تربیت
Tarbiat.Org

منتهی الآمال تاریخ چهارده معصوم (جلد دوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

شرح حال سید رضی‏الدین آوی‏

]
ذکر سید رضی‏الدّین محمّد آوی که یکی از اعقاب علی الحوریّ است:
همانا از اعقاب علی الحوریّ می‏باشد سید جلیل عابد نبیل رضی‏الدّین محمّد آوی النقیب ابن فخرالدّین محمّد بن رضی الدّین محمّد بن زید بن الدّاعی زید بن علی بن الحسین بن الحسن بن ابی الحسن علی بن ابی محمّد الحسن النّقیب الرّئیس ابن علی بن محمّد بن علی الحوریّ ابن حسن بن علی اصغر ابن الإمام زین‏العابدین علیه السلام و این سید جلیل صاحب مقامات عالیه و کرامات باهره است و عدیل سید رضی‏الدّین بن طاوس و صدیق او است و بسیار می‏شود که سید بن طاوس تعبیر می‏کند از او در کتب خود به برادر صالح چنانکه در رساله مواسعه و مضایقه فرموده که توجه کردم من با برادر صالح خود محمّد بن محمّد بن محمّد قاضی آوی - ضاعف اللَّه سعادته و شرّف خاتمته - از حلّه به سوی مشهد مولایمان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام پس بیان فرموده که در این سفر مکاشفات جمیله و بشارات جلیله برای من روی داد.(194)
مؤلف گوید: که از برای این سید بزرگوار قصه‏ای است متعلق به دعای عبرات که سید بن طاوس در مهج الدّعوات و علامه در منهاج‏الصلاح به آن اشاره کرده‏اند و آن حکایت چنین است که خفر المحقّقین از والدش علامه از جدش شیخ سدیدالدّین از سید مذکور روایت کرده که آن جناب محبوس بود در نزد امیری از امراء سلطان جرماغون مدت طویلی در نهایت سختی و تنگی، پس در خواب خود دید خلف صالح منتظر - صلوات اللَّه علیه - را پس گریست و گفت: ای مولای من! شفاعت کن در خلاص شدن من از این گروه ظلمه، حضرت فرمود: بخوان دعای عبرات را، سید گفت: کدام است دعای عبرات؟ فرمود: آن دعا در مصباح تو است، سید گفت: ای مولای من! دعا در مصباح من نیست. فرمود نظر کن در مصباح خواهی یافت دا را در آن، پس از خواب بیدار شده نماز صبح را ادا کرد و مصباح را باز نمود پس ورقه‏ای یافت در میان اوراق که این دعا نوشته بود در آن، پس چهل مرتبه آن دعا را خواند. آن امیر را دو زن بود یکی از آن دو زن عاقله و مدیره و آن امیر بر او اعتماد داشت، پس امیر نزد او آمد در نوبه‏اش پس گفت به امیر، گرفتی یکی از اولاد امیرالمؤمنین علیه السلام را؟ امیر گفت: چرا سؤال کردی از این مطلب؟ گفت: در خواب دیدم شخصی را و گویا نور آفتاب می‏درخشد از رخسار او، پس حلق مرا میان دو انگشت خود گرفت آنگاه فرمود که می‏بینم شوهرت را که گرفت یکی از فرزندان مرا، و طعام و شراب بر او تنگ گرفته پس من به او گفتم: ای سید من! تو کیستی؟ فرمود: من علی بن ابی طالبم، بگو به او اگر او را رها نکرد هر آینه خراب خواهم کرد خانه او را. پس این خواب منتشر شد و به سلطان رسید، پس گفت مرا علمی به این مطلب نیست و از بوّاب خود جستجو کرد و گفت کی محبوس است در نزد شما؟ گفتند: شیخ علوی که امر کردی به گرفتن او، گفت: او را رها کنید و اسبی به او بدهید که سوار شود و راه را به او دلالت کنید که رود به خانه خود انتهی.(195)
