تربیت
Tarbiat.Org

منتهی الآمال تاریخ چهارده معصوم (جلد دوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

نهم - یونس بن عبدالرحمن مولی آل یقطین‏

عبد صالح، جلیل‏القدر، عظیم المنزلة وجه اصحاب و از اصحاب اجماع است، روایت شده که در ایام هشام بن عبدالملک متولد شده و حضرت باقر علیه السلام را در مابین صفا و مروه ملاقات کرده و لکن از آن حضرت روایت نموده و هم گفته که حضرت صادق علیه السلام را دیدم در روضه پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم که مابین قبر و منبر نماز می‏خواند و ممکنم نشد که از او سؤال کنم و لکن روایت کرده از حضرت کاظم و صادق علیهما السلام و حضرت رضا علیه السلام اشاره می‏فرمود به سوی او در علم و فتوی و او همان کس است که واقفه مال بسیاری به او دادند که میل به سوی ایشان کند و امنتاع نمود از قبول کردن آن مالها و بر حق ثابت بماند.(780)
شیخ مفید رحمه اللَّه به سند صحیح از ابوهاشم جعفری روایت کرده که عرضه کردم بر امام حسن عسکری علیه السلام کتاب یوم و لیله یونس را، فرمود: این کتاب تصنیف کیست؟ گفتم: تصنیف یونس مولی آل یقطین، فرمود: عطا فرماید حق تعالی او را به هر حرفی نوری در روز قیامت. و در روایت دیگر است که از اول تا به آخر آن تصفح کرد پس فرمود: این دین من و دین همگی پدران من است و تمامش حق است.(781)
و بالجمله؛ در سنه دویست و هشت به رحمت خدا پیوست. و در خبر است که حضرت رضا علیه السلام سه دفعه بهشت را برای او ضامن شد.(782)
از فضل بن شاذان روایت است که حدیث کرد مرا عبدالعزیز بن مهتدی و او بهترین فقهایی بود که من دیدم و وکیل حضرت رضا علیه السلام و از خواص او بود. گفت: سؤال کردم از حضرت رضا علیه السلام پس گفتم که همانا من نمی‏توانم ملاقات کنم تو را در هر وقتی، یعنی راهم دور است و دستم همیشه به شما نمی‏رسد پس از که بگیرم معالم دین خود را؟ فرمود: بگیر از یونس بن عبدالرحمن.(783)
و هم از آن حضرت مروی است که فرموده: یونس در زمان خود مثل سلمان فارسی است در زمان خود. و یونس کتبی در فقه و تفسیر و مثالب و غیره تصنیف کرده مثل کتب حسین بن سعید و زیادتر.(784) و روایت است که چون حضرت موسی بن جعفر علیه السلام وفات کرد در نزد قوام و وکلاء آن حضرت را انکار کردند و واقفی شدند و در نزد زیاد قندی هفتاد هزار اشرفی بود و نزد علی بن ابی حمزه سی هزار، و در آن وقت یونس بن عبدالرحمن مردم را به امامت حضرت رضا علیه السلام می‏خواند و انکار می‏کرد بر واقفه، ایشان برای او پیغام دادند که برای چه مردم را به حضرت رضا علیه السلام دعوت می‏نمایی، اگر مقصد تو مال است ما تو را از مال بی‏نیاز می‏کنیم، و زیاد قندی و علی بن ابی حمزه ضامن شدند که ده هزار اشرفی به او بدهند که او ساکت شود و بنشیند، یونس گفت: ما روایت کره شده‏ایم از صادقین علیهما السلام که فرموده‏اند هرگاه ظاهر شد بدعت در بین مردم پس بر پیشوای مردم است که ظاهر کند علم خود را، پس اگر نکرد نور ایمان از او ربوده خواهد شد، و من جهاد در دین و امر خدا را ترک نخواهم کرد بر هیچ حالی. پس آن دو نفر دشمن او شدند و ظاهر کردند عداوت خود را.(785)
