تربیت
Tarbiat.Org

منتهی الآمال تاریخ چهارده معصوم (جلد دوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

دستگیری از گشمدگان‏

]
حکایت هفدهم - قصه تشرف شیخ قاسم است به لقای آن حضرت علیه السلام: سید فاضل متبحر سید علیخان حویزی نقل کرده که خبر داد مرا مردی از اهل ایمان از اهل بلاد ما که او را شیخ قاسم می‏گویند و او بسیار به حج می‏رفت، گفت: روزی خسته شدم از راه رفتن پس خوابیدم در زیر درختی و خواب من طول کشید و حاج از من گذشتند و بسیار از من دور شدند چون بیدار شدم دانستن از وقت، که خوابم طول کشیده و اینکه حاج از من دور شدند و نمی‏دانستم از وقت، که خوابم طول کشیده و اینکه حاج از من دور شدند و نمی‏دانستم که به کدام طرف متوجه شوم پس به سمتی متوجه شدم و به آواز بلند صدا می‏کردم یا اباصالح و قصد می‏کردم به این، صاحب‏الأمر علیه السلام را چنانچه ابن طاوس ذکر کرده در کتاب امان در بیان آنچه گفته می‏شود در وقت گمشدن راه پس در این حال که فریاد می‏کردم سواری را دیدم که بر ناقه‏ای است در زی عربهای بدوی چون مرا دید فرمود به من که تو منقطع شدی از حاج؟ گفتم: آری، فرمود: سوار شو در عقب من که تو را برسانم به آن جماعت. پس در عقب او و سوار شدم و ساعتی نکشید که رسیدیم به قافله، چون نزدیک شدیم مرا فرود آورد و فرمود: برو از پی کار خود. پس گفتم به او عطش مرا اذیت کرده است پس از زین شتر خود مشکی بیرون آورد که در آن آب بود و مرا از آن آب سیراب نمود، قسم به خداوند که آن لذیذتر و گواراترین آبی بود که آشامیده بودم آنگاه رفتم تا داخل شدم در حاج و ملتفت شدم به او پس او را ندیدم و ندیده بودم او را در حاج پیش از آن و نه بعد از آنکه مراجعت کردیم.(1441)
[