تربیت
Tarbiat.Org

منتهی الآمال تاریخ چهارده معصوم (جلد دوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

فصل چهارم: مختصری از کلمات حکمت‏آمیز و برخی از اشعار حضرت رضا علیه السلام‏

اوّل - قالَ علیه السلام: صَدیقُ کُلِّ اَمرِی عَقْلُهُ وَ عَدوُُّهُ جَهْلُهُ.(861)
فرمود آن حضرت: که دوست هر مردی عقل او است و دشمن او نادانی او است.
دوم - قالَ علیه السلام: اِنَّ اللَّهَ یُبْغِضُ الْقیلَ وَ الْقالَ وَ اِضاعَةَ الْمالِ وَ کَثْرَةَ السُّؤالِ؛(862) یعنی فرمود: خداوند دشمن دارد قیل و قال را و ضایع کردن مال را و کثرت سؤال را.
مؤلف گوید: ظاهراً مراد از قیل و قال، مراء و جدال مذموم است که در روایات نهی از آن وارد شده بلکه از حضرت صادق علیه السلام منقول است که حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمودند: اول چیزی که نهی کرد مرا از آن پروردگارم عز و جل، نهی کرد از پرستش بتان و شرب خمر و ملاحات با مردم(863) و ملاحات همان مجادله و مراء است. و نیز از آن حضرت مروی است که فرمود چهار چیز است که می‏میرانند دل را، گناه بالای گناه کردن و با زنان زیاد محادثه و هم صحبتی کردن و ممارات احمق. تو بگویی و او بگوید و آخرش برنگردد به خیر، و با مردگان مجالست کردن، عرض کردند: یا رسول اللَّه! مردگان کیانند؟ فرمود: کل غنی مترف(864)؛ یعنی هر توانگری که گذاشته شده بطور خود هرچه خواهد بکند یا هر توانگری که به ناز و نعمت پروریده شده. و نیز شیخ صدوق رحمه اللَّه روایت کرده که به حضرت صادق علیه السلام عرض کردند که این خلقی که می‏بینید تمام اینها از ناس و مردم محسوب می‏شوند، فرمود: بینداز از مردم بودن آن کسی را که ترک کرده مسواک کردن را و آن کسی را که چهار زانو می‏نشیند در جای تنگ و کسی که داخل می‏شود در چیزی که مهم او نیست و کسی که مراء و جدال می‏کند در چیزی که علم به آن ندارد، و کسی که سستی کند و بیماری به خود ببندد بدون علتی و کسی که موی خود را ژولیده گذارد بدون مصیبتی و کسی که مخالفت کند با یاران خود در حق در حالی که آنها متفق شده باشند بر آن و کسی که افتخار کند به پدران خود در حالی که خودش خالی است از کارهای خوب ایشان پس او به منزله خدنگ است یعنی پوست خدنگ. و آن چوب درختی است محکم برای تیر خوب است پوستهای آن را می‏کنند و دور می‏افکنند تا به جوهر و اصلش می‏رسد.(865) پس همچنان که پوست خدنگ را می‏کنند و دور می‏افکنند با آن مجاورت و نزدیکی به لب و اصل خود همچنین کسی که خالی است از فضایل و کمالات پدران خود او را دور می‏افکنند و اعتنا به آن نمی‏کنند.
وَ لَقَدْ اَحْسَنَ مَنْ قالَ: اَلْعاقِلُ یَفْتَخِرُ بَالْهِمَمِ الْعالِیَةِ لابِالرِّمَمِ الْبالِیَةِ.