مؤلف گوید: این روایتی که یونس نقل فرمود به نحو دیگر نیز وارد شده و آن چنین است که حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: هرگاه ظاهر شد بدعت در امت من پس باید ظاهر کند عالم علم خود را و اگر نه بر او باشد لعنت خدا و ملائکه و مردم جمیعاً.(786)
و بدان که روایات در باب بدعت بسیار است و وارد شده که هرکسی که تبسم کند در صورت بدعت گذارنده پس به تحقیق اعانت کرده در خراب کردن دین خود.(787)
و نیز روایت شده: کسی که برود به نزد صاحب بدعت و توقیر و بزرگ کند او را همانا رفته است به جهت خراب کردن اسلام.(788) و راوندی روایت کرده از حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم که فرمود: کسی که عمل کند در بدعت، فارغ سازد او را از شیطان با عبادتش، یعنی شیطان او را به خود واگذارد و متعرضش نشود تا عبادت خود را با حضور قلب و طور خوش به جا آورد وَاَلْقی‏ عَلَیْهِ الْخُشُوعَ وَ الْبُکاء و بیفکند بر او خشوع و گریه را(789) الی غیر ذلک.
رجوع کردیم به حال یونس رحمه اللَّه، روایت است که یونس را چهل برادر بود که هر روز به دیدن ایشان می‏رفت و بر ایشان سلام می‏کرد و آنگاه به منزل خود می‏آمد و طعام می‏خورد و مهیا می‏گشت برای نماز پس می‏نشست برای تصنیف و تألیف کتاب.(790)
مؤلف گوید: ظاهر آن است که این چهل نفر برادران دینی او بودند و در این کار یونس می‏خواسته که زیارت اربعین کرده باشد. و نیز روایت شده از یونس که گفت:
صمت عشرین سنة و سئلت عشرین سنة ثمّ اجبت؛ یعنی یونس گفته که من بیست سال سکوت کردم، یعنی هرچه از من می‏پرسیدند جواب نمی‏دادم و بیست سال سؤال کرده شدم و جواب دادم، این معنی در صورتی است کنه سئلت مجهول خوانده شود، و اگر به صیغه معلوم خوانده شود یعنی بیست سال سؤال کردم و بعد از آن دیگر از مسایل جواب می‏دادم.(791)
و مدائح یونس بسیار است، و از جمله روایات معلوم می‏شود که برای او اصحابش بد می‏گفتند و بعضی اقوال فاسده به او نسبت می‏دادند. و در خبر است که وقتی به وی گفتند که بسیاری از این اصحاب در حق تو بد می‏گویند و یاد می‏کنند تو را به غیر خوبی، گفت: شاهد می‏گیرم شما را بر اینکه هر کسی که از برای ا و در امیرالمؤمنین علیه السلام نصیبی است، یعنی از شیعیان او است پس من حلال کردم او را از آنچه گفته!(792)
وَ حُکِیَ اَنَّهُ حَجَّ یُونُسُ ابْنُ عَبْدِالرَّحْمن اَرْبَعَاً وَ خَمْسینَ حَجَّةً وَاعْتَمَرَ اَرْبَعاً وَ خَمْسینَ عُمْرَةً وَ اَلَّفَ اَلْفَ جِلْدٍ رَدّاً عَلَی الْمُخالِفینَ وَ یُقالُ اِْنتَهی عِلْمُ الأَئِمَّةِ علیهم السلام اِلی اَرْبَعَةِ نِفِرٍ: اَوَّلُهُمْ سَلْمانُ الْفارِسیُّ وَ الثّانی جابِرُ والثّالِثُ السَّیّدُ وَ الرّابعُ یُونُسُ بْنُ عَبْدِالرَّحْمنِ.(793)
وَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شاذان، قالَ ما نَشَأَ فِی الاِسْلامِ رَجُلٌّ مِنْ سائرِ الناسِ کانَ اَفْقَهَ مِنْ سَلْمانِ الْفارِسی رضی اللَّه عنه وَ لا نَشَأَ بَعْدَهُ رَجُلٌ اَفقَهَ مِنْ یُونُسِ ابْنِ عَبْدِالرَّحْمنِ.(794)
وَ عَنِ الشَّهیدِ الثّانی، اَوْرَدَ الْکَشِّیِ فی ذَمِّهِ نَحْوَ عَشَرَةِ اَحادیثَ وَ حاصِلُ الْجَوابِ عَنْها یَرْجِعُ اِلی ضَعْفِ بَعْضِ سَنَدِها وَ جَهَالَةِ بَعْضِ رِجالِها. وَاللَّهُ اَعْلمُ بِحالِهِ.(795)