شیخ کلینی از یعقوب بن جفعر روایت کرده که گفت: بودم نزد حضرت ابوابراهیم موسی بن جعفر علیه السلام که آمد نزد او مردی از اهل نجران یمن از راهبهای نصاری و با او بود زنی راهبه پس رخصت طلبید برای دخول آنها فضل بن سوار، امام علیه السلام در جواب او فرمود: چون فردا شود بیاور ایشان را نزد چاه امالخیر. راوی گفت: ما فردا رفتیم به همان جا دیدیم ایشان را که آمدهاند، پس امام امر فرمود بوریایی که از برگ خرما ساخته بودند آوردند و زمین را با آن فرش کردند پس حضرت نشست و ایشان نشستند پس آن زن شروع رد به سؤال و مسایل بسیاری پرسید، و حضرت تمامی آنها را جواب داد، آن وقت حضرت از او پرسید چیزهایی که آن زن جواب آنها را نداشت تا بگوید پس اسلام آورد، آنگاه آن مرد راهب شروع کرد به سؤال کردن و حضرت جواب میداد از هرچه او پرسید، پس آن راهب گفت که م در دین خود محکم بودم و نگذاشتم در روی زمین مردی از نصاری را که علم او به علم من برسد، و به تحقیق شنیدم که مردی در هند میباشد که هر وقت بخواهد میرود بیتالمقدس در یک شبانه روز بر میگردد و به منزل خود در زمین هند، پس پرسیدم که این مرد در کدام زمین هند است گفته شد در سندان است و پرسیدم از آن کس که مرا به احوال او خبر ده که آن مرد از کجا این قدرت به هم رسانیده، گفت: آموخته آن اسمی را که آصف وزیر سلیمان به آن اسم ظفر یافت و به سبب آن آورد آن تختی را که در شهر سبا بود و حق تعالی ذکر فرمود آن را در کتاب شما و برای ما که صاحبان دینیم در کتابهای ما. پس حضرت امام موسی علیه السلام از او پرسید که از برای خدا چند اسم است که برگردانیده نمیشود، به این معنی که دعا البته مستجاب میشود؟ راهب گفت: اسمهای خدا بسیار است و اما محتوم از آنها که سائلش رد کرده و نومید نمیشود هفت است. حضرت فرمود: خبر بده مرا به آنچه از آنها در حفظ داری. راهب گفت: نه قسم به خدایی که فرستاده تورات را به موسی و گردانید عیسی را عبرت عالمین و امتحان برای شکرگزاری صاحبان عقل و گردانید محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم برکت و رحمت و گردانید علی علیه السلام را عبرت و بصیرت، یعنی سبب عبرت گرفتن مردمان و بینایی ایشان در دین و گردانید اوصیاء را از نسل محمّد و علی علیهما السلام که نمیدانم آن هفت اسم را و اگر میدانستم محتاج نمیشدم در طلب آن به کلام تو و نمیآمدم به نزد تو و سؤال نمیکردم از تو. پس حضرت به او فرمود: برگرد به ذکر آن شخص هندی، راهب گفت: شنیدم این اسمها را و لکن نمیدانم باطن آنها را و نه ظاهر آنها را و نمیدانم که چیست آنها و چگونه است و علمی ندارم به خواندن آنها پس روانه شدم تا وارد شدم به سندان هند، پس پرسیدم از احوال آن مرد، گفتند که او دیری بنا کرده در کوهی و بیرون نمیآید و دیده نمیشود مگر در هر سالی دو مرتبه و اهل هند را گمان این است که خداوند تعالی روان کرده است برای او چشمهای در دیرش و گمان کردهاند که برای او زراعت روییده میشود بدون تخم پاشیدن و کشت میشود برای او بدون آنکه عمل کند در کشت، پس رفتم تا رسیدم به در منزل او پس ماندم در آنجا سه روز. نمیکوفتم در را و کاری هم نمیکردم برای گشودن آن، پس چون روز چهارم شد گشود حق تعالی در را به اینکه آمد ماده گاوی که بر او هیزم بود و میکشید پستان خود را از بزرگی آن نزدیک بود بیرون بیاید آنچه در پستان او بود از شیر، پس زور آورد به در، در گشوده شد، من از پی او رفتم و داخل شدم یافتم آن مرد را ایستاده نظر میکرد به آسمان میگریست و نظر میکرد بر زمین و گریه میکرد و نظر میافکند به کوهها میگریست.