کُنْ اِبْنَ مَنْ شِئْتَ وَ اکْتَسِبْ اَدَباً - یُغْنیکَ مَحْمُودُهُ عَنْ النَّسَبِ‏
اِنَّ الْفَتی‏ مَنْ یَقُولُ‏ها اَنَاذا - لَیْسَ الْفَتی‏ مَنْ یَقُولُ کانَ اَبی‏
دانش طلب و بزرگی آموز - تا به نگرند روزت از روز
جایی که بزرگ بایدت بود - فرزندی کس نداردت سود
چون شیر به خود سپه شکن باش - فرزند خصال خویشتن باش‏
سوم - فرمود: ما اهل بیتی می‏باشیم که وعده‏ای که به کسی داده‏ایم آن را دین خود می‏بینیم، یعنی ملتزمیم که مانند دین آن را ادا کنیم همچنان که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم چنین کرد.(866)
چهارم - فرمود: بیاید بر مردم زمانی که عافیت در آن زمان ده جزء باشد، نه جزء آن در اعتزال و کناره گزیدن از مردم و یک جزء دیگر در سکوت باشد.(867)
مؤلف گوید: که ما در فصل کلمات حضرت امام جعفر صادق علیه السلام آنچه شایسته اعتزال بود ذکر کردیم به آنجا رجوع شود، و برای اینکه این محل را خالی نگذاریم این چند شعر را که مناسب مقام است ذکر می‏نماییم:
نان جوین و خرقه پشمین و آب شور - سی پاره کلام و حدیث پیمبری‏
هم نسخه سه چارز علمی که نافع است - در دین نه لغو بوعلی(868) و ژاژ بحتری‏
زین مردمان که دیو از ایشان حذر کند - در گوشه‏ای نهان شده بنشسته چون پری‏
با یک دو آشنا که نیرزد به نیم جو - در پیش ملک همتشان ملک سنجری‏
این آن سعادت است که بروی حسد برد - آب حیات و رونق ملک سکندری‏
پنجم - روایت شده که خدمت آن حضرت عرض شد که چگونه صبح کردید؟
فرمود: صبح کردم به اجل منقوص، یعنی مدت عمرم پیوسته در کم شدن است، و عمل محفوظ هر چه می‏کنم ثبت و حفظ می‏شود و مرگ در گردن ما است و آتش پشت سر ما است و نمی‏دانم چه خواهد شد به ما.(869)
ششم - فرمود: در بنی اسرائیل عابد، عابد نمی‏گشت تا آنکه ده سال سکوت کند، چون ده سال سکوت اختیار می‏کرد عابد می‏گشت!(870)
مؤلف گوید: که روایات در مدح سکوت بسیار است و مقام را گنجایش نقل نیست و من در اینجا اکتفا می‏کنم به این چند شعر که از امیر خسرو نقل شده:
سخن گرچه هر لحظه دلکش‏تر است - چه بینی خموش از آن بهتر است‏
در فتنه بستن، دهان بستن است - که گیتی به نیک و بد آبستن است‏
پشیمان ز گفتار دیدم بسی - پشیمان نگشت از خموشی کسی‏
شنیدن ز گفتن به اردل نهی - کزین پر شود مردم از وی تهی‏
صدف زان سبب گشت جوهر فروش - که از پای تا سر همه گشت هوش‏
همه تن زبان گشت شمشیر تیز - به خون ریختن زان کند رستخیز
هفتم - فرمود: هر که راضی شد از حق تعالی به روزی کم، حق تعالی راضی می‏شود از او به عمل کنم.(871) و روایت شده از احمد بن عمر بن ابی شعبه حلبی و حسین بن یزید معروف به نوفلی که وارد شدیم بر حضر رضا علیه السلام پس گفتیم به آن حضرت که ما بودیم در وسعت رزق و فراخی عیش پس تغییر کرد حال ما بعض تغییرات یعنی فقیر شدیم، پس دعا کن که خدا برگرداند آن را به ما، فرمود: چه می‏خواهید بشوید آیا می‏خواهید پادشاهان باشید، آیا خوشحال می‏کند شما را که مانند طاهر و هرثمه(872) باشید، و لکن بوده باشید بر خلاف این عقیده و آیینی که بر آن می‏باشید؟! گفتم: نه واللَّه خوشحال نمی‏کند مرا آنکه از برای من باشد دنیا و آنچه در آن است طلا و نقره و من برخلاف این حال باشم که هستم، حضرت فرمود: حق تعالی می‏فرماید: اِعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُور.(873)
