و پایمال کنند حرمت ایشان را و بریزند خونهای ایشان را و هر آینه پر شود دلهای ایشان از فساد و ترس پس نمیبینی ایشان را مگر ترسان و هراسان. سلمان گفت: اینها خواهد شد یا رسول اللَّه! فرمود: آری، قسم به آنکه جانم در دست او است! به درستی که در آن زمان آورده شود چیزی از مشرق و چیزی از مغرب و به رنگها و زینتهای مختلفه در آیند پس وای بر ضعفای امت من از آنها و وای بر آنها از خداوند، رحم نمیکنند صغیر را و توقیر نمینمایند بزرگ را و نمیگذرند از بدکاران، جثه ایشان جثه آدمیان است و دل ایشان، دل شیاطین. سلمان گفت: اینها خواهد شد یا رسول اللَّه! فرمود: آری، قسم به آنکه جانم در دست او است! ای سلمان، در آن وقت اکتفا کنند مردان بر مردان و زنان بر زنان و رشک برند بر مردان چنانچه رشک برده میشود بر دختران، و مردان شبیه به زنان و زنان شبیه به مردان شوند و سوار شوند زنان بر زین، پس بر این زنان از امت من باد لعنت خداوند. سلمان گفت: اینها خواهد شد یا رسول اللَّه! فرمود: آری، قسم به آنکه جانم در دست او است! به درستی که در آن وقت نقش و طلاکاری کنند مسجدها را چنانچه نقش و تذهیب کنند معبد یهود و نصاری را و زینت داده میشود قرآنها و دراز میشود منارهها و بسیار میشود صفها که دلشان بر یکدیگر کینه و عداوت دارد و زبانهایشان مختلف است. سلمان گفت: اینها خواهد شد یا رسول اللَّه! فرمود: آری، قسم به آنکه جانم در دست او است! و در آن وقت آرایش کنند مردهای امت من به طلا و بپوشند حریر و دیباج و بگیرند پوست پلنگ به جهت جامه زیر درع [ زره جنگی]. سلمان گفت: اینها خواهد شد یا رسول اللَّه! فرمود: آری، قسم به آنکه جانم در دست او است! ای سلمان! در آن وقت ظاهر میشود ربا و معامله عینه کنند، یعنی متاعی را بفروشند به وعده به قیمت معین بعد آن متاع را بایع از مشتری بخرد به کمتر از آن قیمت و این نوعی است از حیله تحلیل ربا، و داد و ستد شود رشوه و پست شود دین و بلند شود دنیا. سلمان گفت: اینها خواهد شد یا رسول اللَّه! فرمود: آری، قسم به آنکه جانم در دست او است! ای سلمان، و در آن وقت طلاق زیاد شود و جاری شود حدی بر خداوند و هرگز ضرری نرسانند به خدای تعالی. سلمان گفت: اینها خواهد شد یا رسول اللَّه! فرمود: آری، قسم به آنکه جانم در دست او است! و در آن وقت ظاهر شوند کنیزان خواننده و آلات لهو که حکایت مقامات آواز را کند چون عود و طنبور و والی شود بر ایشان شرار امت. سلمان گفت: اینها خواهد شد یا رسول اللَّه! فرمود: آری، قسم به آنکه جانم در دست او است! ای سلمان، در آن وقت حج میکنند اغنیاء برای نزهت، و متوسطین ایشان برای تجارت، و فقرای ایشان برای ریا و سمعه [ آوازه و شهرت]، پس در آن وقت پیدا شوند قومی که یاد گیرند قرآن را برای غیر خداوند، او را برای خود خوانندگی بگیرند و پیدا شوند قومی که علم دین آموزند برای غیر خدا و بسیار شود اولاد زنا و خوانندگی کنند به قرآن و بر روی یکدیگر بریزند برای دنیا. سلمان گفت: اینها خواهد شد یا رسول اللَّه! فرمود: آری، قسم به آنکه جانم در دست او است! ای سلمان، این در وقتی است که دریده میشود حرمتها و کسب کرده میشود معاصی و مسلط شوند بدان بر خوبان و منتشر شود دروغ و ظاهر شود لجاجت و شایع شود فقر و احتیاج و افتخار میکند به لباس و ببارد بر ایشان باران در غیر وقت باران، و نیکو دانند و شمرند و گیرند نرد و شطرنج و طبل و آلات ساز را و قبیح دانند امر به معروف و نهی از منکر را تا آنکه میشود مؤمن در آن وقت خوارتر از کنیز، و ملامت میان قراء و عباد فاش میشود پس آنها خوانده شوند در ملکوت آسمانها ارجاس و انجاس. سلمان گفت: اینها خواهد شد یا رسول اللَّه! فرمود: آری، قسم به آنکه جانم در دست او است! ای سلمان، پس در آن وقت نترسد غنی بر فقیر تا آنکه سائل سؤال کند از جمعه تا جمعه پس نمییابد احدی را که بگذارد در کف او چیزی.
سلمان گفت: اینها خواهد شد یا رسول اللَّه! فرمود: آری، قسم به آنکه جانم در دست او است. انتهی الخبر.(1535)
و بالجمله: غیرت در دین و عصبیت در مذهب چنان از خلق برداشته شده که اگر از کافری یا مخالفی ضررهای کلی به دین او برسد اندوهگین نشود به مقدار همین که از ضرر جزیی مالی که از برادر مسلم به او رسیده و اگر دسته دسته مردم از دین برگردند هرگز غمگین نشوند.(1536)