پس من از روی تعجب گفتم سبحان اللَّه! چقدر کم است مثل تو در این زمانه، او گفت: به خدا قسم که نیستم من مگر حسنهای از حسنات مردی که واگذاشتی او را در پشت سر خود در وقتی که متوجه اینجا شدی (یعنی حضرت موسی بن جفعر علیه السلام) پس گفتم به او که به من خبر دادهاند که نزد تو اسمی است از اسمهای خدای تعالی که میری به مدد آن در یک شبانه روز به بیتالمقدس و برمیگردی به خانه خود گفت: آیا میشناسی بیتالمقدس را؟ گفتم: من نمیشناسم مگر بیتالمقدسی که در شام است، گفت: نیست آن نیست آن بیتالمقدس و لکن او آن بیتی است که مقدس و پاکیزه شده است و آن بیت آل محمّد علیهم السلام است. گفتم او را آنچه من شنیدهام تا امروز بیتالمقدس همان است که در شام است، گفت: آن محرابهای پیغمبران است و آنجا را حظیرةالمحاریب میگفتند، یعنی محوطهای که محرابهای پیغمبران در آنجا است تا آنکه آمد زمان فترت آن زمانی که واسطه بود مابین محمّد و عیسی علیهما السلام و نزدیک شد بلا به اهل شرک وَ حَلَّتِ النَّقِماتُ فی دُوْرِ الشَّیاطینِ و فرود آمد نقمتها و عذابها در خانههای شیاطین. و بعضی جَلَتِ النَّغَمات به جیم و غین خواندهاند؛ یعنی بلند و آشکارا شد سخنان آهسته در خانههای شیاطین، یعنی بدعتها و شبهههای باطله در مدارس و مجالس علمای اهل ضلالت، پس تحویل و نقل دادند نامها را از جاها به جاهای دیگر و عوض کردند نامها را به نامها و این است مراد از قول خدای تعالی اِنَّ هِیَ اِلاّ اَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها اَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما اَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ.(581)
بطن آیه برای آل محمّد علیهم السلام است و ظاهرش مثل است، پس گفتم من به آن مرد هندی که من سفر کردم به سوی تو از شهری دور و مرتکب شدم در توجه به سوی دریاها و غمها و اندوهها و ترسها و روز و شب میکردم به حالت مأیوسی از آنکه ظفر یابم به حاجت خود او گفت نمیبینم مادرت را که حامله به تو شد مگر بر حالی که حاضر شده نزد او ملکی کریم و نمیدانم پدرت را وقتی که اراده نزدیکی داشته با مادرت مگر آنکه غسل کرده و نزد مادرت آمده با حال پاکیزگی، و گمان نمیکنم مگر این را که پدرت خوانده بود سفر چهارم انجیل با تورات را در آن بیداری شب خود که عافبت او و تو به خیر شده، برگرد از هر جا که آمدی پس روان شو تا فرود آیی در مدینه محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم که آن را طیبه میگویند، و نام آن در زمان جاهلیت یثرب بوده. پس متوجه شو به سوی موضعی از آن که آن را بقیع گویند، پس بپرس که دار مروان کجا است آنجا منزل کن و سه روز در آنجا درنگ کن تا از تعجیل نفهمند که برای چه کار آمدهای، پس بپرس از آن پیرمرد سیاه که میباشد بر در آن سرای، بوریا میبافد و نام بوریا در شهرهای ایشان خصف است، پس مهربانی کن با آن پیرمرد و بگو به او که فرستاده است مرا به سوی تو خانه خواه تو که منزل میکرد در کنج خانه در آن اطاقی که چهارچوب دارد، یعنی در ندارد و سؤال کن از او احوال فلان بن فلان فلانی، یعنی موسی بن جعفر علوی علیه السلام و بپرس از او که کجا است مجلس او و بپرس که کدام ساعت گذر میکند در آن مجلس پس هر آینه خواهد نمود آن پیرمرد تو را آن کس که گفتم یا نشانی او را بیان میکند برای تو، پس میشناسی او را به آن نشانی و من بیان میکنم وصف او را برای تو، گفتم: هرگاه ملاقات کردم او را چه کار کنم؟ گفت: بپرس از او آنچه شده است و از آنچه خواهد شد و از معالم دین هر که گذشته و هرکه باقی مانده.
