تربیت
Tarbiat.Org

منتهی الآمال تاریخ چهارده معصوم (جلد دوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

حکایت ملاقات استرآبادی با امام زمان علیه السلام‏

]
حکایت ششم - قصه امیر اسحاق استرآبادی است: و این قصه را علامه مجلسی در بحار نقل کرده از والد خود، و حقیر به خط والد ایشان جناب آخوند ملا محمّد تقی رحمه اللَّه دیدم در پشت دعای معروف به حرز یمانی قصه را مبسوطتر از آنچه در آنجا است با اجازه برای بعضی و ما ترجمه صورت آن را نقل می‏کنیم.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلوةُ عَلی‏ اَشْرَفِ الْمُرْسَلینَ مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ الطّاهِرینَ وَ بَعْدُ.
پس به تحقیق که التماس کرد از من سید نجیب ادیب حسیب زیده سادات عظام و نقبای کرام امیر محمّد هاشم - ادام اللَّه تعالی تأییده بجاه محمّد و آله الأقدسین - که اجازه دهم برای او حرز یمانی که منسوب است به امیرالمؤمنین و امام المتقین و خیرالخلائق بعد النبیین - صلوات اللَّه و سلامه علیهما ما دامت الجنة المأوی الصالحین - پس اجازه دادم برای او - دام تأییده - و اینکه روایت کند این دعا را از من به اسناد من از سید عابد زاهد امیر اسحاق استرآبادی که مدفون است به قرب سید شباب اهل الجنة اجمعین - کربلا - از مولای ما و مولی الثقلین خلیفة اللَّه تعالی صاحب العصر و الزمان صَلَواتُ اللَّهِ وَ سَلامُه عَلَیه وَ عَلی‏ آبائِهِ الأَقْدَسین و سید گفت که من مانده شدم در راه مکه پس عقب افتادم از قافله و مأیوس شدم از حیات و بر پشت خوابیدم مانند محتضر و شروع کردم در خواندن شهادت که ناگاه دیدم بالای سر خود مولای ما و مولی العالمین خلیفة اللَّه علی الناس اجمعین را، پس فرمود: برخیز ای اسحاق! پس برخاستم و من تشنه بودم پس مرا سیراب نمود و به ردیف خود سوار نمود پس شروع نمودم به خواندن این حرز و آن جناب اصلاح می‏کرد آن را تا آنکه تمام شد ناگاه دیدم خود را در ابطح پس از مرکب فرود آمدم و آن جناب غائب شد و قافله بعد از نه روز رسید و شهرت کرد بین اهل مکه که من به طی الارض آمدم پس خود را پنهان نمودم بعد از ادای مناسک حج.
و این سید حج کرده پیاده چهل مرتبه و چون مشرف شدم در اصفهان به خدمت او در زمانی که از کربلا آمده بود به قصد زیارت مولی الکونین الامام علی بن موسی الرضا علیه السلام و در ذمه او مهر زوجه‏اش بود هفت تومان و این مقدار داشت که در نزد کسی بود از سکنه مشهدی رضوی. پس در خواب دید که اجلش نزدیک شده پس گفت که من مجاور بودم در کربلا پنجاه سال برای اینکه در آنجا بمیرم و می‏ترسم که مرا مرگ در رسد در غیر آن مکان، پس چون مطلع شد بر حال او بعضی از اخوان ما آن مبلغ را ادا نمود و فرستاد با او بعضی از اخوان فی اللَّه ما را، پس او گفت که چون سید رسید به کربلا و دین خود را ادا نمود مریض شد و در روز نهم فوت شد و در منزل خود دفن گردید. و دیدم امثال این کرامات را از او در مدت اقامت او در اصفهان و برای من از برای این دعا اجازات بسیار است و اقتصار کرد بر همان و مرجو از او است - دام تأئیده - که مرا فراموش نکند در مظان استجابت دعوات و التماس می‏کنم از او که نخواهند این دعا را مگر از برای خداوند تبارک و تعالی و نخواهند برای هلاک کردن دشمن خود اگر ایمان دارد هر چند فاسق باشد یا ظالم و اینکه نخواند برای جمع دنیای دنیّه بلکه سزاوار است که بوده باشد خواندن آن از برای تقرب به سوی خداوند تبارک و تعالی و برای دفع ضرر شیاطین انس و جن از او و از جمیع مؤمنین اگر ممکن است او را نیت قربت در این مطلب وگرنه پس اولی ترک جمیع مطلب است غیر از قرب جناب حق تعالی شأنه.
نَمَقَهُ بِیُمناهُ الدّاثرة اَحْوَجُ الْمَرْبُوبینَ إِلی‏ رَحْمَةِ رَبِّهِ الْغِنِیِّ مُحَمَّد تقی بْنِ الْمَجْلِسی الإِصْبَهانی حامِداً للَّهِ تَعالی‏ وَ مُصلِّیاً عَلی‏ سَیّد الاَنْبیاءِ وَ اَوْصِیائِهِ الْنُّجَباء الأَصْفِیاءِ انتهی.(1428)
و خاتم العلماء المحدثین شیخ ابوالحسن تلمیذ علامه مجلسی در اواخر مجلد صیاءالعالمین این حکایت را از استادش از والدش نقل کرده تا ورود سید به مکه آنگاه گفته که والد شیخ من گفت که پسر من این نسخه دعا را از او گرفتم بر تصحیح و اجازه داد به من روایت کردن از آن امام علیه السلام و او نیز به فرزند خود اجازه داد که شیخ مذکور من بود - طاب ثراه - و آن دعا از جمله اجازات شیخ من بود برای من و من حال چهل سال است که می‏خوانم آن را و از آن خیر بسیار دیدم. آنگاه قصه خواب سید را نقل کرده که به او در خواب گفتند که تعجیل کن رفتن به کربلا را که مرگ تو نزدیک شده و این دعا به نحو مذکور موجود است در جلد نوزدهم بحارالانوار.(1429)
[