تربیت
Tarbiat.Org

منتهی الآمال تاریخ چهارده معصوم (جلد دوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

احترام تازه مسلمان به مادر نصرانی خود

]
و نیز روایت کرده شیخ کلینی خبری که حاصلش این است که زکریا بن ابراهیم شخصی بود نصرانی اسلام آورد و حج کرد و خدمت حضرت صادق علیه السلام رسید و عرض کرد که پدر و مادرم و اهلبیتم نصرانی می‏باشند و مادرم نابینا است و من با ایشان می‏باشم و از کاسه ایشان غذا می‏خورم، حضرت فرمود: گوشت خوک می‏خورند؟ گفتم: نه، دست هم به آن نمی‏گذارند. فرمود: باکی نیست، آن وقت حضرت سفارش فرمود او را به نیکی کردن به مادرش، زکریا گفت: چون به کوفه مراجعت کردم با مادرم بنای لطف و مهربانی گذاشتم طعام به او می‏خورانیدم و شپش جامه و سرش را می‏جستم و خدمت می‏کردم او را، مادرم به من گفت: ای پسر جان من! وقتی که در دین من بودی با من با این نحو رفتار نمی‏کردی پس چه شده از وقتی که داخل دین حنیف اسلام شدی این نحو با من نیکی می‏کنی؟ گفتم که مردی از اولاد پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم مرا امر به این نمود، مادرم گفت: این مرد پیغمبر است؟ گفتم: پیغمبر نیست لکن پسر پیغمبر است، گفت: ای پسرک من! این پیغمبر است؛ زیرا این وصیتی که به تو کرده از وصیتهای پیغمبران است. گفتم: ای مادر! بعد از پیغمبر ما پیغمبری نیست او پسر پیغمبر است، مادرم گفت: ای پسر جان من! دین تو بهترین دین‏ها است عرضه کن آن را بر من، عرضه کردم بر او داخل در اسلام شد و تعلیم کردم او را نماز پس نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء به جا آورد پس دردی او را عارض شد در آن شب، دیگرباره گفت: ای پسر جان من! اعاده کن بر من آنچه را که یاد من دادی، پس اقرار کرد به آن و وفات کرد، چون صبح شد مسلمانان او را غسل دادند و من نماز گزاردم بر او و او را در قبر گذاشتم.(1448)
[