چون کلام راهب به اینجا رسید حضرت ابو ابراهیم موسی بن جفعر علیه السلام به او فرمود: به تحقیق نصیحت کرده تو را یار تو که ملاقات کردی او را، راهب گفت: چیست نام او فدایت گردم؟ فرمود: متم بن فیروز و او از ابناء عجم است و از کسانی است که ایمان آورده به خداوند یکتا که شریک ندارد و پرستیده او را به اخلاص و یقین و گریخته از قوم خود چون ترسیده از ایشان که دین او را ضایع کنند پس بخشید او را پروردگار او حکمت، و هدایت فرمود او را به راه راست و گردانید او را از متقیان و شناسایی انداخت میان او و میان بندگان مخلصین خود و نیست هیچ سالی مگر آنکه او زیارت میکند مکه را و حج میگزارد و در سر هر ماهی یک عمره به جا میآورد و میآید از جای خودش از هند تا مکه به فضل و اعانت خدا، و همچنین جزا میدهد خداوند شکر گزارندگن را، پس راهب پرسید از آن حضرت از مسایل بسیار، حضرت هریک را جواب میداد. و حضرت پرسید از راهب از چیزهایی که نبود نزد راهب از آنها جوابی پس حضرت او را خبر داد به جواب آنها، بعد از آن راهب گفت: خبر بده مرا از هشت حرفی که نازل شده از آسمان، پس ظاهر شد در زمین چهار از آنها و باقی ماند در هوا چهار از آنها یعنی مضمون آنها هنوز به فعل نیامده در زمین مانند چیزی که در هوا معلق باشد، بر کی نازل شود آن چهاری که در هوا است و کی تفسیر خواهد کرد آنها را؟ فرمود: قائم ما علیه السلام خداوند نازل خواهد فرمود آن را بر او و او تفسیر خواهد کرد آن را و نازل خواهد فرمود چیزی را که نازل نفرموده بر صدیقان و رسولان و هدایت شوندگان. پس راهب گفت که خبر بده مرا از دو حرف از آن چهار حرفی که در زمین است که آن چیست؟ فرمود: خبر میدهم تو را به همه آن چهار حرف:
اَمّا اُولیهُنَّ فَلا اِلهَ اِلاّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ باقِیاً؛ وَالثّانِیَةَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم مُخْلِصاً.