آنگاه فرمود: نیکو کن ظن خود را به خدا پس بدرستی که هر کسی نیکو شد گمان او به خدا، بوده باشد خدا نزد گمان او و کسی که راضی شد به قلیل از رزق، قبول می‏فرماید حق تعالی از او قلیل از عمل را، و کسی که راضی شد به کم از حلال سبک می‏شود مؤنه او و سبز و تازه می‏باشند اهل او و بینا می‏کند خداوند او را به درد دنیا و دواء آن و بیرون برد او را از دنیا به سلامت به سوی دارالسلام.(874)
هشتم - شیخ صدوق به سند متبر از ریان بن صلت روایت کرده که گفت: خواند حضرت امام رضا علیه السلام برای من این اشعار را که از جناب عبدالمطلب است:
یَعیبُ النّاسُ کُلُّهُمُ زَماناً - وَ مالِزَمانِنا عَیْبٌ سِوانا
نَعیبُ زَمانَنا وَالْعَیْبُ فینا - وَ لَوْ نَطَقَ الزَّمانُ بِنا هَجانا
وَ اِنَّ الذِّئْبَ یَتْرُکُ لَحْمَ ذِئْبٍ - وَ یَأْکُلُ بَعْضُنا بَعْضاً عَیاناً؛
یعنی تمام مردم روزگار را عیب می‏کنند و حال آنکه عیبی برای روزگار نیست سوای ما، حاصل آنکه عیب روزگار ماییم، اگر ما نبودیم روزگار عیب نداشت. و قریب به همین است قول آنکه گفته:
آبادی بتخانه ز ویرانی ما است - جمعیت کفر از پریشانی ما است‏
اسلام به ذات خود ندارد عیبی - هر عیب که هست از مسلمانی ما است؛
ما عیب می‏کنیم روزگار خود را و حال آنکه عیب در ما است و اگر روزگار تکلم کردی ما را هجو نمودی، و همانا گرگ ترک می‏کند خوردن گوشت گرگ را و لکن بعضی از ما می‏خورد بعضی دیگر را بالعیان. و در بعضی این شعر نیز اضافه شده:
لَبِسْنا لِلْخِداعِ مُسُوکَ ظَبْی - فَوَیْلٌ لِلْغَریبِ اِذا اَتانا(875)؛
یعنی پوشیدم برای گول زدن پوست آهو بر تن، پس وای بر غریب هرگاه بیاید نزد ما.
نهم - روایت شده که مأمون نوشت به آن حضرت که مرا موعظه کن، حضرت نوشت:
اِنَّکَ فی دُنْیا(876) لَها مُدَّةٌ - یَقْبَلُ فیها عَمَلُ الْعامِلِ‏
اَمّا تَرَی الْمَوْتَ مُحیطاً بِها - یَسْلُبُ مِنْها اَمَلَ اْلامِلِ‏
تُعَجِّلُ الذَّنْبَ بِما تَشْتَهی - وَ تَأْمُلُ التَّوْبَةَ مِنْ قابِلٍ‏
وَ الْمَوْتُ یَأْتی اَهْلَهُ بَغْتَةً - ماذاکَ فِعْلُ الْحازِمِ الْعاقِلِ(877)؛
یعنی به درستی که تو در دنیائی می‏باشی که از برای آن مدت و زمانی است که عمل، عمل کننده در آن مدت مقبول می‏شود، آیا نمی‏بینی که مرگ احاطه کرده است به آن و ربوده است از آن آرزوی آروز کننده را، شتاب و تعجیل می‏کنی به گناه کردن و به آنچه اشتها داری و آرزو می‏کنی توبه کردن را سال آینده و حال آنکه مرگ به ناگاه بر اهل خود وارد می‏شود، این نیست کار شخص هشیار و عاقل.
شیخ صدوق رحمه اللَّه از ابراهیم بن عباس نقل کرده که حضرت امام رضا علیه السلام در بسیاری از اوقات این شعر را می‏خواند:
اِذا کُنْتَ فی خَیْرٍ فَلا تَغْتَرِرْبِه - وَ لکِنْ قُلِ اللّهُمَّ سَلِّمْ وَ تَمِّم؛
یعنی چون در خوبی و استراحت باشی به آن مغرور مشو و لکن بگو خدایا! این نعمت را از تغییر سالم دار و تمام کن آن را بر من.