و این سید جلیل همان است که سند یک قسم استخاره به تسبیح به او منتهی می‏شود. و او روایت می‏کند از حضرت صاحب‏الأمر علیه السلام چنانکه شیخ شهید در ذکری نقل فرموده و ظاهر آن است ک سید آن استخاره را تلقی کرده از حضرت حجت علیه السلام مشافهةً بدون واسطه و این در غیبت کبری منقبتی است عظیمه لایَحُومُ حَلوْلَها فَضیلَةٌ. و من کیفیت آن استخاره را در کتاب باقیات صالحات که در حاشیه مفاتیح است نقل کردم به آنجا رجوع کنند.(196)
روایت می‏کند این بزرگوار از برادر روحانی خود سید بن طاوس و از پدر بزرگوار خود از پدرش از پدرش از پدرش داعی بن زید - که پدر چهارم او است - از سید مرتضی و شیخ طوسی و سلاّر و غیره و وفاتش در چهارم صفر سنه ششصد و پنجاه و چهار واقع شده.
و آویّ نسبت به آوه بر وزن ساوه از توابع قم است و فضیلت بسیار برای آن نقل شده که جمله‏ای از آن را قاضی نوراللَّه در مجالس المؤمنین ایراد فرموده.(197) و بدان که از بنی اعمام سید رضی مذکور است سید جلیل شهید تاج‏الدّین ابوالفضل محمّد بن مجدالدّین حسین بن علی بن زید بن داعی و شایسته است که ما به نحو اختصار به شهادت او اشاره کنیم.
شهادت ابوالفضل تاج‏الدّین محمّد الحسینی رحمه اللَّه:
صاحب عمدةالطالب گفته که این سید جلیل در آغاز امر واعظ بود، و روزگار خویش را به مواعظ و نصایح به پای گذاشت، سلطان اولجایتو محمّد او را احضار کرده به حضرت خویش اختصاص داد، و نقابت نقباء ممالک عراق و مملکت ری و بلاد خراسان و فارس و سایر ممالک خود را بهتمامت به عهده کفایتش حوالت داد، اما رشیدالدّین طبیب که در حضرت سلطان وزارت داشت با تاج‏الدّین به عداوت و کین بوده و سبب آن شد که در مشهد ذی‏الکفل نبی علیه السلام که در قریه‏ای در میان حلّه و کوفه بود مردم یهود به زیارت می‏رفتند و به آن مکان شریف حمل نذور می‏نمودند، سید تاج‏الدّین بفرمود تا مردم یهود را از آن قریه ممنوع داشتند، و در بامداد آن شب منبری در آنجا نصب نموده نماز جمعه و جماعتی به پای می‏رفت. رشیدالدّین که از علو مقام و منزلت سید والا رتبت در حضرت سلطنت دلی پر کین و خاطری اندهگین داشت از این کردار بر حسد و عداوتش بر افزود پس اسباب قتل او را فراهم نمود به نحوی که جای ذکرش نیست.
پس این سید جلیل را با دو پسرش شمس‏الدّین حسین و شرف‏الدّین علی در کنار دجله حاضر کردند بر طبق میل رشید خبیث، اول دو پسرش را و پس از آن خود آن سید جلیل را به قتل رسانیدند، و این قضیه در ماه ذی‏القعده سنه هفتصد و یازده روی داد، و بعد از قتل ایشان مردم عوام بغداد و جماعت حنابله شقاوت نهاد خباثت فطری خویش را ظاهر کره بدن آن سید جلیل را پاره پاره کرده گوشتش را بخوردند، موهای شریفش را کنده هر دسته از موی مبارکش را به یک دینار بفروختند، چون سلطان این داستان بشنید سخت خشمناک شده و از قتل او و پسرانش متأسف گردید و بفرمود تا قاضی حنابله را به دار کشند جماعتی لب به شفاعت گشودند، فرمان داد تا واژگونه‏اش بر دراز گوشی کور نشانده در بازارهای بغداد گردش دهند و هم فرمان داد که بعد از آن حنابله کسی قضاوت نکند.(198)