تربیت
Tarbiat.Org

منتهی الآمال تاریخ چهارده معصوم (جلد دوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

حضور امام حسن عسکری علیه السلام در جرجان‏

]
اول - قطب راوندی روایت کرده از جعفر بن شریف جرجانی که گفت: حج گزاردم در سالی، پس خدمت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام رسیدم در سرّ من رأی و با من مقداری از اموال بود که شیعیان داده بودند که به امام برسانم پس قصد کردم از آن حضرت بپرسم که مالها را به کی بدهم، فرمود پیش از آنکه من تکلم کنم، بده آنچه با تو است به مبارک خادم من. گفت: چنین کردم و بیرون شدم و گفتم که شیعیان شما در جرجان سلام به شما می‏رسانند، فرمود: مگر بر نمی‏گردی بعد از فراغ از حجت به جرجان؟ گفتم: بر می‏گردم، فرمود: از امروز تا صد و هفتاد روز دیگر بر می‏گردی به جرجان و داخل می‏شوید در آن روز جمعه سوم شهر ربیع‏الثانی در اول روز و به مردم اعلام کن که من آخر همان روز به جرجان خواهم آمد اِمْضِ راشِداً برو به راه راست به درستی که خداوند به سلامت خواهد رسانید تو را و آنچه با تو است و وارد خواهی شد بر اهل و اولاد خود و پسری متولد شده برای پسرت شریف، او را نام گذار صلت بن شریف بن جعفر بن شریف وَ سَیَبْلُغُ اللَّهُ بِهِ و به زودی خداوند او را به حد کمال برساند و او را از اولیاء ما باشد. من گفتم: یابن رسول اللَّه! ابراهیم بن اسماعیل جرجانی از شیعه شما است و بسیار احسان می‏کند به اولیاء و دوستان شما بیرون می‏کند از مال خود در سال بیشتر از صد هزار درهم و او یکی از اشخاصی است که می‏گردد در نعمتهای خدا به جرجان، فرمود: خدا جزای خیر دهد به ابواسحاق ابراهیم بن اسماعیل در عوض احسانی که می‏کند به شیعیان ما و بیامرزد گناهان او را و روزی فرماید او را پسری صحیح‏الأعضاء که قائل به حق باشد، بگو به ابراهیم که حسن بن علی علیه السلام می‏گوید: پسرت را احمد نام گذار.
راوی گفت: پس، از خدمت آن حضرت مرخص شدم و حج گزاردم و سلامت برگشتم به جرجان و وارد شدم به آنجا در اول روز جمعه سوم ربیع‏الثانی به نحوی که حضرت خبر داده بود و چون اصحاب ما آمدند مرا تهنیت گویند به ایشان گفتم که امام مرا وعده داده که در آخر امروز اینجا تشریف بیاورد، پس مهیا شوید و آماده کنید برای سؤال از آن حضرت مسایل و حاجات خود را. پس شیعیان چون نماز ظهر و عصر گزاشتند تمامی جمع شدند در خانه من، پس به خدا سوگند که ما ملتفت نشدیم مگر آنکه ناگاه آن حضرت را دیدیم که بر ما وارد شد و ما اجتماع کرده بودیم پس سلام کرد اول بر ما پس ما استقبال کردیم آن حضرت را و بوسیدیم دست شریفش را پس آن حضرت فرمود که من وعده کرده بودم به جعفر بن شریف که به نزد شما آیم در آخر این روز، پس نماز ظهر و عصر را در سر من رأی به جا آوردم و به سوی شما آمدم تا تجدید عهد کنم با شما و الآن من آمدم، پس جمع کنید همه سؤالات و حاجات خود را پس اول کسی که ابتدا کرد به سؤال، خود نضر بن جابر بود گفت: یابن رسول اللَّه! به درستی که پسر من چشمش باطل شده چند ماه است پس بخوان خدا را تا آنکه چشمش را به او برگرداند، فرمود: بیاور او را پس گذاشت دست شریف خود را به چشمهای او و چشمهایش روشن شد پس یک یک آمدند و حاجت خود را خواستند و حضرت برآورد حاجت آنها را تا آنکه قضا فرمود حاجتهای جمیع را و دعای خیر فرمود در حق همگی و در همان روز مراجعت فرمود.(1248)
[