دهم - محمّد بن یحیی بن ابی عباد از عموی خود روایت کرده که گفت شنیدم من از حضرت رضا علیه السلام روزی که این شعر را خواند و کم بود آن حضرت شعر بخواند، فرمود:
کُلُّنا نَأْمُلُ مَدّاً فِی اْلاَجَلِ - وَ الْمَنایا هُنَّ آفاتُ اْلاَمَلِ‏
لاتَغُرَّنَّکَ اَباطیلُ الْمُنی‏ - وَ اَلْزِمِ الْقَصْدَ وَدَعْ عَنْکَ الْعِلَل‏
اِنَّما الدُّنْیا کَظِلٍّ زائلٍ - حَلَّ فیها راکِبٌ ثُمَّ رَحَلَ؛
یعنی همه ما آرزو می‏کنیم که مدت عمرمان مدید شود و حال آنکه مرگها آفتهای آرزو است فریب ندهد ترا آرزوهای باطل و ملازم باش قصد و آهنگ نمودن را و بگذار از خود بهانه‏ها را، این است و جز این نیست که دنیا مانند سایه‏ای است برطرف شونده که سواری در آن فرود آمد پس کوچ کرد.
من عرض کردم که این شعرها از کیست خداوند امیر را عزیز دارد، فرمود: مردی از شما عراقی این شعرها را گفته، من گفتم: این شعرها را ابوالعتاهیه خواند برای من از خودش، حضرت فرمود: بیاور اسمش را و واگذار این را، یعنی نام بردن او را به ابوالعتاهیه به درستی که خداوند می‏فرماید: وَ لاتَنابَروا بِالاَلْقابِ(878) و شاید کراهت داشته این مرد از این لقب.(879)
مؤلف گوید: که ابوالعتاهیه ابواسحاق اسماعیل بن قاسم شاعر است که وحید زمان و فریداوان خود بوده در طلاقت طبع و رشاقت نظم خصوصاً در زهدیات و مذمت دنیا؛ و او در طبقه بشار و ابونواس بوده و در حدود سنه صد و سی در عین التمر قرب مدینه منوره متولد شده و در بغدا سکنی داشته، گفته‏اند که گفتن شعر نزد او سهل بود به نحوی که می‏گفت اگر بخواهم تمام کلام خود را شعر قرار دهم می‏توانم، و از اشعار او است:
اَلا اِنَّنا کُلُّنا بائدٌ - وَ اَیُّ بَنی آدَمَ خالِدٌ
وَ بَدْؤُهُمُ کانَ مِنْ رَبِّهِمْ - وَ کُلٌّ اِلیْ رَبِّهِ عائدٌ
فَیا عَجَباً کَیْفَ یُعْصَی اْلاِلهُ - اَمْ کَیْفَ یَجحَدُهُ الْجاحِدُ
وَ فی کُلِّ شَیْ‏ءٍ آیَةٌ - تَدُلُّ عَلی‏ اَنَّهُ واحِدٌ
وَ لَهُ ایضاً
اِذِا الْمَرْءُ لَمْ یَعْتِقْ مِنَ الْمالِ نَفْسَهُ - تَمَلَّکَهُ الْمالُ الَّذی هُوَ مالِکُهُ‏
اَلا اِنَّما مالِی الَّذی اَنَا مُنْفِقٌ - وَ لَیْسَ لِیَ الْمالُ الَّذی اَنَا تارِکُهُ‏
اِذا کُنْتَ ذامالٍ فَبادِرْ بِهِ الَّذی - یَحِقُّ وَ اِلاَّ اسْتَهْلَکَتْهُ مَهالِکُهُ‏
وفات کرد در سنه دویست و یازده در بغداد و وصیت کرد به قبرش بنویسند:
اِنَّ عَیْشاً یَکُونُ آخِرُهُ الْمَوْتُ - لَعَیْشٌ مُعَجَّلُ التَّنْغیصِ‏
و عتاهیة بر وزن کراهیة، یعنی کم عقلی و گمراهی و مردم گمراه و بی عقل، و ظاهراً به ملاحظه این معنی است که حضرت فرمود به آن مرد که اسم او (ابوالعتاهیه) را بیار و این لقب را بگذار، شاید که کراهت داشته از آن.(880) و بدان که یکی از ادباء اهل سنت در کتاب خود (881) قصیده‏ای از حضرت امام رضا علیه السلام نقل کرده که مشتمل است بر حکم و مواعظ کثیره و من آن قصیده شریفه را در کتاب نفثة المصدور نقل کردم و در اینجا به جهت تبرک و تیمن به چند شعر از آن بدون ترجمه بیان می‏کنم.
[