شیخ مفید رحمه اللَّه فرموده که ابراهیم مردی با سخاوت و کرم بوده و در ایام مأمون از جانب محمّد بن محمّد بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام که ابوالسرایا با او بیعت کرده بود امیر یمن گشت و در زمانی که ابوالسرایا کشته گشت و طالبیین متفرق و متواری شدند مأمون، ابراهیم را امان داد.(674)
مؤلف گوید: که تاجالدّین ابن زهره حسینی در کتاب غایة الإختصار در ذکر اجداد سید مرتضی و رضی ، در احوال ابراهیم بن موسی الکاظم علیه السلام گفته که امیر ابراهیم المرتضی سیدی جلیل و امیری نبیل و عالم و فاضل بود، روایت حدیث میکند از پدرانش علیه السلام رفت به سوی یمن و غلبه کرد بر آنجا در ایام ابوالسرایا و بعضی گفتهاند که مردم را میخواند به امامت برادرش حضرت رضا علیه السلام، این خبر به مأمون رسید پس شفاعت کردند برای او، مأمون پذیرفت شفاعت او و او را امان داد و متعرضش نشد و او وفات کرد در بغداد و قبرش در مقابر قریش نزد پدر بزرگوارش است در تربت علیحده که معروف است. و در حال پسرش ابوسبحه موسی بن ابراهیم گفته که او از اهل صلاح و عبادت و ورع و فاضل بود روایت میکرد حدیث را و گفته که خبر داد مرا پدرم ابراهیم، گفت حدیث کرد مرا پدرم موسی کاظم علیه السلام گفت حدیث کرد مرا از امام جعفر بن محمّد علیه السلام، گفت حدیث کرد مرا پدرم امام محمدباقر علیه السلام، گفت حدیث کرد مرا پدرم زینالعابدین علیه السلام، گفت حدیث کرد پدرم امام حسین علیه السلام شهید کربلا، گفت حدیث کرد مرا پدرم امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام، گفت حدیث کرد مرا رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم، گفت: حدیث کرد مرا جبرییل علیه السلام از خدای تعالی که فرموده لا اله الاّ اللَّه حصار من است، پس هر که بگوید آن را، داخل شود در حصار من و کسی که داخل شود در حصار من، ایمن خواهد بود از عذاب من. وفات کرد ابوسبحه در بغداد و قبرش در مقابر قریش است در جار پدر و جدش و من تفحص کردم از قبرش دلالت کردند مرا به آن و موضع آن در دهلیز حجره کوچکی است که ملک و منازل جوهری هندی است. انتهی.(675)
فقیر گوید: که صاحب عمدة الطالب نقل کرده که حضرت امام موسی علیه السلام را دو ابراهیم بوده: ابراهیم اکبر، و در اعقاب داشتن او خلاف است و ابونصر بخاری گفته: او بوده که در یمن در ایام ابوالسرایا خروج کرده و او بلا عقب بوده؛ و دیگر ابراهیم اصغر است که ملقب است به مرتضی و مادرش ام ولدی بوده از اهل نوبه و زنگبار و اسمش نجیّه بوده و او را عقب از دو پسر بوده: موسی ابوسبحه و جعفر، و لکن ابوعبداللَّه بن طباطبا گفته که عقب او سه پسر بوده موسی و جعفر و اسماعیل، و عقب اسماعیل از پسرش محمّد است و محمّد بن اسماعیل را اعقاب و اولاد است در دینور و غیرها که یکی از ایشان است ابوالقاسم حمزة بن علی بن حسین بن احمد بن محمّد بن اسماعیل بن ابراهیم بن الإمام موسی الکاظم علیه السلام و من دیدم او را و او خوب مردی بود، وفات کرد به قزوین، و او را برادران و عموها بود، این بود کلام ابن طباطبا، و لکن شیخ تاجالدّین گفته که ابراهیم را عقب نبوده مگر از موسی و جعفر.
اما موسی ابوسبحه، پس او صاحب اعقاب کثیره است و از هشت پسر از او عقب مانده چهار از آنها کم اولاد بودند و ایشان: عبیداللَّه و عیسی و علی و جعفرند. و چهار دیگر کثیرالأولاد بودند و ایشان محمّد اعرج و احمد اکبر و ابراهیم عسکری و حسین قطعی میباشند، و گفته که محمّد اعرج عقبش فقط از موسی الأصغر است و معروف به ابرش است، و موسی عقبش از سه نفر است: ابوطالب محسن و ابواحمد حسین و ابوعبداللَّه احمد، اما ابوطالب محسن صاحب عقب است و از ایشان است احمد که متولد شده در بصره، و اما ابواحمد حسین بن موسی ابرش پس او نقیب طاهر ذوالمناقب والد سیدین است. صاحب عمدة الطالب مدح بسیار از او نموده و حاصلش اینکه ابواحمد نقیب نقباءالطالبیین در بغداد بوده و علاوه بر نقابت از جانب بهاءالدوله، قاضی القضاة گردیده و مکرر امیر حاج گشته و با اهلبیتش مواسات مینموده.
و نقل شده که ابوالقاسم(676) علی بن محمّد معاشش کفایت نمیکرد مخارج عیالش را، برای تجارت سفر کرد و ملاقات کرد ابواحمد مذکور را، ابواحمد پرسید: برای چه بیرون شدی؟ گفت: خَرَجْتُ فی مَتْجَرٍ؛ یعنی برای تجارت بیرون شدم. ابواحمد گفت: یَکْفیکَ مِنَ الْمَتْجَرِ لِقائی؛ یعنی بس است از تجارت تو ملاقات تو مرا. و ابواحمد در آخر مر نابینا گشته بود در سنه چهارصد در بغداد وفات کرد و سنش از نود بالا رفته بود و آن جناب را در خانهاش دفن کردند، پس از آن جنازهاش را به کربلا نقل کردند و در مشهد امام حسین علیه السلام قریب به قبر آن حضرت دفن نمودند و قبرش معروف و ظاهر است و مرثیه گفتند او را شعراء به مرثیههای بسیار و از کسانی که او را مرثیه گفته دو پسرش رضی و مرتضی و مهیار کاتب و ابوالعلاء معرّی میباشند.(677)
مؤلف گوید: که من ترجمه دو فرزند او سیدین را در کتاب فوائد الرضویه فی احوال علماء المذاهب الجعفریه نگاشتم (678) و این مقام را گنجایش ذکر ایشان نیست لکن برای آنکه این کتاب از اسم ایشان خالی نباشد به چند سطر از کتاب مجالس المؤمنین در ترجمه ایشان اکتفا میکردیم و در ذکر اولاد حضرت امام زینالعابدین علیه السلام در ذیل احوال عمر الأشرف بن علی بن الحسین علیه السلام به مختصری از جلات شأن والده جلیله ایشان اشاره کردیم به آنجا رجوع شود.