اما اول آنها پس توحید است بر حالی که باقی باشد بر جمیع احوال؛ و دوم رسالت حضرت رسالت پناه صلی اللَّه علیه و آله و سلم است بر حالی که خالص شده باشد از آلایش؛ و سوم آنکه ما اهل بیت پیغمبریم؛ و چهارم آنکه شیعیان ما از ما میباشند و ما از رسول خداییم و رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم از خدا به سببی، یعنی این اتصال و تعلق شیعه ما به ما و ما به پیغمبر و پیغمبر به خدا به واسطه حبل و ریسمانی است که مراد از آن، دین است با ولایت و محبت، پس راهب گفت: اَشْهَدْ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللَّه وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّه علیه و آله و سلم؛ یعنی شهادت میدهم که مستحق عبادتی نیست مگر خدای یکتا که شریک نیست او را و اینکه محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم رسول خدااست و اینکه آنچه آورده است از نزد خدای تعالی، حق است و اینکه شما برگزیده خدا هستید از مخلوقین و اینکه شیعیان شما پاکیزگانند و خوار شمرده شدگانند و از برای ایشان است عاقبتی که خدا قرار داده. و میفرمود: وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ؛ یعنی سرانجام نیکو که ظفر و نصرت است در دنیا و بهشت پر نعمت در عقبی و حمد و ستایش خدای را که پروردگار عالمین است، پس طلبید حضرت، جبّه خزی و پیراهن قوهستانی طیلسانی و کفش و کلاهی و آنها را داد، به او و نماز ظهر گذاشت و فرمود به آن مرد که خود را ختنه کن او گفت من ختنه شدم در هفتم.(582)
مؤلف گوید: که فاضل نبیل جناب ملا خلیل در شرح کافی در شرح کلام راهب که گفت اسماء اللَّه محتومی که سائلش رد نمیشود هفت است، فرموده: مراد به هفت، اسم هفت امام است که علی و حسن و حسین و علی و محمّد و جعفر و موسی علیهم السلام است، پس در این زمان دوازده اسم است و گذشت در کتاب التوحید در حدیث چهارم باب بیست و سوم که نَحْنُ و اللَّهِ الاَسْماءُ الْحُسْنَی الَّتی لا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبادِ عَمَلاً اِلاّ بِمَعْرِفَتِنا.(583)
فقیر گوید: خوب بود ایشان مراد به هفت اسم تمام معصومین علیهم السلام را میگفتند: زیرا که اسامی مبارکه ایشان هفت است و از آن تجاوز نمیکند و این است آن نامهای مبارک: محمّد، علی، فاطمه، حسن، حسین، جعفر، موسی علیهم السلام. و به همین تأویل شده سبع المثانی در قول خدای تعالی وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِیَ وَ الْقُرْآنَ الْعَظیمَ.(584)
و اما معنی این آیه شریفه اِنْ هِیَ اِلاّ اَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها اَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما اَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ.(585)
و بطن و ظاهر آن آنست که این آیه مبارکه در سوره النجم است و قبل از آن این آیات است: اَفَرَاَیْتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّی وَ مِنوةَ الثّالِثَةَ الاُخْری، اَلَکُمُ الذِّکْرُ وَ لَهُ الاُنْثی، تِلْکَ اِذاً قِسْمَةٌ ضَیزی، اِنْ هِیَ اِلاّ اَسْماءٌ الآیة.(586)
و حاصلش آنکه مشرکین سه بتی داشتند برای هر کدام اسمی گذاشته بودند یکی را لات و دیگری را عزی و سومی را منات و اطلاق این نامها بر آنها به اعتبار آنکه لات مستحق آن است که نزد او مقیم شدند برای عبادت و عزی آنکه او را معززو مکرم دارند و منات سزاوار آنکه نزد او خون قربانی بریزند، حق تعالی میفرماید: نیست این بتها که شما ایشان را خدای خود قرار دادهاید مگر اسمهایی چند بیمسمی که نام نهادهاید آنها را شما و پدران شما، نفرستاده است خدای تعالی به صدق آنها هیچ برهانی.
و تتمه این آیه این است اِنْ یِتَّبِعُونَ اِلاّ الظَّنَّ وَ ما تَهَوَی الاَنْفُسُ وَ لَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبَّهُمُ الْهُدی؛(587)
یعنی پیروی نمیکنند مشرکین مگر گمان را و مگر آنچه را که خواهش میکند نفسهای ایشان و به تحقیق که آمده است ایشان را از جانب پروردگارشان آنچه سبب هدایت ایشان است. ظاهر آیه معلوم شد در بتهای ظاهره ا ست و امام باطن آیه پس در خلفای جور و سه بت بزرگ است که برای آنها اسمهای بیمسمی و نامهای بیوجه گذاشتند، مثلاً امیرالمؤمنین که لقب آسمانی حضرت شاه ولایت بود به جایی دیگر تحویل دادند و هکذا.